سحرم رایحه مهر تو بر باد آمد
موسم همدلی و وصل تو در یاد آمد.
دست بر هم زدم و شاد و خروشان گفتم:
"شادمان زید حریفان که دلِ شاد آمد".
جان سودازده من که جهانی غم داشت
باورت نیست که از غصه چه آزاد آمد.
خاطرم بتکده ای بود و دلم ویرانه
تا که اوصاف تو با لطف خداداد آمد.
ذره ها در طلب روی تو خاموشانند
یا چنان رعد که از شوق به فریاد آمد.
جان به لب آمدم از جنگ سیاست کاران
"دلبر ماست که با خوی پریزاد آمد".
دانش آموخته مکتب شهر آشوبی
تا به آرامش منزلگه استاد آمد.
جای صد سجده "که بین من و دل صلح افتاد"
خرم آن خانه که پالوده ز اضداد آمد.
اینهمه نغمه که از خامه چهری برخاست
از غم فرقت یاریست که همزاد آمد.
هفتم مهر ماه 1387
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |