آه، ای روشنی
مگر چه می شد
اگر که می آمدی
تا بر سینه ریز سادگی،
معنای خورشید را
سریر سرودی سازی؟
آه، ای روشنی، ای زلال،
لب تشنه مانده ام
در شعله ی انتظار تو،
پرپر شدم
در شب های پریشانی
که بادها می وزد،
و باختم
در دنیای تیرگی.
به تو دادم
همه چیزم را،
هرروزه آرامش ام را،
رازم، آوازم را،
و دانستم،
دانستم
اورنگی مرده و
صبری زنده را،
در ژرفای یادی
دیرینه.
آه، ای روشنی،
ای کاش می آمدی
بعد از این همه سال،
برای بیداری من
برای تعبیر زندگی
یا همنفسی.
ای کاش می آمدی
بعد از این همه یاد،
برای بیخوابی من
برای تغییر زندگی
یا همسفری
+++
ر. رخشانی
Recently by R Rakhshani | Comments | Date |
---|---|---|
پنج و پنجاه بار | 2 | Mar 18, 2009 |
روياي خنده | - | Jan 27, 2009 |
بیقراریِ عمر | - | Dec 02, 2008 |