روياي خنده

بَراي فاجعهيِ فلسطين

روياي خنده
by R Rakhshani
27-Jan-2009
 

پيرمرد،

اَفسُرده و پِِنهاني،

ميانِ خاكستر و زنجير

بَر لَكههايِ خون

مينِگَرد،

ميگِريَد.

با ذهني خسته

نگاه ميكند ميانِ شِكافها

در ريزهها

مو به مو.

در جايي،

ميانِ اَفزايش و كاهِش

يا در پَديدهاي نابود

حتي

در ستارهاي مُرده،

امكانِِ بازگشت

به خاطراتِ عشق را ميجويد.

ميچِشَد

در نوكِ زَباناش

لحظههايِ زودگذرِِ بودن را.

بَعد،

در گُل

در گياه

در عَلَف

در تَمامييِ اين جَنگل

در پَسزَمينهيِ صداهايِ كائنات

حَتي

در فاجعهيِ واقعيِ دُنيا،

به رويايِ خَندهاي

(هَرچَند ساكت)

ميانديشد.

اما تَنها،

آنگه كه اِژدها

ماه را

به كامِ خويش فُروميكِشَد،

خندهاي را

در خُسوف

ميبيند.

 

ر.رخشاني
 


Share/Save/Bookmark

Recently by R RakhshaniCommentsDate
پنج و پنجاه بار
2
Mar 18, 2009
بیقراریِ عمر
-
Dec 02, 2008
«آه، ای روشنی...»
5
Nov 22, 2008
more from R Rakhshani