پای حرفهای مردی بافرهنگ و ادیب نشسته ایم، منوچهر بدیعی مترجم اولیسس جویس با دانشی از ادبیات شرق و غرب و اندیشه ای عمیق حرفهایی دارد که بسیار واقعی و در عین حال دردناک است:
"ما اينجا با يك مسأله اداري وزارت ارشاد يا يك مسأله حكومتي يا يك مسأله اين جوري روبهرو نيستيم. ما با يك مسأله اجتماعي خيلي جدي كه از درون جامعه آمده بيرون روبهرو هستيم. قبل از آن چند نفري گفتند كه اين چه علاقه شديدي است كه بعضي ها از خود نشان ميدهند كه اين كتاب منتشر شود در حالي که اين كتاب را در كشور خودشان ميسوزاندند كه اتفاقاً درست هم هست."
منوچهر بدیعی با صرافت و حوصله به بررسی مسئله سانسور (خواه دولتی و خواه سانسور از سوی جامعه) می پردازد و می گوید:"
« پس من چه كار كردم. من آمدم و اين 11 صفحه را اصلاً به وزارت ارشاد ندادم. خلاصه ميخواهم بگويم حتي ترجمه نكردم.» همين که اين جمله را مي گويد بلند بلند مي خندد. "...
ولی ما منتشر نميكنيم، چرا كه نميدانيم جامعه چه كار خواهد كرد. بنده هم با صرف موافقت وزارت ارشاد و صرف گرفتن مجوز، نخواهم كرد اين كار را. خاطرتان جمع باشد. انتشار «اوليس» جيمز جويس در ايران نه تنها بعد از 14 سال بلکه پس از صد و چهل سال هم ميسر نخواهد بود.»
منوچهر بدیعی بر اثر فشار جامعه و افکار عمومی در ایران به بلایی دچار شده است و از خودسانسوری حرف می زند. او حرفهای بسیار خواندنی و آموزده ای دارد که بهتر است خودتان متن کامل مصاحبه [1]را بخوانید.
حرف اصلی منوچهر بدیعی اینست که وقتی جامعه ای جویس را نمی فهمد و سواد جویس خواندن ندارد لزومی نمی بیند کاری دست و پا شکسته و بساز و بفروشی برای ویترین فرهنگی جمهوری اسلامی ( که ادعای هنردوست بودن و حامی ادبیات بودن را هم دارد) به چاپ برساند. منوچهر بدیعی پیش از هر چیز یک انسان فرهنگی و یک فرهنگ ساز است و حسابش از فرهنگ بافان پوشالی و سطحی کاملاً جداست.
از سوی دیگر یادداشت عطاالله مهاجرانی [2]را هم در این باره بخوانید. به یاد بیاورید ایشان در جمهوری اسلامی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و سپس رمان نویس شد و اکنون در مهاجرت مصلحت آمیز خود، یک تبعیدی به شمار می آید. فراموش کنید که آقای مهاجرانی الان حداقل دو زنه است. فراموش کنید که در زمان صدارت آقای مهاجرانی سر نویسندگان را زیر آب می کردند و ایشان موقرانه سکوت می فرمود و دیگران را نیز از روی مصلحت دعوت به سکوت می نمود.
آقای مهاجرانی اخیراً در تبعیدش نشسته و به مترجم شریف و بافرهنگی مانند آقای منوچهر بدیعی که در درون کشورست فتوا می دهد که پافشاری نکند و اثرش را چاپ کند و سپس از سفرهای خود به عنوان نویسنده تبعیدی در کنگره های بین المللی حرف می زند و آقای مهاجرانی برایمان جویس شناس می شود و معلومات نمایی می فرماید. ذهن تان را باز می گذارم تا پیام و جایگاه هر کدام دریابید و ببینید کی فرهنگی است و کی دارد تظاهر به فرهنگی بودن می نماید.
به قول شاملو:روزگاری غریبی است نازنین!
Recently by Mahasti Shahrokhi | Comments | Date |
---|---|---|
رود خانه ای از شعر | 3 | Sep 10, 2012 |
محبوب و مردمی | 4 | Jul 31, 2012 |
در غیبت آن غول زیبا | 63 | Jul 23, 2012 |
Links:
[1] //gurab.blogfa.com/post-94.aspx
[2] //www.etemaad.com/Released/86-07-19/175.htm#48595
[3] //chachmanbidar.blogspot.com/2006/06/blog-post_16.html