محبوب و مردمی

احمد شاملو


Share/Save/Bookmark

محبوب و مردمی
by Mahasti Shahrokhi
31-Jul-2012
 

 

احمد شاملو در کنار سرودن شعر به پژوهش و ترجمه نیز می پرداخت و یک منتقد اجتماعی و سیاسی هم بود. فعالیت های احمد شاملو گسترده است و ادبیات کودکان را نیز در برمی گیرد.

پس از تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در دهه پنجاه، شعرا و نویسندگان شناخته شده و معتبر ایران به نوشتن داستانهایی برای کودکان پرداختند که از آن جمله شاملو و غلامحسین ساعدی بودند، ساعدی با «کلاته کار» و «کلاته نان» و احمد شاملو با «خروس زری، پیرن پری» (که آبداتاسیونی از داستان کودکان فرانسوی «پلوم دور» {مرغ پر طلا}) است، شاملو به ترجمه و نگارش داستان برای کودکان پرداخت.

 شاملو و نویسندگان هم عصرش، گرچه علیرغم محبوبیت هنوز وارد کتابهای درسی در مدارس نشده بودند اما پخش گسترده و رایگان داستانها در کتابخانه های کانون پرورش فکری، از کودکی ایرانیان را با کلمات و آثارش و نام او مأنوس می کند. ترجمه «شازده کوچولو» اثر آنتوان سنت اگزوپری یکی از ترجمه های ادبیات کودکان توسط شاملو است.

از سوی دیگر، اشعار شاملو و به خصوص شبانه های شاملو {تقدیم شده به غلامحسین ساعدی}که بخش مهمی از اشعار و ادبیات مقاومت را تشکیل می دهد، توسط خوانندگان سرشناسی چون داریوش و فرهاد خوانده شد و توسط مردم زمزمه شد و بدین سان شاملو و اشعارش وارد ترانه های مردمی و جوانان شد و زمزمه شد.

در دورانی که به قول شاملو «فقر، احتضار فضیلت است»، در دوران بی پولی و تنگنای مالی، در دهه چهل، شاملو برای امرار معاش به نوشتن چند سناریو برای فیلمفارسی پرداخت که آشنایی او با زبان مردم کوچه و بازار، و دیالوگ های جمع و جور یکی علتهای از موفقیت های این نوع از کارش است و عده ای علت موفقیت و پر فروش شدن فیلم «کنج قارون» را در دیالوگهای شاملو دانسته اند.

شاملو روزنامه نگاری خستگی ناپذیر و در دوران مختلف سردبیر نشریات ادبی و فرهنگی متعددی بوده است و این جنبه از کارش در شکل گیری و یا معرفی و مطرح کردن چهره ها نقش مهمی بازی کرده است.

شاملو به روال صادق هدایت از دیرباز به جمع آوری فرهنگ عامه و اصطلاحات عامه پرداخته بود با همکاری همسرش آیدا سرکیسیان با هم به تدوین و تنظیم «کتاب کوچه» پرداختند که تاکنون یازده جلد آن به چاپ رسیده است.

علیرغم زحمات و پژوهش هایی که بر روی زبان فارسی انجام داده است، در سخنرانی خود در برکلی، شاملو فردوسی، شاعری که سی سال رنج را بر خود هموار کرد تا در دوران استیلای زبان عرب، زبان و اساطیر پارسی را زنده کند، با بیرحمی و چپگرایی کودکانه ای مورد تهاجم و تحقیر قرار می دهد که این گفتارش به هیچ وجه مورد تأیید نیست اما حرمت شاعر به خاطر شعرها و تلاشی است که در راه فرهنگ و ادب و آزادی بیان برداشته است وگرنه حرفها و اعمال و زندگی خصوصی او می تواند پر از اشتباه باشد چرا که بشر خطاپذیر است و بی ضعف و عیب و اشتباه نیست، غیر از این «بت سازی» است؛ محبوبیت شاملو در میان مردم راه یافتن کلمات او دردل مردم، به دلیل استواری و همدلی او با مردم و بیان درد دل مردم با کلماتی زیبا و ساده در سالهای سیاه خفقان و تفتیش عقاید توسط فاشیسم دینی است. «در روزگاری که مزد گور کن» و « آزادی آدمی» و «دهانت را می بویند» کلماتی است که درد دل مردم را بیان می کند و از این رو شاملو در دل مردم زنده می ماند.

بخشی از کارها و دکلمه ها و اجرای ترانه های شاملو را از طریق لینک های زیر در سایت وزین و فرهنگی پرند بشنوید

* من و تو، درخت و بارون . . .
* یادمان «وارتان سالاخانیان»، وارتان سخن بگو
* حکايت «چوپان دروغگو» به روايت «احمد شاملو»
* «قصۀ مردی که لب نداشت» با صدای «احمد شاملو»
* «چیدنِ سپیده‌دم» با ترجمه و صدای: «احمد شاملو
* احمد شاملو: سروده‌هایی از او در ترانه‌های روز ایرانی
* شبانه‌های «احمد شاملو» برای «غلامحسین ساعدی»
* اشعار شاملو با «صدای شاعر» و موسیقی اسفندیار منفردزاده
* «آفتاب‌های همیشه»، چند سروده از «احمد شاملو» با صدای «آیدا»
* «در این بن‌بست»، شعر و صدای «احمد شاملو» و «داریوش اقبالی
*
«سکوت سرشار از ناگفته‌هاست» با ترجمه و صدای: «احمد شاملو


Share/Save/Bookmark

Recently by Mahasti ShahrokhiCommentsDate
رود خانه ای از شعر
3
Sep 10, 2012
در غیبت آن غول زیبا
63
Jul 23, 2012
به یاد فروغ با حمید سمندریان
5
Jul 16, 2012
more from Mahasti Shahrokhi
 
Zendanian

چهره‌ى زن در شعر احمد شاملو/ مجيد نفيسى

Zendanian


چهره‌ى زن در شعر شاملو به تدريج از رکسانا تا آيدا بازتر مى‌شود، ولى هنوز نقطه‌هاى حجاب وجود دارد. در رکسانا، زن چهره‌اى‌ اثيرى و فرضى دارد و از يک هويت واقعى فردى خالى است. به عبارت ديگر، شاملو هنوز در رکسانا خود را از عشق خيالى مولوى و حافظ رها نکرده و به جاى اين که در زن انسانى با گوشت و پوست و احساس و انديشه و حقوق اجتماعى برابر با مردان ببيند، او را چون نمادى به حساب مى‌آورد که نشانه‌ى مفاهيمى کلى چون عشق و اميد و آزادى است. در آيدا، چهره‌ى زن باز مى‌شود و خواننده در پس هيات آيدا، انسانى با جسم و روح و هويت فردى مى‌بيند. در اين جا عشق يک تجربه‌ى مشخص است و نه يک خيال پردازى صوفيانه با ماليخولياى رمانتيک. و اين درست همان مشخصه‌اى است که ادبيات مدرن را از کلاسيک جدا مى‌کند. توجه به شخص و فرد به جاى مجرد و نوع و پرورش شخصيت به جاى تيپ سازى و با اين همه در «آيدا در آينه» نيز ما قادر نيستيم که به عشقى برابر و آزاد بين دو دل داده‌ دست يابيم. شاملو در اين عشق به دنبال پناهگاهى مى‌گردد يا آن طور که خود مى‌گويد معبدى «جاده‌ى آن سوى پل» يا مسجدى «ققنوس در باران» و آيدا فقط براى آن هويت مى‌يابد که آفريننده‌ى اين آرامش است. شايد رابطه‌ى فوق را بتوان متاثر از بينشى دانست که شاملو از هنگام سرودن شعرهاى رکسانا نسبت به پيوند عاشقانه‌ى زن و مرد داشته و هنوز هم دارد. بنا بر اين نظر، دو دل داده دو پاره‌ى ناقص انگاشته مى‌شوند که تنها در صورت وصل مى‌توانند به يک جزء کامل و واحد تبديل شوند (تعابيرى چون دو نيمه‌ى يک روح زن هم زاد و دو پاره‌ى يک واقعيت که سابقا ذکر شد از همين بينش آب مى‌خورند). به اعتقاد من عشق «مکمل‌ها» در واقع صورت خيالى نهاد خانواده و تقسيم کار اجتماعى بين زن خانه دار و مرد متاهل است و بردگى روحى ناشى از آن جزء مکمل بردگى اقتصادى زن مى‌باشند و عشق آزاد و برابر اما، پيوندى است که دو فرد با هويت مجزا و مستقل وارد آن مى‌شوند و استقلال فردى و وابستگى عاطفى و جنسى فداى يک ديگر نمى‌شوند.بارى از ياد نبايد برد که در ميان شعراى معروف معاصر به استثناى فروغ فرخزاد، شايد احمد شاملو تنها شاعرى باشد که زنى با گوشت و پوست و هويت فردى به نام آيدا در شعرهاى او شخصيت هنرى مى‌يابد و داستان عشق شاملو و او الهام بخش يکى از بهترين مجموعه‌هاى شعر معاصر ايران مى‌شود. در شعر ديگران غالبا فقط مى‌توان از عشق‌هاى خيالى زن‌هاى اثيرى يا لکاته سراغ گرفت. در روزگارى که به قول شاملو «لبخند را بر لب جراحى مى‌کنند و عشق را به قناره مى‌کشند»، ترانه هاى کوچک غربت، چهره نمايى عشق به يک زن واقعى در شعر او غنيمتى است.

٭ ٭ ٭

 

اين مقاله در هشتمين نشست «مرکز مطالعات و تحقيقات ايران» در برکلى، به تاريخ هشتم آوريل ١٩٩٠، در حضور احمد شاملو، خوانده شد.

//www.negah1.com/gozary/Nafisi.htm


Mahasti Shahrokhi

خاطره ای از آن غول زیبا: "ادبیات" یا "سبدیات"؟

Mahasti Shahrokhi


یک قطعه شعرِ زیبا، اگر فقط زیبا باشد و حرفی برای گفتن نداشته باشد برای سبد خوب است" (نقل به تقریب) از گفته های احمد شاملو توسط یدالله رویایی

آقای رویایی در مطلبی با عنوان تو چرا عباس هستی؟
خاطره ای از سفر خود و همراهی احمد شاملو به ایتالیا نوشته اند که از طنز
و شوخ طبعی و سرزندگی خاصی برخوردار است، طنز و باریک بینی و ذکاوتی از آن
گونه که از ذات شاملو و رویایی برمی خیزد.

آقای رویایی به مناسبت بزرگداشت شاملو چند سال پیش در پاریس سخنرانی داشت که متن سخنرانی با عنوان اگر مرده باشد!
به چاپ رسیده است. یادم می آید در آن سخنرانی آقای رویایی در توضیح
مطالبش خاطره دیگری از احمد شاملو نقل کرد که ذکرش در شناختی نسبت به احمد
شاملو بی مناسبت نیست.

یدالله
رویایی گفت: "شاملو زمانی که سردبیر کتاب هفته بود، مطالب رسیده را می
خواند تا برای مجله انتخاب کند. مطالب قابل انتشار را "ادبیات" می نامید و مطالب غیرقابل چاپ را "سبدیات" و از همانجا آنها را مچاله می کرد و می انداخت در سبد آشغال."

بازگویی
این نکته ی ظریف و خاطره انگیز از رویایی و شاملو از جانب من، نقل قولی
تقریبی و به کمک حافظه، از گفتار آقای رویایی در آن برنامه است.


رضا براهنی هم نقل کرده است: "روزی پیش رویایی بودم در حسابداری ژاندارمری... و رویایی در آن زمان مسئول شعر کتاب هفته بود و من هم برای صفحات هنری کتاب هفته مطلب می نوشتم. پاکتی آوردند. باز کرد و داد به من ـ خودش به حساب این و آن می رسید و من شعر "اوهام بهاری"
فرخ زاد را به همراه شعر دیگری که به همراه شعر اول فرستاده بود خواندم.
موقعی که شاملو شعرها را دید فوراً چاپ کرد. فرخ زاد عوض شده بود. یعنی از
پیش مقدمات آن تغییر وجود داشت ولی "اوهام بهاری" که بعدها در تولدی دیگر به عنوان "وهم سبز"
چاپ شد، حضور خدشه ناپذیر تغییر بود. شاملو تعجب می کرد. من تعجب کردم.
من هرگز نتوانسته بودم از شعرهای اولیهء فروغ لذت ببرم، تصور می کنم در
جمع ما کسی که دیرتر از همه از شعرهای جدید فرخ زاد خوشش آمد، نادرپور
بود." زمان چاپ شعر ۲۷ اسفند ۱۳۴۰ در کتاب هفته است. (برگرفته از کتاب هنوز منتشر نشده ی "فروغ در باغ خاطره ها")

با
تشکر فراوان از احمد شاملو و یدالله رویایی و فروغ فرخ زاد و رضا
براهنی... و تک تک آنانی که با گفتار و نوشتار و رفتار خود، فرق "ادبیات" با "سبدیات" را به ما آموختند. فراموش نکنیم که "ادبیات" ماندگار است و "سبدیات" عمر کوتاهی دارد حتا اگر این آثار سبدی، زیبا هم باشد. در فرصت مناسبی به فرق "ادبیات" با "چاخانیات" و همچنین فرق "ادبیات" با "جفنگیات" نیز خواهیم پرداخت.

متن کامل نمایشنامه "یرما" اثر فدریکو گارسیا لورکا با ترجمه احمد شاملو. البته از نمایشنامه "یرما"
ترجمه های متعددی به زبان فارسی در دسترس است و یادم می آید که در دوران
دانشجویی از ترجمه دیگری برای اجرای نمایش "یرما" استفاده کردیم و اگر
اشتباه نکنم شعرهای "یرما" را فروغ فرخ زاد و یدالله رویایی با هم ترجمه کرده بودند.

تکه ای از شعرهای "یرما" هنوز یادم است:

"چقدر خار

چقدر مزرعه ی خار

چه خانه ای

چه خانه ی غمگینی

بر این قلمرو غم

هیچگاه زیبایی گذر نمی کند

و هیچ بانگی

از این آستانه ی اندوه سفر نمی کند"

باقیش یادم نیست. همین را هم دقیقاً مطمئن نیستم. مال سالها پیش است وقتی که دانشجوی تئاتر بودم و نقش "یرما" را در یکی از کلاسهای دانشکده بازی می کردم.

 

این از پست های قبلی وبلاگم است که خواندنش بی مناسبت نیست. بعد از این پست در گفتگویی تلفنی آقای رویایی گفتند که شخصاً به تنهایی ترجمه اشعار یرما را انجام داده اند و فروغ شعرهای «دایره گچی قفقازی» را ترجمه کرده است.

//chachmanbidar.blogspot.fr/2008/02/blog-post...


Zendanian

شاملو از نگاه م . آزاد

Zendanian


نگاه کنید به داستان آشنایی سرنوشت ساز  آیدا و شاملو از زبان آیدا سرکیسیان در اینـجا .

یک دهه از مرگ شاملو گذشت ، غول سپیدموی ِ ادبیات نو یِ ایران .

بهتر دیدم مانند پارسال شاملو را از نگاه آشنایانش بیشتر بشناسم پس در ادامه بخوانید گزیده ای از گفت و گوی اردوان امیری نژاد با شاعر ِشادروان محمود مشرف آزاد تهرانی ( م.آزاد ) درباره یِ احمد شاملو را از مجوعه یِ تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران .

ما با شعر شاملو زودتر از نیما آشنا شدیم چون شاید زبان شعر شاملو شهری است و آن ابهام نیما را ندارد . شاملو فعالیت پرشور ژورنالیستی داشت و دایم در مطبوعات حضور داشت و دایم دنبال مجله ای بود تا در آن کار کند . من شاملو را از دوران حزب توده می شناختم . شعرهایش در روزنامه یِ به سوی آینده چاپ می شد . او خیلی انقلابی تر از شاعران حزبی بود و این باعث گرایش جوانان به او می شد و ما از طرفدارن پروپاقرص شاملو بودیم .

من شاملو را بعد از 28 مرداد در سال 33 که از زندان آزاد شده بود دیدم . هنوز رنگ پریدگی های زندان را داشت و دقیق یادم نیست مثل این که در منزل پدرش او رادیدم . شاملو عضو رسمی حزب توده نبود . عده ای مخالف عضویت شاملو در حزب توده بودند ، بهانه یِ آنها هم سابقه یِ سیاسی شاملو در سال های نوجوانی بود که به انگیزه ی ِ میهن پرستانه همراه با گروهی از افسران ایرانی توسط ارتش شوروی دستگیر شده بود اما بعدها شاملو به جنبش چپ پیوست و بسیار هم فعال بود و در 28 مرداد هم با این که عضو حزب توده نبود ، دستگیر شد اما چون آدمی نبود که در زندان توبه نامه بنویسد ، آن هم در دوره ای که برای حکومت ملاک نوشتن این تنفرنامه ها بود تا شخص را آزاد کنند و سابقه یِ چپی هم داشت و شعرهای تندی هم از او در "به سوی آینده" چاپ شده بود ، یک سالی را بعد از کودتای 28 مرداد در زندان ماند .

از سال 33 بود که ما بیشتر همدیگر را می دیدیم . در آن دوره شاملو سردبیر مجله ای شده بود به اسم "بامشاد کوچولو" به صاحب امتیازی اسماعیل پوروالی . قرار بود حسین رازی مجله را اداره کند . ما در آن دوره بیشتر با ادبیات کلاسیک روسی آشنا بودیم چون هنوز تحت تاثیر دوران حزب توده بودیم و گرایش به شوروی و ادبیات روس بیشتر بود . بعد از 28 مرداد هم بی ارتباط به مساله یِ کودتا ، رویکردی به ادبیات غرب پدید آمد که من فکر می کنم نقش حسین رازی خیلی مؤثر بود . حسین رازی بود که اولین بار با ترجمه هایش آثار کسانی چون الیوت ، ازرا پاوند و شعرای انگلیسی – آمریکایی و نویسندگانی مثل جیمز جویس را به جامعه یِ ادبی ایران معرفی کرد .

حسین رازی چون به دنبال کار سنگین ادبی در "بامشاد کوچولو" بود بیشتر از یکی دو شماره نتوانست مجله را اداره کند . مجله یک ذهن فعال ژورنالیستی می خواهد که بتواند هر هفته مطلب سرهم کند ، و شاملو هم اهل این کار بود و به این ترتیب شاملو سردبیر "بامشاد کوچولو" شد .

او نوآوری هایی چشم گیری در مجله انجام داد . یک بخشی در مجله ایجاد کرد راجع به فعالیت فرهنگی و هنری هفته در داخل کشور که عنوان "خودمان" داشت و نیز فعالیت های ادبی هنری خارجی ها را با عنوان "دیگران" در مجله منعکس می کرد که تا آن موقع رسم نبود و به سبب علاقه یِ شاملو به شعر و ادبیات ، شعر و ترجمه یِ شعر هم در مجله بود و البته مطالب عمومی و خبری هم برای جذب مخاطب عام داشت و به این ترتیب مجله تیراژ خوبی پیدا کرد .

//eshghast.persianblog.ir/post/209/


Azarbanoo

Mahasti Banoo, Thank you especially for

by Azarbanoo on

Justifying Shamloo of his critics from Ferdousi.  You are Right No one is perfect and we all make mistakes and think and feel differently about issues.