“نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو از جنگ میترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو رفتیم سوی شاه دین با جامههای کاغذین تو عاشق نقش آمدی همچون قلم در رنگ شو در دوغ او افتادهای خود تو ز عشقش زادهای زین بت خلاصی نیستت خواهی به صد فرسنگ شو بحری است چون آب خضر گر پر خوری نبود مضر گر آب دریا کم شود آنگه برو دلتنگ شو میباش همچون ماهیان در بحر آیان و روان گر یاد خشکی آیدت از بحر سوی گنگ شو”