به نام خداوند جان و خرد
گزارش یك عمر تلاش به ملت شریف ایران
در آستانهی سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند / پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید / مشکل حکایتی است که تقریر می کنند
(حافظ)
ملت شریف و ستمدیده ایران
در شامگاه عمر و در آستانهی سی و سومین سالگرد پیروی انقلاب اسلامی و در سالروز پذیرش مسوولیت از سوی دولت موقت زنده یاد مهندس مهدی بازرگان، به عنوان احدی از یاران و همراهان ایشان در دولت موقت و در نهضت آزادی ایران، بر خود واجب دانستم آنچه را كه از خاطرات دردناك روزگار گذشته و پس از سالها مبارزه برای آزادی ملت و رهایی از سیطره ی خودکامگان در ذخیرهی تجربه دارم، به عنوان ادای دین به حافظهی تاریخی ملت شریف ایران و به ویژه جوانان پرشور و نیكاندیش سرزمینمان در میان گذارم و ضمن ایفای مسوولیت سنگین انتقال تجربیات بیش از شش دهه تلاش و حضور در عرصهی سیاست و اجتماع این مملكت، با دفاع از اصالت انقلاب و آرمانهای مردم ایران و تایید مدیریت و رهبری آن كه لااقل تا برههی پیروزی، مبتنی بر شعار "همه با هم" بود و موجبات پیروزی انقلاب را با كمترین هزینه فراهم آورد و همچنین، ضمن تایید مبارزات آزادیخواهانهی ملت ایران علیه نظام فاسد، خائن و خودكامهی پهلوی و تاكید بر ضرورت و درستی گزینش راهبرد مبارزهی قانونی و مسالمتآمیز در راستای استقرار و پیشبرد دمكراسی در ایران ِ پس از انقلاب، به مسوولیت دیگر خویش یعنی پذیرش قصور و نارساییها و خسارات مادی و معنوی كه از رهگذار عملكرد و سیاستگزاریهای مسوولان نظام جمهوری اسلامی ایران، طی بیش از سه دهه حكمرانی به مردم و كشور تحمیل شده است، به عنوان احدی از افرادی كه در تاسیس این نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا كرده است، پوزش خواسته و اظهار تاسف میكنم.
اهم ایراداتی كه بر نهضت آزادی ایران و در راس آن به مهندس بازرگان و یاران ایشان كه حاضر به پذیرش مسوولیتهای اجرایی و مدیریتی در شورای انقلاب و دولت موقت شدند، گرفته میشود، آن است كه اولاً چرا حاضر به همكاری با روحانیت در آن برههی زمانی شدیم و دوم، آن كه چرا به راحتی از صحنهی قدرت سیاسی فاصله گرفتیم و اریكهی حكومت را به روحانیون واگذار كردیم؟
به زعم نویسندهی این سطور، صرف عذرخواهی و اعلام مطلق عبارت "ما اشتباه كردیم"، كافی نبوده و خود، برگرفته از مطلقنگری و تنها به منزلهی كوچكسازی صورت مساله بوده و ارایهی پاسخی ساده به وضعیتی پیچیده و قابل تحلیل و بررسی است كه ابداً متناسب با مسوولیت روشنفكران و لااقل كسانی كه به ملت، تاریخ و تمدن ایرانی و اسلامی باور دارند، ارزیابی نمیشود. از این رو، با وجود آن كه نهضت آزادی ایران، طی بیانیههای رسمی متعددی به تحلیل و واگویی دلایل پذیرش این نقش تاریخی اقدام كرده است، اینجانب بر آنم تا فراتر از پذیرش اخلاقی مسوولیت عملكرد سیاسیام، با تحلیل وقایع تلخ گذشته، چراغی در روشنسازی آینده برافروزم و در این راستا، نخستین مساله آن است كه به یاد آوریم، تاریخ معاصر این مملكت، با جمهوری اسلامی و یا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آغاز نمیشود و دیگر آن كه به جهت تحمیل سیاستهای استبدادی و فضای انسداد سیاسی كه شاه برای سازمانهای سیاسی و اجتماعی مدرن مانند احزاب و سندیكاها فراهم آورده بود، روحانیت تنها جریانی بود كه از طریق بسیج شبكهی وسیع مساجد، امكان فعالیت عمومی داشت و طبیعی بود كه در چنین شرایطی، نهاد روحانیت بیش از سایرین از امكان ترویج و رشد در میان مردم برخوردار بوده و پایگاه اجتماعی وسیعتری داشته باشد. به عبارت دیگر، اسلامی شدن انقلاب و انتخاب مرجعی دینی به عنوان رهبر انقلاب، نتیجهی پایگاهی بود كه روحانیت پیشرو، مانند آقایان طالقانی و زنجانی لااقل پس از جنبش تنباكو در میان مردم برای خود رقم زده بود.
نكتهی دیگر آن است كه روشنفكران دینی در دوران پیش از سال ۱۳۵۷، همواره با روحانیتی همكاری داشتند كه علیه ستم و تبعیض نظام پهلوی موضع میگرفت و خواهان آزادی و استقلال مملكت بود، وگرنه در آن زمان هم كم نبودند روحانیونی كه از سوی حکومت مورد تایید قرار گرفته و بودجه های کلان دریافت کرده و در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و اعتقادی به مبارزه با حكومت شاه نداشتند و حتی در خصومت با انقلابیون، گوی سبقت را از عناصر ساواك و رژیم ربوده بودند. از داستان اختلافات افرادی نظیر آقای مصباح یزدی با زندهیاد دكتر علی شریعتی، هنوز آن قدر نگذشته كه خاطرات آن به بوتهی فراموشی سپرده شود و البته روشنفكران دینی افتخار میكنند كه نه تنها هرگز با چنین روحانیتی همكاری و تعامل نداشتهاند كه همواره در خط اول مقابله و نقد این جریان و اندیشههای واپسگرایانهشان قرار داشتهاند.
در فضای پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و در نتیجهی رشد تضادها و بحرانهای فاقد توجیه كه در میان احزاب و روشنفكران روز به روز شدت میگرفت و حزب جمهوری اسلامی از یك سو و حزب تودهی ایران و سایر احزاب مارکسیستی و همچنین سازمان مجاهدین خلق از سوی دیگر یا از سر ِ ناآگاهی و بیتجربگی و یا از روی ارزیابی نادرست از شرایط و نیروهای اجتماعی و حاكمیت، بر تنور اختلافات میدمیدند، طبیعی بود كه بخت روحانیت با عنایت به دلایل تاریخی و سیاسی و زمینههای فرهنگی و اعتقادی، از سایر رقیبان برای به دست گرفتن افكار عمومی و عنان قدرت بیشتر شود.
در چنین شرایطی، اصرار اعضای نهضت آزادی ایران در ماندگاری بر سریر قدرت نه تنها نمیتوانست به حل مشكل كمكی كند بلكه این جریان را در مظان حذف مطلق قرار میداد و منجر به گسترش و سرعت بیشتر چرخهی خشونت میشد. تجربهی افراد سلیمالنفس دیگری مانند زندهیاد آیت الله العظمی منتظری كه تا سالها بعد نیز در صحنهی قدرت سیاسی ایران حضور یافتند، حكایت از تایید صحت نظر و موضع مهندس بازرگان و دولت موقت، در خروج بههنگام از عرصهی حاكمیت دارد. قدرت واقعی در ایران ِ پس از انقلاب، در دستهای روحانیت بود و بنابراین، روشنفكران نبودند كه قدرت را واگذار كردند و بلكه این روحانیت بود كه از چرخش دمكراتیك قدرت و تن دادن به حاكمیت ملت سر باز زد.
نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ خورشیدی با حضور جمعی از روشن فکران دینی و بر پایهی سه اصل مسلمان ِ ایرانی ِ مصدقی و به منظور برپایی حاكمیتی دمكراتیك در ایران بنیان نهاده شد. بنیانگزاران شریف نهضت آزادی ایران با توجه به قانون اساسی مشروطیت كه قدرت سیاسی حاكمان را محدود و پاسخگو به قانون میدانست و بر اساس دركی كه از آرا و اندیشههای مطروجه از انقلابهای دمكراتیك جهان داشتند و بر پایهی تحقق حقوق و حاكمیت ملت و همچنین در مقام اعتراض به فقدان مشروعیت و عملكرد نظام پهلوی در ساقط كردن دولت ملی و مردمی دكتر محمد مصدق و فضای سركوب پدید آمده پس از كودتای ننگین آمریكایی / انگلیسی ۲۸ مرداد اعلام موجودیت كرد و از آنجا كه استبداد و خودكامگی را عامل اصلی تمام مصیبتها و عقبماندگی ملت ایران میدید، به مبارزهی علنی و قانونی با نظام مستبد شاه پرداخت و متحمل حبسهای سنگین و شكنجه و دشواریهای عظیم شد.
بنیانگزاران نهضت آزادی ایران با مطالعهی جامعه و فرهنگ ایران و با تاسی به مشی و دیدگاه نهضت نواندیشان دینی از سید جمال الدین اسدآبادی گرفته تا علمای آزادیخواه مشروطیت همچون آیت الله سید محمد حسین نایینی، از جمله كسانی بودند كه با قرائتی نوین از اسلام، استبداد را علت اصلی عقبماندگی مسلمانان دانستند و از آن به عنوان شرك سخن گفتند. در باور این جمع، استبداد نه تنها به عنوان ماحصل بینش غیرتوحیدی كه خود از جمله موانع تحقق جامعهی اخلاقی و نشر باورهای اصیل دینی محسوب میشود و بر همین مبنا، باور داشتند كه استبداد در این مرز و بوم فراتر از روشهای حكومتی و ارادهی شخص اول مملكت قرار داشته و در چارچوب نوعی بینظمی و خصلت فردی و اجتماعی عمل میكند، از این رو، افزون بر مبارزهی سیاسی مستمر با حكومت خودكامه و سلطنت مطلقهی پهلوی، در مسیر خرافهزدایی و معرفی چهرهای عقلانی از اسلام و سازگار با دمكراسی و حقوق بشر، منشاء خدمات موثر و گستردهای شدند. تولید دهها مجلد كتاب و سخنرانیهای متعدد كه توسط افرادی مانند زندهیادان مهندس مهدی بازرگان، دكتر علی شریعتی و مجاهد نستوه آیت الله طالقانی انجام پذیرفت، گنجینهای از معارف سیاسی و اسلامی را پدید آورد كه به ترویج اسلام سازگار با عقل، آزادی و حقوق بشر توجه داشت.
بنیانگزاران نهضت آزادی ایران بر پایهی چنین دركی از تاریخ و دینداری، ورود به عرصهی سیاست را برگزیدند و باور داشتند كه بدون آزادی، باور به توحید و خداپرستی نیز ناممكن میشود و آزادی را گام نخست تعالی ایمان، اخلاق و همچنین پیشرفت كشور و سعادت ملت بر میشمردند. در اعلامیهی تاسیس نهضت آزادی ایران، این عبارات دیده میشود: «اقتضای اطاعت از خدا مبارزه با بندگی غیر او و شرط سپاس ایزدی، تحصیل آزادی برای به كار بستن آن در طریق حق و عدالت و خدمت است. ما باید منزلت و مسوولیت خود را در جهان خلقت بشناسیم تا به رستگاری و پیروزی نائل شویم.»
در مرامنامهی نهضت آزادی ایران نیز چنین آمده است:
« مسلمانیم نه به این معنی كه یگانه وظیفهی خود را روزه و نماز بدانیم. ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی، منباب وظیفهی ملی و فریضهی دینی بوده. دین را از سیاست جدا نمیدانیم و خدمت به خلق و ادارهی امور ملت را عبادت میشماریم. آزادی را به عنوان موهبت اولیهی الهی و كسب و حفظ آن را از سنن اسلامی و امتیازات تشیع میشناسیم. مسلمانیم به این معنی كه به اصول عدالت و مساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و انسانی قبل از آن كه انقلاب فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نماید، معتقد بودهایم.»
یادآوری میكند كه به رغم عملكرد عبرتآموز و غیرقابل دفاع روحانیت حاكم پس از انقلاب اسلامی، جایگاه روحانیت شیعه در ایران طی صدها سال به گونهای بود كه در شكلگیری و تقویت جنبشهای عدالتگرا و آزادیخواهانه به نحوی جدی و موثر عمل كرده بود و حذف یا نادیدهگرفتن این نهاد دیرپای اجتماعی در راستای نیل به اهداف و آرمانهای اصیل ملت ایران و بسیج تودههای مردم و بسط همگرایی و وحدت در سطحی ملی، نه مفید و نه ممكن ارزیابی میشد. تردیدی وجود ندارد كه نقش روحانیت در بسیج و رهبری مردم در توفیق انقلاب مشروطه نقش اساسی داشت و پیروزی نهضت ملی ایران به رهبری زندهیاد دكتر محمد مصدق و رخداد حماسهی سی تیر ۱۳۳۱ نیز در پرتو حمایت روحانیت و به ویژه آیت الله كاشانی پدید آمده بود. [اگرچه بعدها آقای كاشانی راه را به خطا رفت و موجبات پیروزی كمهزینهی كودتاگران را فراهم آورد.] و هم از این رو، نهضت آزادی ایران از همان بدو تاسیس، به همكاری و همگامی با روحانیت پیشرو و آزادیخواه، در راستای مبارزه با استبداد سلطنتی مطلقهی پهلوی پرداخت و البته این همكاری به درك و شناخت تاریخی نهضت از سوابق مراجع عظام و روحانیتی فرهیخته و مترقی مربوط میشد كه در ایران و عراق، علم مبارزه با استعمار و استبداد را برافراشته بودند و فقهای نامداری مانند سید جمالالدین اسد آبادی، آخوند محمد كاظم خراسانی، میرزای شیرازی و آیات بزرگواری همچو نایینی و بهبهانی و طباطبایی و مازندرانی و وعاظ آزادیخواهی مانند سید جمال اصفهانی پرچمدار آن بودند. فقهایی فرهیخته كه فارغ از تعصبها و منافع صنفی و گروهی در مقابل شیخ فضل الله نوریها و ملا علی كنیها كه آزادی را كلمهی قبیحه میدانستند، ایستادگی كرده و مانع فروكاستی و سقوط مشروطه به نظام موسوم به " استبداد مشروعهی مطلقه " شدند.
انصاف را كه بخش مهمی از روحانیت نظیر زندهیادان طالقانی، منتظری، مطهری و همچنین رهبر فقید انقلاب در مبارزه با استبداد و فساد پهلوی و تحمل عواقب دردناك و تحمل حبس و تبعید و شكنجه همگام با سایر مبارزان هرگز از پای ننشستند و در تخریب بنای پوسیدهی سلطنت و رفع استبداد گامی به عقب بر نداشتند. هم از این رو بود كه هنگام بازگشت باشكوه رهبر انقلاب از تبعید به تهران، افزون بر دهها هزار نفر از هموطنان مسلمان در میدان آزادی، جمع كثیری از نمایندگان سازمانهای اجتماعی و سیاسی حتی با گرایشهای غیرمذهبی و نمایندگان اقلیتهای دینی ارمنی و زرتشتی و كلدانی و یهودی نیز به صفوف استقبالكنندگان پیوستند. پیام این پیشواز تاریخی و خیر مقدم و خوشآمدگویی به رهبر انقلاب، آن بود كه انقلاب ایران، فراتر از مرزهای قومی و نژادی و مذهبی و جنسیتی استوار است و از سوی كافهی ملت ایران، به عنوان مبارزهای مشترك برای از میان بردن هرگونه ستم و بیعدالتی تلقی میشود كه باید نماد ترسیم خط مشی آیندهی مدیریت انقلاب در راه تحكیم هرچه عمیقتر همبستگی ملی و مدنی در ورای تمام تفاوتهای فكری و اعتقادی قرار میگرفت و به تفرقهها و خصومتهای به جا مانده از فرهنگ استبدادی و استعماری " تفرقه بیانداز و حكومت كن " پایان میداد.
و دریغا كه چنین نشد و از همان اوان پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، روحانیتی كه تا آن برهه بر اساس شعار "همه با هم" در كنار روشنفكران، علیه ستم و فساد نظام پهلوی مبارزه میكردند، به محض دستیابی به قدرت سیاسی، با تغییر موضع به "هر كه با من نیست مخالف من است" نخست با یورش به روشنفكران دینی و سپس با حذف سایر جریانات موثر در انقلاب كه حاضر به پذیرش وضع موحود نشدند، در سایهی مفهومی ناشناخته موسوم به "اسلام فقاهتی و اجتهاد زنده و پویا" حصاری به دور ساختار سیاسی قدرت و حاكمیت كشیدند كه به تحمیل فضای سركوب و قرائتی خاص و كمسابقه از اسلام، سلب و محدودسازی آزادیهای قانونی، نقض فراگیر حاكمیت و حقوق ملت منجر شد و در نهایت، به غلبهی یك جریان صنفی بر گرایشهای اجتماعی و سیاسی دگراندیش و بسط خصومتها و حذفها انجامید و امكان پیدایش وفاق ملی را برای مدت مدیدی به تعویق انداخت.
انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به دنبال خواست تاریخی ملت ایران كه از انقلاب مشروطه به این سو در آرمانهای آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی، تحقق حقوق و حاكمیت ملت و پیشزفت مملكت متجلی شده بود به پیروزی رسید و البته مردم ایران و فعالان سیاسی دمكراسیخواه، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، آزادی را حاكمیت قانون و تحقق آزادیهای قانونی میدیدند. با پیروزی انقلاب، طومار نظام سلطنتی یك سره در هم پیچید و وضعیتی فوقالعاده پدید آمد كه نه تنها برای انقلابیون قابل پیشبینی نبود بلكه ادارهی امور بسیار دشوار مینمود. در چنین وضعیت ناشی از خلاء قدرت، جامعه و حكومت، قواعد خود را میطلبیذ. پیشنهاد دولت موقت به زندهیاد مهندس بازرگان و یاران ایشان نیز به سبب همین وضعیت مطرح شد و همچنین پذیرش این مسوولیت خطیر و خطرناك نیز دقیقاً به منظور برونرفت از وضعیتی بحرانی صورت پذیرفت كه برای هیچ كس تا آن روزگار شناخته نبود. مهندس بازرگان و یارانش در دولت موقت در آن شرایط، تنها كسانی بودند كه از یك سو توان كارشناسی و اجرایی بازگشت به نظم را دارا بودند و از سوی دیگر نیز مورد اعتماد عموم ملت ایران و رهبران روحانی انقلاب قرار داشتند. عدم پذیرش این مسوولیت، كشور را در معرض فروپاشی و بینظمی قرار میداد. از این رو، نخست وزیر انقلاب، به رغم توصیهی برخی دوستان مانند آیت الله سید محمود طالقانی سكان هدایت دولت را در دست گرفت و در آن بلبشوی سیاسی و اجتماعی از آبروی خویش مایه گذاشت.
نظام سیاسی كه در چشمانداز آرمانهای ملت ایران و اعضای نهضت آزادی متبلور بود و سالها به خاطر آن طعم حبس و شكنجه و مقابله با ساواك را تحمل كرده بودند، با توجه به نظامهای متعارف حاكم بر كشورهای دمكراتیك، چیزی جز "جمهوری" نبود. رهبر انقلاب به صراحت در پاریس گفته بودند كه جمهوری اسلامی مانند جمهوری فرانسه است با این تفاوت كه مردم ایران مسلمان هستند و باید باورهای اسلامی مردم، مورد ملاحظهی حكومت قرار گیرد. پیشنویس قانون اساسی كه به تایید و امضای رهبر انقلاب و اعضای روحانی شورای انقلاب و مراجع عظام تقلید رسید نیز، نظام سیاسی ایران را بر اساس مردمسالاری و نهادهای انتخابی ترسیم میكرد و در آن از ولایت فقیه و یا به تعبیر برخی دوستان و همراهان قدیم، از "دیكتاتوری صلحا" و "اسلام فقاهتی" خبری نبود.
روش و منش اعضای نهضت آزادی ایران هرگر مبتنی بر حفظ قدرت به هر بهایی نبوده است و این حقیقتی است كه امروزه حتی مخالفان سرسخت نهضت نیز بدان اذعان دارند. هدف اصلی پیشگامان نهضت آزادی ایران حتی در سقوط نظام پادشاهی نیز خلاصه نمیشد، بلكه این جمع به دنبال محدود و مشروط كردن قدرت و تحقق حاكمیت قانون بود. نهضت آزادی ایران نیك میدانست كه دلایل بازتولید استبداد پس از پیروزی جنبش مشروطه و رخداد حوادثی مانند به توپ بستن مجلس شورای ملی و یا كودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و روی كار آمدن سلسلهی پهلوی به جهت فقدان حاكمیت قانون بوده است و نه فقط فرصتطلبی و زدوبندهای اشخاصی مانند رضا خان با صاحبان قدرت ایران و قدرتهای خارجی. از این رو به محض آن كه دیدند وضعیت فوقالعادهی ناشی از پیروزی زودهنگام انقلاب، موجبات برقراری حاكمیت قانون را فراهم نمیسازد و زمانی كه به تعمدی بودن كارشكنیهای متعدد روحانیت و دستگاههای موازی با دولت كه زیر نظر روحانیت تازه طعم قدرت را چشیده هدایت میشدند، پی برده و یقین حاصل كردند، كار به جایی رسید كه دولت موقت، ادامهی فعالیت را ممكن ندید و استعفا داد و پس از یك دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی، نهضت آزادی ایران، رسماً از حاكمیت كناره گرفت و به عنوان اپوزیسیونی قانونی، حضور خویش را در عرصهی مناسبات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی معنا بخشید.
نهضت آزادی ایران طی حدود نیم قرن مبارزه برای تحقق آزادی و حاكمیت قانون، همواره بر این امر تاكید داشته است كه دمكراسی یك رخداد صرفاً سیاسی نیست كه در اثر رویدادی خاص و یا در لحظهای معین روی دهد و بلكه، فرآیندی است اجتماعی، فرهنگی و سیاسی كه در مسیر پیگیری مستمر آن، به درجات گوناگون پدید آمده و تكامل و تعمیق خواهد یافت و چنین دستاوردی نه با زور و تحمیل كه تنها با پذیرش و باور عام ملت و حتی هیات حاكمه به دست خواهد آمد. از همین رو، با تاكید بر شیوههای مدنی و مسالمتجویانه، تغییرات ندریجی در چارچوب قانون را در ارتقای فرآیند حاكمیت ملت و دمكراسی موثرتر ارزیابی كرده و برای آگاهیبخشی اهمیتی دوچندان قائل بودهاند. گزینش راهبرد "جنگ حجت و نه جنگ قدرت" و ترجیح نقش "ناصح مشفق" به جای "حاكم نالایق" نیز در دههی شصت خورشیدی بر همین اساس روی داد.
موجب خوشوقتی و امیدواری است كه آرمانهایی را كه تنها روزگاری نهضت آزادی ایران منادی آن بود، این روزها به خواست و باور عمومی ایرانیان، از هر طیف سیاسی بدل شده است. امروز دیگر كمتر كسی پیدا میشود كه آزادی را لوكس بداند و اصلاحات تدریجی و گام به گام را نشان از سازشكاری و لیبرالمنشی تلفی كند و حتی همراهان عدالتطلب ما در مسیر مبارزه نیز بدین ضرورت رهنمون شدهاند كه سلب آزادی، نخستین حقی است كه از یك انسان، مورد ستم و تعدی قرار میگیرد و از این رو، تلاش برای دستیابی به آزادی و كرامت انسانی، عین عدالتجویی و پیشنیاز اساسی تغییرات پایدار و گذار به سوی حاكمیت ملت بوده و به عنوان خواستی فراتر از یك حزب و یا جریان سیاسی خاص قابل مشاهده است. بنابراین گزاف نیست اگر ادعا شود كه امروز بیش از گذشته، نیاز به آزادی، حاكمیت قانون و عدالت اجتماعی راستین دیده میشود و از همین رو نهضت آزادی به رغم برخی دشورایها و ناتوانی در برپایی حاكمیت دمكراتیك در ایران، در تاثیرگزاری بر افكار عمومی ایرانیان و ایجاد زمینههای ذهنی پذیرش و حاكمیت دمكراسی، كامیاب بوده است.
آنچه در این لحظات برای راقم این سطور تاسفانگیز بوده و جای عذرخواهی دارد، نه مبارزه با نظام خودكامهی پهلوی یا همكاری با روحانیت یا پذیرش مسوولیت یا واگذاری قدرت به تشنگان آن است كه اگر یك بار دیگر نیز خداوند حیات دوباره عطا فرماید، سرنوشتی را جز مبارزه با ظلم، تلاش برای آزادی و حاكمیت ملت ایران و رشد و تعالی اخلاق برنخواهم گزید. هرگز از بابت ناباوری و دست نیازیدن به سیاست ماكیاولیستی "هدف وسیله را توجیه میكند" و هزینههایی كه از این ناحیه به صورت فردی و جمعی متحمل شدهایم، متاسف نیستم، تاسف اینجانب از این حقیقت مایه میگیرد كه تمامی روشنفكران در برههی انقلاب ۱۳۵۷، از دستیابی به وحدت و بسط و گسترش نهادهای مدنی و سیاسی مدرن در مقابل شبكههای سنتی اجتماعی درك درستی نداشتند و آگاهانه و متناسب با مسوولیتی كه بر عهده داشتند، عمل نكردند و بر اثر بیتجربگی و احیاناً اشتباهات عمدی و غیرعمدی، زمینهی ظهور و قدرتگیری بلامنازع سنتگرایان بر تحولخواهان فراهم و حتی منجر به نفوذ مجدد قدرتهای خارجی در مدیریت نوپای نظام جدید شد و موجبات انحراف گسترده از اصول و آرمانهای انقلاب پدید آمد.
اگر ما پس از پیروزی انقلاب، همچنان شانه به شانه ایستاده و دست در دست هم، استبداد را نشانه گرفته بودیم و مشكلات را در سقوط شاه خلاصه نمیدیدیم، امكان بازتولید استبداد و فروافتادن از استبداد سیاسی به استبداد دینی به این سان راحت و كمهزینه صورت نمیپذیرفت. از این رو اینجانب به عنوان فردی كه بیش از شصت سال در عرصهی سیاست و اجتماع ایران حضور داشتهام در شرایطی كه درد و رنج جانكاه ناشی از كهولت و بیماریهای جسمانی به شدت رنجورم میدارد و حتی گرفتن قلم بر دست را نیز دشوار میسازد و تنها لقای محبوب، مانع تداوم این رنج خواهد شد، در این نوشتار پایانی كه گزارشی از یك عمر تلاش صادقانه بود به ملت شریف ایران، اعلام میدارد كه ضمن اعتقاد كامل به اصالت انقلاب مردمی ۱۳۵۷ و آرمانهای آن و دفاع از عملكرد خویش و یارانمان در نهضت آزادی ایران در خلال پیروزی انقلاب و پس از آن، از كوتاهی، قصور و یا ناتوانی خود به عنوان احدی از اعضای شورای انقلاب و دولت موقت در راستای ممانعت از عدول حاكمیت از آرمانهای تاریخی ملت ایران و انحرافاتی كه از همان هفتههای آغازین ایجاد شد و آشكارا به چشم میخورد، عذر خواسته و از ملت ایران به جهت سختیها و عسرتهایی كه به نام حكومت جمهوری اسلامی ایران بر آنان روا شد، پوزش طلبیده و از خداوند منان طلب آمرزش دارم.
به قول استاد سخن سعدی:
تو را كی بود چون چراغ التهاب / كه از خود پری، همچو قندیل از آب
به عنوان عضوی از نهضت آزادی ایران، هرگز قندیلی پرآب نبودهام و اگرچه نتوانستم به جمع روشنایی بخشم، اما در این نود و اندی سال كه بر من گذشت، همیشه سوزی در سینهام برای رهایی انسان از اسارت حقدها و تعصبات ناشی از استمرار استبداد دینی و سیاسی شعله كشیده و روز و شبم را معنا بخشیده است.
باری! راه دشوار بود و گاهی نیز شاید به خطا و بیراهه رفتیم اما در این لحظات، با وجود كهولت و خستگی، بیش از هر زمان دیگر به پیروزی دمكراسی و آزادی ملت ایران باور و امید دارم. دمكراسی در ایران یك ضروت و سرنوشت محتوم است و امید دارم، ملت و به ویژه جوانان برومند ایران در مسیر سبزی كه پیش رو دارند با عبرت گرفتن از تجربیات انقلابیون قدیمیتر، ضمن ایستادگی و پایداری روزافزون بر آرمانهای خود و با تعمیق ظرفیتها و صبر و توكل بر خداوند، بر مشكلات و بحرانها فائق آیند و آیندهای روشن را برای كشور و ملت ایران رقم زنند.
سخنم را با کلامی از خواجه ی شیراز آغاز کردم و با هم او به پایان می رسانم:
بود آیا که در میکده های بگشایند / گره از کار فروبسته ما بگشایند
در میخانه ببستند، خدایا مپسند / که در خانه تزویر و ریا بگشایند
هم اگر بهر دل زاهد خودبین بستند / دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
احمد صدر حاج سید جوادی
عضو شورای مركزی نهضت آزادی ایران
عضو شورای انقلاب و وزیر کشور و دادگستری دولت موقت
۱۵ بهمن ۱۳۹۰ خورشیدی
First published in www.iran-emrooz.net
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
For unity's sake
by oktaby on Fri Feb 10, 2012 10:21 AM PSTI accept this apology despite it's attempts at justification and explanations. Iran has a distinct moslem component represented by many including JM that does not admit as much and they all need to have a voice, even if excused from direct participation thanks to their incompetence and history.
jj, as much as I despise khomeini, or even people like Moradi, respect for khomeini is not grounds for dismissal when he apologizes. His religious beliefs cannot be done away with. By the yardstick you are using, you (and a large portion of Iranians) cannot be forgiven for haveing shifted from being a fervent supporter of the rapist republic to where you are now, one step at a time, even relative to your positions of a year or two ago. Ye soozan be khodet bezan, ye javaldooz be khar-e hamsaaye.
Excluding those whose hands drip in blood, we as a people need to have more "ollovve Tab' "if we are to rise from the ashes of the rapist republic in one piece.
Oktaby
Haj Seid Javadi..........
by jasonrobardas on Wed Feb 08, 2012 06:31 AM PSTwrote an article in the official Iranian paper Kayhan ....praising Ayatollah Khomeini and exressing his fscination for him and his charisma.........This was the title of the article ; " Mardi ke be lahjeye roostayeeiane khomein sokhan migoft "......................................................
Amsaal-e in Kos-kesh-haa
by Aarash4545 on Wed Feb 08, 2012 03:03 AM PSTmamlekato be-gaa daadand o haalaa az tokhm-e Haafez aavizoon shodeh!!! "Gorbeh shod aabed-o zaahed-o mosalmaanaa..
Koor khoondi haaji.. khiaanat-e amsaal to taa naslhaa nefrin-e mellat ro bedonbaal khaahad daasht. Bemir khaaén-e maflook-e la'nati!
thanks VPK
by Anahid Hojjati on Tue Feb 07, 2012 06:28 PM PSTfor the lovely advice.
Dear Anahid
by Veiled Prophet of Khorasan on Tue Feb 07, 2012 06:01 PM PSTPeople don't have to read anything :-) I skip what I don't want to read.
very boring
by Anahid Hojjati on Tue Feb 07, 2012 04:50 PM PSTon how many threads do readers have to read these childish exchanges?
Actually the thread about Golsorkhi has more.
Gunga Din "De Nile" is not only a river in Egypt, it's also
by Mash Ghasem on Tue Feb 07, 2012 04:45 PM PSTmonarchists' first and last line of defense.
Only a life long card carrying water boy for Brits could ask such an obtuse question about what happened in Iran in 1953. But then again back then your "life" had nothing to do with reality of Iran, and now after half a century, it still has no connection or basis in reality.
Your utterly bankrupt definition of "intellectuals" is the one fit for kissing up to the powers that be. To betray and stab your own people in tha back, carry water for foriegners (like a good Gunga Din that you are) and being so used to be of good service to everyone elase other than your own people, you're simply beneath and beyond any definition.
مرادی! اول برادریت رو ثابت کن بعد طلب ارث کن!
anglophileTue Feb 07, 2012 04:27 PM PST
اولا کی گفته ۲۸ مرداد کودتا بود؟ دویماً کی گفته حاج سید جوادی روشنفکر هست؟ سوماً از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ امور دست روشنفکران بود؟؟!! یعنی امثال فروغی و تقی زاده که از قبل از ۱۳۲۰ و بعد از آن امور را در دست داشتند از نظر شما روشنفکر نبودند؟!! برادر من عینک مصدق نشان رو بردار شاید (شاید) بهتر ببینی
MassoudA is right
by Veiled Prophet of Khorasan on Tue Feb 07, 2012 03:02 PM PSTPlus we need evidence to record in history and remember. This guy is gonna be dead before too long. Might as well record what he knows. He is worthless now other than his knowledge.
Apology Rejected
by masoudA on Tue Feb 07, 2012 12:56 PM PSTThis guy had a much bigger role in bringing about the 1978 revolution than he admits. He fooled people in 1976-77 and is trying to do it again. He does not apologise here, but even if he does - his apology is not going to do us and Iran any good. What he can do however is tell us all about his contacts in London. He can tell us how the whole thing was orchestrated so Iran and Iranians can polish their defenses and don't go into the same hole again!!
ب
Jeesh DaramTue Feb 07, 2012 09:02 AM PST
بقول اعلیحضرت شاهنشاه قدر قدرت که قبل از خروج یکطرفه شان از ایران فرمودند: "ما هم صدای شما را شنیدیم". آری او هم سعی کرد معذرت خواهی کند. فرق است بین معذرت خواهی و زردآلو انک خوردن
Khasteh
by Veiled Prophet of Khorasan on Tue Feb 07, 2012 04:27 AM PSTI tell you what I have and have not done. I have studdied and made myself a more educated person. I have raised my children in the best Iranian traditions; to keep their identity. To have a deep love for Iran so they will go back one day.
I have not puffed up with fake arrogance claiming to be an "intellectual". Nor have I cooked up a nightmare regime for others and forced it on them. I have not resulted in harm and death of millions.
It beats what he did and I don't need your approval. Doing nothing better than doing harm. If these ***holes did nothing Iran would be fine now. I'd be a professor in Iran; thanks to him I am in America. But I do not have to run from my past.
I doubt
by Khasteh on Tue Feb 07, 2012 03:51 AM PSTI doubt that he, impatently, is waiting for you, you, and yes you....and I, to accept his apology.
After all, what have we done, beside commenting, posting pictures of our holiday trips and parties, or placing links to video of those suffering in Iran.
Not much apology and not up to me
by Veiled Prophet of Khorasan on Tue Feb 07, 2012 03:50 AM PSTMr Javadi:
This is not much an apology. You still wear you race "Seyed" on your sleeve. Then shove Islam in people's face. On top of it still claim to be an "intellectual". Real intellectuals were studying sciences while fake ones were plotting revolution.
Regarding forgiveness go ask your victims. How about parents of my friend who disappeared at 16? Maybe family of the Generals; Leftists and others murdered by your IRI. Or the victims of Cinema Rex. How about the nearly million of Iraq war.
But it is still a start; better than others who won't even go this far.
Remind us to put a footnote in history of your crimes.
If you really feel bad; go fight to overthrow IRI.
Apology is not accepted you moron egoist
by rain bow movment on Tue Feb 07, 2012 03:07 AM PSTI wouldlike to know how old he was in 1978 (1357) he don't need to be an old 50 years moron and master in polotical scince to sense that the murderous khomayni is a fake is a negative Hitler.
Shame on you,shame on some members of jebhe melli,shame on tudehee and Islamist & so on other egoiest.
look at the demonstrators in streets just 6 month after khomayni & dolat movaghat in power.
you and all cowards only blame the shah for your own lack of visions & knowledg and collaborate with akhoonds ,shah did whatever he thinks he was right and he accept his fate and ,he vent on exile .
history will judge him ,Iran has 70 milion dictator if each one got their chances.
There is no limit to stupidity & ignoranceof melli mazhabi ha
divaneh: Fully agree with you!
by Arash Kamangir on Tue Feb 07, 2012 01:18 AM PSTMr. Seyed Javadi is a typical example of our so called pre revolutionary intelectuals who still claim Shah was wrong and revolution was justified. There was other nationalists such as Bakhtiar who were not prepared to accept Mullah dictatorship and went into exile. The rest such as Seyed Javadi, yazdi, bazargan and others went into Iranian history as traitors.
آئینه عبرت
cyrous moradiTue Feb 07, 2012 12:00 AM PST
نکاتی که جناب حاج سید جوادی به آن اشاره و معذرت خواهی کرده اند در تاریخ معاصر ایران بی سابقه نیست. بعد از کودتای 28 مرداد خیلی از روشنفکران مجله عبرت را منتشر کرده و از اینکه عضو گروه ها و احزاب سیاسی بودند که بر ضد سلطنت مبارزه میکردذند اظهار تاسف کردند. روزنامه های آن زمان پر است از اظهار تاسف اشخاصی که بعد ها در دولت کودتا به مقامات بالائی رسیدند.
فصل مشترک همه این معذرت خواهی ها یک ترجیع بند است و آن اینکه " روشنفکران ایرانی فاقد اراده تاریخی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی در سطح کلان هستند"
به عنوان مثال آدم هایی مثل علی اکبر داور و عبدالحسین تیمور تاش و ده ها نفر دیگر که روشنفکران زمان خود و تحصیل کرده بودند همه در خدمت شخص بی سوادی مثل رضا شاه در آمدند و سرانجام زندگی خود را بر سر این قمار گذاشتند و در واقع از بن جان معذرت خواهی کردند.
هنوز هم روشنفکران ایرانی از این دو موضوع در رنجند:
الف : هیچگاه نمی توانند با روشنفکران دیگری که به نحو دیگری فکر میکنند تبادل عقیده داشته باشند
ب: هیچگاه حاضر نیستند بپذیرند که می توانند صاحب قدرت سیاسی در بالاترین سطوح شوند.
در کشورهای آسیای جنوب شرقی نظیر ویتنام ، مالزی و چین این روشنفکران و تحصیل کردگان هستند که مدیریت زندگی سیاسی را در دست دارند . در ایران این اتفاق هرگز نمی افتد. در فاصله 12 ساله 1320 تا 1332 که امور تا حدودی دست روشنفکران بود ، همواره با هم جنگ و دعوا داشتند و علت پیروزی کودتای 28 مرداد هم همین دعوا ها و اختلاف نظرها بود. تا زمانیکه زبان مشترکی بین روشنفکران ایرانی برای تبادل نظر وجود ندارد سریال های تکراری معذرت خواهی ها و "من هم اشتباه کردم " ادامه خواهد یافت
hamatoon
by Khasteh on Mon Feb 06, 2012 06:12 PM PST1- Hamatoon kharej az keshver neshasteed, chapow rahst megoyeed: "Lengesh Kon"
2- Ta shomaha ba in didetoon hasteed, on hokomat kesafat ham khiyalesh rahateh
It is for the mothers of the dead in Khavaran cemetry ....
by Roozbeh_Gilani on Mon Feb 06, 2012 05:23 PM PST& all the rest of the known and unknown mass burial places scattered across Iran, of the political opponents of this shameful regime of islamic so called republic to consider any apologies from him or anybody else.
"Personal business must yield to collective interest."
ابر اگر آب زندگی بارد // هرگز از شاخ بید برنخوری
Jeesh DaramMon Feb 06, 2012 04:43 PM PST
حاجی هنوز هم یک آلو به این درشتی توی کلاهش است. باز به اون یارو شارلاطانه اشاره میکنه "زنده یاد شریعتی". از رو نمیرند
توبه گرگ مرگ است
FaramarzMon Feb 06, 2012 02:37 PM PST
Thank you Divaneh.
As people get older and start thinking about the imminent meeting with their creator, they usually have second thoughts about certain things that they have done in their lives and even show regret and remorse; which is great and a good place to start.
But for the people who sat at the top of the food chain and saw people getting tortured and killed, showing remorse is not enough.
First of all, they need to come clean and expose everything and every crime that they had witnessed. That will help the victims' families have a chance at a closure, if one could ever be able to do that.
And then they need to be honest and forthright about why they did what they did and ask for merci.
اگر معذرت نمی خواستی که سنگین تر بودی
divanehMon Feb 06, 2012 02:17 PM PST
تا حال هیچ نوشته ای بدین حد مرا عصبانی نکرده بود. بنده مطمئنم که شما فرد شریفی هستید اما انسان بزدل، کج فهم و کم خردی نیز تشریف دارید. حال بعد از سی و سه سال به نام معذرت خواهی از سهو و خطاهایتان دفاع می کنید و از روحانیت پیشرو و آزادی خواه صحبت می نمائید. هنوز از بازگشت باشکوه رهبر انقلاب حرف می زنید و باور کرده اید که مسیحیان و زردشتیان و یهودیان نیز به دلیل محبت قلبی شان به آن گرگ به استقبال آمده بودند. بزدلی و استیفا و سلب مسئولیت از خویش را عمل قهرمانانه برای جلوگیری از خشونت قلمداد می نمایید. دیگر کدام خشونت بیش از آن کشتارها در زندانها؟ تا کی می خواهید خودتان را گول بزنید؟
شما که زمان شاه آن نامه های قشنگ را می نوشتید و از بی قانونی در مملکت شکایت می نمودید و از چنین گفتار در آن زمان احساس شجاعت می نمودید چگونه شد که وقتی خود رئیس قانون شدید و خلخالی اتوبوس اتوبوس آدم میکشت و با تفنگ به مجلس می آمد جرات حرف زدن نداشتید؟ تاوان حماقتهای شما را بقیه دادند. کشتی را به طوفان انداختید و خود به قایق نجات پریدید و از دور به تماشا نشستید. اگر یکی از فرزندهای شما را نیز تحویل دژخیمان خمینی ملعون داده بودند امروز شما این لاف و گزاف را تحویل ما نمی دادید.
این شما و افرادی جون شما بودند که در ایران پول جمع می کردند و به خدمت خمینی می بردند. مگر اراجیف او را نخوانده بودید؟ این دروغها چیست که می بافید؟ نهضت مشروطه کجایش به رهبری روحانیت صورت گرفت؟ یا خودفریب هستید و یا دروغگو. مگر شما تاریخ خیانتهای این قوم و بی سوادی و خرافه شان را در زمان صفوی و قاجار نخوانده بودید؟ کی اینها مروج آزادی بودند؟ حال دلیل برائت ابله ای چون شریعتی این شده که مصباح یزدی با او مخالف بود. گویا اگر بین شغال و کفتار اختلاف پیدا شد ما باید به جانبداری یکی از آن دو بپردازیم.
حال به جای عذر خواهی از ملت، به خود امتیاز می دهید که در این سالها که هیچ نکرده اید مروج آگاهی و دموکراسی خواهی بوده اید و حال همه به مدد کوششهای شما قدر آزادی را فهمیده اند . پدر من اگر مردم آزادی و قانون می خواهند بر اثر فقدان آن است و رنجی که بی قانونی و استبداد بر انها تحمیل نموده نه حرفهای پوچ شما و چون شما. آخر آدم این قدر هم از خود راضی؟
افسوس که پس از این عمر دراز و این همه اشتباه هیچ نفهمیدید و این پوزش نامه نیز نمونه ای دیگر از آن نافهمی است.
I wish there was a court to prosecute folks like him
by MRX1 on Mon Feb 06, 2012 12:59 PM PSTYou almost want to grab his neck and choke him to death! I am guessing he is near dead and he is worried how historians are going to judge him otherwise why would it take him30+ years to come up with this. People like him are far more responsible for this night mare than an average hassan or hossein. I wish there was a court to prosecute folks like him.
Afsinazad, Well said Point
by Maryam Hojjat on Mon Feb 06, 2012 12:12 PM PSTGreat point to notice.
ایا دیر نشده.
afshinazadMon Feb 06, 2012 12:03 PM PST
این پیرمرد ۳۳ سال خوابیده بود و ناگهان بیدار شده که در دم مرگ وجدانش دیگر قبول نمیکند که چطور هموطنهای خود را به بالای دار کشیدند. ولی چیزی که جالب است این وطن فروش تمام گستاخی های خودشان را به گردن شاه فقید می اندازند و هر بدبختی را که این بی سوادهای بی فرهنگ سر ملت و کشور اوردند خودشان را مسئول نمیدانند بلکه همه اش شاه بود. ایا این مزدوران نباید از جنایات خود و همکارانشان و خمینی و خامنه ای و دیگر جلادان افشاگری کنند؟
You're not apologizing ...
by Harpi-Eagle on Mon Feb 06, 2012 11:56 AM PSTMr Haj Seyd Javadi, you're mainly trying to save face ! You still say, "با دفاع از اصالت انقلاب و آرمانهای مردم ایران و تایید مدیریت و رهبری آن " this means you approve of imbiciles like Bazargan, and you approve of a traitor and murderer like Yazdi, and the unsuccessful traitor Ghotbzadeh. Notice, I didn't group Bazargan with the other 2, because in his hart of harts I don't think he was a traitor, but people like Sahabi, Bani Sadr and others were. I don't know much about you, but any of you "Roshanfekr" who got played by the diabolical Khomeini, are like non-volunteer village idiots. Until you denounce Khomeini himself as the treasonous SOB that he was, you are only doing "Maghlateh" to save face, basically you are trying to get credit for an apology without actually apologizing and confirming your own idiocy for trusting the Sociopathic Khomeini.
What does all this mean, it means you are only admitting to you and Bazargan being two "Aghaye Haloo". Oh, and by the way "Roshanfekr" and "Mazhabi" are oxymorons and should never be used in the same sentence.
Payandeh Iran, our Ahuraie Fatherland
Ali P. : Ignorance is
by vildemose on Mon Feb 06, 2012 11:48 AM PSTAli P. : Ignorance is bliss!
A state of war only serves as an excuse for domestic tyranny.--Aleksandr Solzhenitsyn.
آقای وکیل دادگستری...
Ali P.Mon Feb 06, 2012 11:36 AM PST
مینویسد:
در مرامنامهی نهضت آزادی ایران نیز چنین آمده است:
« مسلمانیم نه به این معنی كه یگانه وظیفهی خود را روزه و نماز بدانیم.
ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی، منباب وظیفهی ملی و فریضهی دینی
بوده. دین را از سیاست جدا نمیدانیم و خدمت به خلق و ادارهی امور ملت
را عبادت میشماریم. آزادی را به عنوان موهبت اولیهی الهی و
كسب و حفظ آن را از سنن اسلامی و امتیازات تشیع میشناسیم. مسلمانیم به
این معنی كه به اصول عدالت و مساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و
انسانی قبل از آن كه انقلاب فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نماید، معتقد
بودهایم.»
پدر آمرزیده!1000 تا اختلاف اسلام شما را با اعلامیه جهانی حقوق بشر را فعلا بی خیال. انقلاب فرانسه ولتر را دارد که میگوید:" من با تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی" و شما دنبال کسی افتادید که مرادش شیخ فضل الله نوری و فداییان اسلام بود که نواب صفوی شان در روز روشن قصد جان کسروی را میکند. چرا؟ چون بر ضد شیعه کتاب نوشته.
چقدر میتوانید خام، بچه، و پرت باشید؟؟
Too little too late
by Rebecca on Mon Feb 06, 2012 11:10 AM PSTMr Javadi,
You and all those people who brought this brutal government to power have blood on your hand. May you burn in hell for all the bloodshed, injustice and cruelty you created for the Iranian people.
Accept this fact that no religious or Islamic government can create justice and progress....unfortunately your head is still in the sand.
از جوانان عبرت بگیرید
Jahanshah JavidMon Feb 06, 2012 11:05 AM PST
در صداقت و پایداری حاج سید جوادی تردیدی ندارم. ولی هنوز افکارش کما بیش در حال و هوای سال ۵۷ است. هنوز برای برای خمینی احترام خاصی قائل است. هنوز دین را از سیاست جدا نمیداند. فکر میکنم این جوانان هستند که باید به امثال او درس دموکراسی بدهند.