سیاه و سفید بینی

مانی و ذهن ایرانی


Share/Save/Bookmark

سیاه و سفید بینی
by Bijan Radan
31-Jul-2012
 

برخورد خیلی از ما ایرانی‌ها با مسائل فرهنگی و سیاسی صد در صدی است. یا صد در صد مخالفیم یا صد در صد موافق. یا شیفتگی محض یا بیزاری مطلق. یا عشق یا تنفر.

ظاهراً این یک ویژگی فرهنگی ما است که جهان را سیاه و سفید می‌بینیم. در زبان انگلیسی، اصطلاح manichaeism (مانی‌گری) به معنی کلی‌تری هم بکار میرود که منظور از آن هر نوع دیدگاه دوگانه‌بین است. ولی در سیاست و اخلاق، مشکل بتوان مردم و پدیده‌ها را، همه جا و برای همیشه، به دو قطب سفید یا سیاه تقسیم کرد. نمون (مدل) مناسبتر طیف پیوسته‌ای از رنگهای خاکستری است.

جالب اینجا است که نخستین کسی که این نمون طیفی یا منطق فازی (fuzzy logic) را در دانش مهندسی بکار برد یک ایرانی آمریکائی بود (لطفی زاده) . ژاپنی‌ها بطور سنتی مفاهیم را بیشتر خاکستری می‌بینند، برای همین به ندرت به شما جواب صددرصد بله یا نه میدهند. شاید به همین دلیل است که منطق فازی لطفی زاده در ژاپن بیشتر از هر جای دیگری طرفدار دارد.

این طور نیست که هر گزاره‌ای یا درست است یا غلط. هر گزاره‌ای درجه و اندازه‌ای از درستی را دارد. گزاره‌ای که نود در صد درست است و گزاره‌ای که سه در صد درست است، هر دو از نظر منطق آرمانی غلط اند. اما منطق طیفی (یا تئوری احتمال) جهان را جور دیگری می‌بیند. از نظر منطق طیفی، دو رنگ سفید و سیاه (درست و غلط) برای ارزش‌یابی گزاره‌ها و نظریه‌ها کافی نیست. درستی نظریه‌ها طیفی از رنگ‌های خاکستری است، از سفید محض، که به ندرت یافت می‌شود، تا سیاه محض.

البته منطق دوگانی منطق مهمی است و کاربردهای شگفتی دارد. در ریاضیات هر گزاره‌ای یا درست است یا نادرست، چرا که مفاهیم ریاضی همه روشن و بدون ابهام اند. اما روانشناسی انسان‌ها و بسیاری سیستم‌های دیگر به این سادگی نمون‌پذیر نیستند.

از مانی‌گری و سایر ریشه‌های باستانی دوگانه‌بینی در فرهنگ ایرانی که بگذریم، دو عامل احتمالاً از سایر عوامل مؤثرتر بوده‌اند: یکی سنت فکری تشیع آخوندی است، که دنیا را معصوم و غیرمعصوم می‌بیند، و دیگری گفتمان چپ کهنه یا کمونیسم رسمی که این هر دو در فرهنگ سیاسی ما به نحو عجیبی به هم گره خورده‌اند. ولی آیا خود این دو جریان فکری از مانویت تأثیر نپذیرفته‌اند؟

مانی

مانی، پیامبر ایرانی سده‌ی سوم میلادی و هم‌عصر شاپور اول ساسانی بود. مانی در غرب ایران که فرهنگی ایرانی-بابلی داشت رشد کرد و کتاب‌هایش را به سریانی و فارسی نوشت. آئین مانی آمیزه‌ای بدبینانه از ادیان پیش از او یعنی از آئین‌های زرتشت، بودا، و مسیح بود. آموزه‌ی اصلی مانی نوعی دوگانه‌باوری (dualism) جزمی است، یعنی این عقیده که جهان به دو قطب نیک و بد محض تقسیم شده که همیشه در جنگ اند.

ظاهراً مانی بیشتر تحت تأثیر فرقه‌های گنوستیک (gnostic) مسیحی بوده است. این فرقه‌ها به gnosis (شناخت مستقیم یا اشراق) عقیده داشتند که چیزی شبیه به علم لدنی در فرهنگ شیعی است. علم لدنی (یا فطری) یعنی علمی که خدادادی است و نتیجه‌ی تجربه یا اندیشه نیست. اشراق و علم لدنی علم اذهان تنبل است. در سنت باورهای شیعی، امامان علم لدنی دارند و تنها آنها معنی باطنی قرآن را می‌فهمند. کسی که معصوم نیست فقط معنی ظاهری قرآن را می‌فهمد، در نتیجه همیشه به امام یا جانشین او برای امور مذهبی نیازمند است.

درست است که در گات‌های زرتشت هم نوعی دوگانه‌گرائی هست، یعنی تاریکی در برابر روشنائی، ولی نه به صورتی که در مانی می‌بینیم. در گات‌ها انسان آزاد و صاحب اختیار است. مانی به تقدیر و سرنوشت عقیده دارد. از نظر مانی، تاریکی همان مادّه یا تن انسان است و نور همان روان یا روح انسان. نور از ماده شکست خورده و درون مادّه زندانی شده و این وضعیت انسانی ما است. مانی با لذت‌های مادی مخالف است و لذت بردن از آمیزش جنسی را گناه می‌داند. در دین مانی، بدبینی نسبت به زندگی به اوج خود می‌رسد و رستگاری تنها با مرگ امکان‌پذیر است که روح پاک را از تن نجس جدا می‌کند.

بدون تردید اسلام، تصوف و عرفان همه از آموزه‌های مانی تأثیر پذیرفته‌اند. مانی خودش را آخرین پیامبر می‌دانست. در آئین مانی مثل اسلام نمازهای پنجگانه هست، هم این طور آداب وضو و تیمم.

دین مانی بیشتر به برخی فرقه‌های گنوستیک مسیحی شبیه بود تا دین زرتشت. مغان زرتشتی مخالف مانی شدند. دوره‌ی شاپور اول دوره‌ی آزادی مذهبی بود و آئین مانی در عصر او رشد کرد. در دوره‌ی بهرام اول، مانی‌گری سرکوب شد ولی رسوبات مانی‌گری در فرهنگ ما هنوز باقی است که نمونه‌اش همین سیاه و سفید دیدن و مطلق‌بینی در مسائل سیاسی است.

سیاه یا سفید: نوکر خارجی یا ضدامپریالیست

این سفید و سیاه دیدن‌ها فضای فرهنگی ما را مسموم کرده‌است. در فرهنگ سیاسی ما، بررسی واقع‌گرایانه‌ی تاریخ حکم کیمیا رادارد. شخصیت‌های تاریخی ما تک‌بعدی و مقوائی اند و روانشناسی ساده‌ای دارند. مصدق (یا رضا شاه، فرقی نمی‌کند) یا نوکر انگلیس بود یا دشمن سرسخت انگلیس. انوشیروان یا عادل بود یا ظالم. جریان‌های پیچیده‌ی تاریخی با به‌کارگیری واژه‌هائی مثل نوکر اجنبی، مزدور، و خائن ساده و قابل فهم می‌شوند.

رهبر سیاسی ما اگر احیاناً فرشته‌ای معصوم نیست حتماً نزدیک به معصوم است. عموماً دنبال کسی می‌گردیم که انسان کامل باشد بی هیچ عیب و نقصی. آنرا که یافت می‌نشود آن را می‌جوئیم و چون چنین شخصی در دنیای واقعی نیست دچار نابینائی گزینشی می‌شویم و موقتاً برخی جنبه‌های ناخوشایند واقعیت را ندیده می‌گیریم.

رهبر سیاسی ما تبدیل به موجودی آرمانی می‌شود که خطاهایش همه توجیه‌پذیر اند. اگر در مورد خاصی احیاناً اشتباهی هم کرده باشد، در تحلیل آخر خودش تقصیرکار نیست و مقصر اصلی کس دیگری است. در چنین فضائی نقدپذیری و مسئولیت‌پذیری (پایه‌های زندگی سیاسی دموکراتیک) پوچ و بی‌معنی می‌شوند.

نقد منصفانه ممکن نیست. یا به‌به و چه‌چه است یا تخریب و تخطئه. روشنفکر کسی نیست که کارش را بتوان به طور علمی ارزیابی و بررسی کرد. روشنفکر کسی است که به توده‌ی بی‌شکلی به نام مردم یا خدمت کرده‌است یا خیانت.

اگر دموکرات می‌شویم، دموکراسی را هم در نهایت آرمانی‌اش می‌فهمیم. از این که مثلاً در آمریکا دموکراسی کامل نیست، نتیجه می‌گیریم که دموکراسی با دیکتاتوری فرقی ندارد.

اما منطق تجربی جهان را جور دیگری می‌بیند. دموکراسی هم یک مفهوم طیفی است. اینطور نیست که یک کشور دموکراتیک صددرصد دموکراتیک است. دموکراسی آمریکا کامل نیست (اگر اصلاً دمکراسی کامل معنی و مفهومی داشته باشد). در یک وضعیت بحرانی برخی از قواعد دموکراتیک ممکن است نقض شوند. با همه اینها دموکراسی‌های غربی، از نظر تاریخی بی‌نظیرند.

در مقابل، منطق فرهنگ شیعی همان منطق مانوی حق و باطل است. حق مطلق در برابر باطل مطلق. اسلام در برابر کفر. چون شیعه بر حق است خود به خود هر کاری هم که بکند برحق است. نتیجه‌ی عمل مهم نیست، نیت مهم است. در نبرد حق علیه باطل، اگر نیمی از بشریت هم نیست و نابود شود مهم نیست.

پس از هزار و هشت‌صد سال، فرهنگ سیاسی ما هنوز گرفتار مانی و دوگانه‌بینی ذهن ایرانی است.

بیژن رادان

//www.bijanr.blogspot.com


Share/Save/Bookmark

more from Bijan Radan
 
Hafez for Beginners

Black and White (around the world)

by Hafez for Beginners on

Interesting article: I actually see the Iranian flaw as not so much as "right or wrong" - but "I rule over you" vs. "You rule over me" - ie. a Black and White approach to power.  The Mani mindset exacerbates this  - which is an interesting thought. But King vs. Subject mindset also applied to most of the Western nations that went on to democratize. For us, you are either boss or are bossed - and it's a historical pattern that in our case,  stems from 2500 of monarchical rule. 

King vs. Servant mindset is itself a black and white mindset.  That you are one or the other. Again, other cultures that democratized, have had to overcome, and had the same issues without "Mani" being part of their history. That was an interesting outline in this article, and maybe  Manichaeism exacerbates the "Boss and Servant" extremes - ie. gives it extra gravitas -  but essentially, the social phonemena of no grey area - ie. King vs. Subject existed in the West, too. Countries like France, took decades to overcome it (1st, 2nd, 3rd, Republic) - and finally were able to create their deomocratic grey zones.


But fascinating facts on Mani and thanks for the post:
 I just think it isn't the main contributor, rather, it possibly plays an exacerbating role in patterns that Iran has otherwise had as forcefully as many Western nations in the 18th century. King vs. Subject - no grey zone. The Europeans in most part, overcame this, and the Americans based their constitution on a departure from Black and White (King vs. Subject)  and the creation of this very Grey zone ("We the People.")


alimostofi

The concept of dualism is

by alimostofi on

The concept of dualism is fundamental in Astrology. Basically we are looking at the mathematics of celestial forces.

One of the problems we have, is that almost all the historians of ancient Iran, were believers of some sort in the first place. When you have a belief, you wear a certain pair of glasses. So you vision is impaired.

Much of what is written about Mani is wrong. To his credit he did try to bring the concept of reasoning back. Yes he said you need to look at both sides. Get all views. Distill it to this and that.

Now what is particularly alarming is that he gave up on life, and said that the spiritual world is where we will be delivered. That the reasoning that builds in this world is wrong. He took the battle of opposing thoughts not as basic polarity, but good and bad.

Polarity is different from good and bad. As you all know in Astronomy we have polarity as the various planets orbit around us. The Earth can be seen to pulled by various gravitational forces from all the various planets. Ancient observatories in Iran such as Takhte Soleiman measured these orbits.

People looked at the effect of full moon on people. Interpretations would be given. Mani would resolve polarities as half empty, needing spiritual reconciliation. Others would say that it can be resolved in the here and now.

How many of you pray if something goes wrong, and how many of you keep trying. We do both. But we know that believers were less able to keep trying and would rather leave it to God. And so religion developed.

Islam pretty much developed from the demise of the down trodden and helpless. Mani's view of receiving absolution for failure from the divine set the precedence for Islam. Eventually life in the here and now was regarded as bad. Dying for a Cause was seen as more important.

So with this attitude Iran sank into the mire it is now. People just sacrificed themselves and forgot about making Earth the Paradise it is. Materialism was frowned on. Art was not respected. Mazdak then politicised it and the rest is history.

Folks I am rambling to no end. But please be careful. It is not that simple. We Iranians had great thinkers. Mani's thoughts are just a drop in the ocean of philosophers we had whose works has been burnt. His thoughts remain because of Yin and Yang and the Tao of Chi. Somehow the Chinese kept that part of Iran across time.

There is so much more to say. .

@alimostofi
FB: astrologer.alimostofi


persian westender

با بسیاری از

persian westender


با بسیاری از گزارهای نوشته بالا موافقم. به عقیدهٔ من، بسیاری از ما باید تمرین کنیم که در بیان نظرات خود از واژه "به عقیده من" بیشتر استفاده کنیم. این "به عقیده من" باعث میشود، به طور تلویحی به خاطر بیاوریم که ما یک عقیده در میان بسیاری عقاید هستیم، نه بیان کنندهٔ واقعیت مطلق. خیلی‌ از ما به گونه‌ای حرف می‌زنیم که انگار نماینده بی‌ چون و چرای حقیقت هستیم و نسبیت وقایع فراموشمان میشود  

البته اثبات تاریخی مانی گری در "ذهنیت ایرانی‌ " کار دشواری به نظر می‌رسد. 


Bijan Radan

Dear Azarbanoo & Shahrvand2

by Bijan Radan on

Thanks for your encouraging comments.


shahrvand2

Fantastic Piece

by shahrvand2 on

Many many thanks!


Azarbanoo

Thank you Mr. Radan for

by Azarbanoo on

This great info about our shortcoming which has cost us a lot in the history of IRAN in particular.