بیچاره مشروطیت، بیچاره مردم


Share/Save/Bookmark

Ali Ohadi
by Ali Ohadi
07-Aug-2010
 

همزمان با سالگرد انقلاب مشروطه، بار دیگر "اساتید" جمهوری اسلامی به تکرار تحریفات خود از تاریخ پرداخته اند تا از روش "تکرار دروغ"، مساله را در ذهن مردم "جا" بیاندازند که این همه کتاب و رساله و مقاله که در مورد تاریخ مشروطه و دست اندرکاران جنبش مشروطیت نوشته شده، یاوه هایی بیش نیست. آقای میرحسین موسوی به درستی اشاره کرده که؛ "امروز مشاهده علائم باز تولید استبداد و خود رأیی و گریز آشکار از قانون و حاکمیت روز افزون دروغ، نشان می دهد که راه طی شده (مشروطه خواهی) هنوز به اهداف خود نرسیده است". این "حاکمیت روزافزون دروغ" به راستی از ملایانی که برپایی بیرق و بیدق دین و آیین و خدا را از "راستی" قامت خود می پندارند، بار دیگر مضحکه ی روشن تضاد میان "جمهوری" و "اسلام" را نشان می دهد؛ جایی که مسوولین با "دروغ" و "ریا"، از مردم "خداباوری" و "قانون مداری" طلب می کنند! همان ها که به قول آقای موسوی؛ "به نام دین" از ملت "تبعیت بی چون و چرا" از قدرت را می خواهند، "بی آنکه به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود" اعتنایی نشان دهند و "از کرامت ذاتی انسان ها و یا حقوق شهروندی، نامی به میان" آورند. بی تردید وقتی دروغ و تحریف، مثل نقل و نبات از زبان ملایان قدرت طلب که خود را تالی "علی" می دانند و مخالفان را "طلحه" و "زبیر" و "معاویه" و "اهل فتنه" می خوانند، جاری ست، واژه ها نیز از معنی و مفهوم تهی می شوند. وقتی از "آزادی" می گویند، منظورشان "بندگی" ست، و هرگاه از "اختیار" نام می برند، غرضشان "عبودیت" و "اطاعت" بی چون و چراست. این "قانون گریزان" مدام از "قانون" سخن می گویند، حال آن که بیش از سی سال است از قانونی که خود بر مردم دیکته کرده اند، پیوسته تخطی می کنند. "قانون"، واژه ای که هسته ی اصلی مبارزان راه مشروطه بود.
 
وبسایت آقای خامنه ای بخشی از اراجیف چهار سال پیش ایشان را، بار دیگر بزرگ نمایی کرده است؛ "در مشروطیت، نقش علما نقشی نیست که قابل مقایسه با دیگران باشد...اولا نقشی نیست که قابل انکار باشد؛ ثانیا، قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی که بودند؛ روشنفکرها و در مرحله بعد، بعضی از صاحبان قدرت و منتفذان دولتی".
 
اگر آقای خامنه ای بجای وقتی که صرف این همه دروغ و برنامه ریزی برای حفظ قدرت و قتل ملت صرف می کنند، ساعاتی از عمر باطل خویش را صرف مطالعه ی بخشی از این همه سند و مدرکی که در مورد جنبش مشروطه منتشر شده، می فرمودند، در می یافتند که وقتی کسانی مثل "میرزاملکم خان" صحبت از "قانون" کردند، "علماء" خواب بودند و مشغول لیت و لعل. زمانی که قیام مردم علنی شده بود، برخی از "آقایان علماء" که قانون را تهدید نهایی برای تحدید قدرت خویش می دیدند، خواستند افسار جنبش را با "واشریعتا" به دست بگیرند (دقیقن همان کاری که هفتاد سال بعد، آقای خمینی کرد(باز هم "علماء"!)) با بیانیه و فتوا و اعلامیه سعی در تحریف جنبش کردند تا به شکلی "رهبری" جنبش را به دست آورند. تمامی آنچه "علماء" در ابتدای جنبش مشروطه، طلب می کردند، "عدالتخانه"(محکمه، بعینه همان که امروز به نام "قوه قضائیه" دارند) بود، جایی که خودشان بتوانند به عنوان قضات، بر مال و هستی مردم حکومت کنند. صادق ترین این "علماء"، یعنی سید طباطبایی هم معتقد بود که "عدالتخانه" باید با قوانین "شریعت" که کامل ترین قوانین بشری ست، و به دست "علماء" اداره شود. به اعتبار اسناد و تواریخی که تا به حال منتشر شده، آنها هرگز قدرت شاه را کمتر از آنچه بود، نمی خواستند، بلکه به دنبال "شراکت" در قدرت بودند. با این همه تمامی "علماء" که منظور نظر "آقایان" است، عبارت می شوند از "سید طباطبایی" که در تهران، در مرکز اتفاقات بود و تا امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه، بیشترین هزینه را در بین "علماء" پرداخت، و چند آیت الله نظیر "خراسانی" و "مازندرانی" که در نجف و عتبات نشسته بودند و تنها بیانیه و فتوای "شریعتی" صادر می کردند. تمامی آن دیگرانی نظیر "سید عبدالله بهبهانی" و "شیخ نوری" و امثالهم، از همان ابتدا هم، به شهادت تاریخ، چیزی جز "دخل منافع" مورد نظرشان نبود. در میان این همه کتاب و سند، حتی یکجا بر صداقت سیدعبدالله بهبهانی شهادت داده نمی شود. "تاریخ بیداری ایرانیان"، به ویژه جلد دوم را بخوانید که در آن وقایع یک سال پیش از فرمان مشروطیت تا سقوط محمدعلی شاه را، روز به روز نقل کرده است، تا معلومتان شود که در دو ساله ی سلطنت محمدعلی شاه که به "استبداد صغیر" معروف است و اتفاقن تمامی مبارزه ی انقلاب مشروطه در همین دو سال خلاصه می شود، آقایان "علماء" چه نقشی داشتند. سیدعبدالله بهبهانی که البته در کنار شیخ فضل الله نوری و دربار است، حتی سید طباطبایی هم ابتدا به "درکه" در شمال تهران و سپس به خراسان و مشهد می رود تا مبادا بگویند "فتنه"ها زیر سر اوست. یک بار هم می گوید شاه اگر نخواهد مشروطه بدهد، "صلاح مملکت خویش، خسروان دانند"! تکلیف بقیه ی "علماء" هم در این دو ساله روشن است. اگرچه برای رسوایی چون "شیخ فضل الله نوری" از ابتدای انقلاب می خواستند دفتر و دستکی بسازند و ایشان را هم که بانی آن همه کشتار در دوران دو ساله ی "استبداد صغیر" بود، یکی از "مبارزان" مشروطه قلمداد کنند. (رجوع کنید به فرمایشات آقای خمینی در مورد "شیخ فضل الله نوری")  
 
آقای خامنه ای در فرمایشات چهار سال پیششان که دیروز، بار دیگر در وبسایت شخصی شان "رونمایی" شده، بطور ضمنی به این مساله اشاره فرموده اند؛ علما و روحانیون در زمان مشروطه "مى خواستند یک دستگاه قانونى وجود داشته باشد که بتواند پادشاه و همه سلسله مراتب حکومتى را تحت کنترل و نظارت خودش قرار بدهد تا اینها(شاه و حکومت) ظلم نکنند؛ تا عدالت تأمین بشود..." و البته "ظلم" هم مانند امروز، در انحصار "علماء" باشد!
 
به راستی روشن نیست وقتی آقای خامنه ای می فرمایند؛ "... آنچه آنها (علماء) مى خواستند، یک نهاد عملى و یک واقعیت قانونى بود که قدرت داشته باشد جلوى شاه را بگیرد؛ چون شاه اسلحه و سرباز داشت که اگر مى خواستند جلوى او را بگیرند، طبعاً بایستى این دستگاه، قدرتى فراتر از سرباز و سربازخانه داشته باشد..."، آیا ایشان در مورد دوران استبداد پیش از مشروطه سخن می گویند، یا در مورد دوران حکومت اسلامی خودشان؟ اگر غرض "علماء" از مجلس در مشروطه، بازداشتن قدرت شاه بود، پس اولن "علماء" قصد مخالفت با شاه را نداشتند، بلکه می خواستند این نهاد قدرت را تقویت کنند و در آن شریک باشند. در ثانی از آنچه در انتخابات و مجلس اول گذشت، به شهادت تاریخ می توان غرض "علماء" را از شرکت در جنبش مشروطه دریافت. اضافه بر کارشکنی مداوم در انتخابات بسیاری از مناطق، که منظورشان (مثل امروز) حضور یک اکثریت قاطع از آخوندها در مجلس بود و هرجا که مردم یک انسان شریف را برگزیدند، "علماء" هزار دسیسه کردند تا نماینده ی "معمم" خودشان بر کرسی نمایندگی بنشیند، طوری که مجلس اول هرگز کامل نشد و برخی نمایندگان ولایات، تا پنج ماه بعداز تشکیل مجلس، یکی یکی به تهران می رسیدند. با این همه تنها در شرح احوال یکی از نمایندگان(تقی زاده، نماینده ی آذربایجان) در مجلس بخوانید که چه بلایی بر سرش آوردند و بالاخره هم با صدور "فتوا" او را "تکفیر" و "تبعید" کردند. 
 
آقای هاشمی رفسنجانی نیز، در وبسایت رسمی شان، سخنان روز 13 مردادشان را منتشر کرده اند که در طی آن فرموده اند؛ صدور فرمان مشروطه، نشانه ای برای پایان تصمیم گیری "یک فرد در مورد سرنوشت جامعه و آغاز تصمیم گیری نمایندگان مردم در جایی به عنوان مجلس شورای ملی" بوده است. عجبا! از کرامات شیخ ما این است / شیره را خورد و گفت شیرین است!
 
آقای رفسنجانی سپس اضافه کرده اند که؛ "مگر غیر از این است که دشمنان ایران از نردبان محبوبیت روحانیت و دانشگاهیان در نزد مردم بالا رفته اند و در مشروطه، مصادر قدرت را فتح کرده اند و آن گاه پرچم حاکمیت را به دست شاگردان غرب زده مکتب خویش دادند؟". اگر یکی دو کلمه را در بیانات ایشان جابجا کنید، می بینید که شیخ رفسنجانی نیز، در مورد مسایل این سی ساله درافشانی کرده اند، و نه درباره ی مشروطیت. چرا که در انقلاب مشروطه هم مثل انقلاب اخیر، "دشمنان ملت"(بخوان "علماء") از نردبان "مردم" و "روشنفکران" و پیشتازان جنبش بالا رفتند و مصادر قدرت را به نام خود "مصادره" کردند و سپس حاکمیت را به دست مشتی جاعل قمه کش نظیر احمدی نژاد و سرداران سپاه سپردند! پس آقای رفسنجانی نباید از این بنالند که امروز هم همه، نه "بی مهابا و بدون انصاف" بلکه کاملن از روی شواهد و تجربیات، به "ناکارآمدی روحانیت" اشاره می کنند!
 
آقای رفسنجانی در انتقاد از "تضعیف" نقش روحانیت می فرمایند؛ "آنان که همه توطئه ها، حتی جنگ هشت ساله و اخیرا تحریک افکار عمومی جهان را علیه ایران به کار برده اند، با سیاست مکارانه به جنگ انقلاب آمده اند و... تلاش می کنند مردم را از روحانیت جدا کنند و...". به راستی این جملات کهنه و پوسیده و نخ نماشده را تا کجای تاریخ از دهان های آلوده به دروغ و خون این جماعت باید شنید؟ "ضد انقلاب"، "جدا کردن روحانیت از مردم" و ...
 
آقایان موسوی و خاتمی "حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود" را "سنگ بنای مشروطه" دانسته اند. در این گفته ی آقای خاتمی تردید نیست که؛ در دنیای امروز هیچ کاری بدون مردم و بدون خواست آنان نمی شود انجام داد. "بپذیریم و همه بپذیرند، نه در شعار، که در قدرت سیاسی و مناسبات جدید قدرت، مردم اصیل و اصل اند...". با این همه آقای خاتمی بار دیگر کم لطفی می فرمایند و "مشروطیت و مشروعیت را همسان با مردمسالاری می دانند"! و می فرمایند؛ "اصل اجتهاد اسلامی" می تواند در کنار اصول مدرن مردمسالاری به "متحول" شدن جامعه ایرانی در سایه استقرار یک "نظام مردمسالار دینی" کمک کند. متاسفانه مدت هاست که نقش "شعارگونه"ی این نوع جملات، کاملن برملا شده است.
 
بنده البته بنا ندارم مطالب "مندرس" آقایان را یکی یکی پاسخ بگویم. تاریخ وجود دارد، اگرچه هنوز نه کامل، اما آنقدر سند و مدرک هست که نشان دهد در انقلاب مشروطه هم مانند انقلاب اخیر، تلاش "علماء" دینی تنها این بود که افسار جنبش مردمی را به دست بگیرند و مسیر را به نفع خود تغییر دهند مبادا دکان "دین" تعطیل شود و سفره ی "علماء"(بخوان بیکاره ها) از {چلوخورش) خالی شود. وقایع پیش از فرمان مشروطیت، و به ویژه اتفاقات دو سال سلطنت محمدعلی شاه (استبداد صغیر) شاهد روشنی بر این مدعاست. وقتی پس از به توپ بستن مجلس و مخالفت با مشروطه توسط محمدعلیشاه و به تحریک شیخ فضل الله و دیگر "علماء"! شهرها و ایالات ایران یکی یکی جنبیدند و در تبریز و آذربایجان، امثال "ستارخان" و "باقرخان" و "علی موسیو"وو، در اصفهان افرادی نظیر "صمصام السلطنه بختیاری" و "سردار اسعد" و.. در شمال و رشت و قزوین، کسانی چون "محمدولی خان سپهسالار تنکابنی" ... در خراسان، در کرمان و یزد ... در خوزستان ... امور را در دست گرفتند و به قول "ناظم الاسلام"، نویسنده ی "تاریخ بیداری ایرانیان"، تنها تهران و باغشاه در دست محمدعلیشاه بود، این "علماء" کجا بودند که "مشروطیت از دست رفته" را مردم به رهبری سرداران و سالاران ملی و با خون دل بازگرداندند؟ اگرچه "علماء" آنقدر سوسه آمدند و چوب لای چرخ مشروطه گذاشتند تا کار به کودتای "رضاخان میرپنج" ختم شد. و البته "علماء" دست به دست "قدرت" دادند و تا پس از شهریور 1320، حتی یکی شان از مشروطیت از دست رفته، سخنی نگفت.  
 
اینها همه را بسیار بهتر از من، در منابع و ماخذی که در این صد و چند ساله در مورد تاریخ دوران مشروطیت، به دست و قلم محققین بزرگی نظیر "کسروی"، "آدمیت"، "ابراهیم صفایی"، "باقر مومنی" و دیگران نوشته و منتشر شده، می توان مطالعه کرد. از روی همین صندلی و با یک نگاه گذرا به قفسه های کتابخانه ی حقیری که در این اتاق، مرا احاطه کرده، می توانم فهرست زیر را به علاقمندان ارائه دهم؛
 
"تاریخ انقلاب مشروطیت ایران" در 3 جلد، مهدی ملک زاده، "تاریخ بیداری ایرانیان" در 2 جلد، ناظم الاسلام کرمانی، به تصحیح دکتر سعیدی سیرجانی، "تاریخ مشروطه"، اثر احمد کسروی
 
تحقیقات ارزشمند دکتر فریدون آدمیت، "امیرکبیر و ایران"، "اندیشه ترقی"، "اندیشه های میزرا آقاخان کرمانی"، "اندیشه های طالبوف تبریزی"، "ایدئولوژی نهضت مشروطیت" در 2 جلد، "شورش بر امتیازنامه رژی"، "فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت"، "اندیشه های میرزا فتحعلی آخوند زاده"، و...
 
کتاب های قطور خاطرات برخی از رجال دوران قاجاریه نظیر "حیات یحیی" در 4 جلد، از یحیی دولت آبادی، "خاطرات احتشام السلطنه"، "خاطرات و اسناد ظهیرالدوله"، به کوشش دکتر ایرج افشار، "خاطرات نظام السلطنه مافی"، "خاطرات و اسناد ناصر دفترروایی"، "شرح زندگانی من" در 3 جلد، تاریخ اجتماعی و اداری دوره ی قاجار، از عبدالله مستوفی، "روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه" در 3 جلد، و...
 
و کتاب های تحقیقی ارزشمندی نظیر "رهبران مشروطه" (2 جلد)، از ابراهیم صفایی، "ایران در آستانه انقلاب مشروطیت"، از دکتر باقرمومنی، "ایران در برخورد با استعمارگران"، از سید تقی نصر، "مجموعه آثار میرزا ملکم خان"، از محیط طباطبایی، "ایران در راهیابی فرهنگی"، از خانم دکتر هما ناطق، "ایرانیان و اندیشه ی تجدد"، از دکتر جمشید بهنام، "تجدد و تجدد ستیزی"، از دکتر عباس میلانی، "تحقیق در افکار میرزا ملکم خان ناظم الدوله"، از دکتر فرشته نورایی، "سیاست گران دوره قاجار"، از خان ملک ساسانی، "شیخ فضل الله نوری در ظلمت مشروطیت"، از حسن زاده، "گزارش ایران"، از مخبرالسلطنه هدایت، "گیلان در جنبش مشروطیت"، از ابراهیم میرفخرایی، "مجلس و انتخابات"، از منصوره اتحادیه، "روحانیت و تحولات اجتماعی"، از رضا مرزبان،  "زنان در جنبش مشروطیت"، از عبدالحسین ناهید، "دین و دولت در عصر مشروطیت"، از دکتر باقر مومنی، "دولت های ایران در عصر مشروطیت"، از زاوش، و....
 
و شرح احوال مبارزان مشروطه نظیر "میرزا ملکم خان" و "یپرم خان سردار" و...، از اسماعیل رایین، "نامه های تبعید"، آقا خان کرمانی، و...
 
در عین حال مقالات بسیار ارزشمندی از نویسندگان و محققین بزرگ معاصر ایران در نشریاتی نظیر "ایران نامه" ("اسناد تاریخی دوره ی قاجار"، از نصرة الله باستان، "چهار روایت از انقلاب مشروطیت"، از دکتر احمد اشرف، "نخستین دهه ی انقلاب مشروطه"، از منصوره اتحادیه، و....
 
یا "انقلاب مشروطه ی ایران در بوته ی آزمون تئوری های انقلاب ها"(نگاه نو، شماره 34، 1376)، "تبریز دموکرات"(گفتگو، 18، 1376)، "درباره ی انقلاب مشروطیت، یک بازنگری مختصر" (کنکاش، دفتر نهم، 1372)، "مشروطه سرآغاز ناکام تاریخ معاصر" (آدینه، 103، 1374) ...
 
باز هم بشمارم؟


Share/Save/Bookmark

Recently by Ali OhadiCommentsDate
بینی مش کاظم
-
Nov 07, 2012
"آرزو"ی گمگشته
-
Jul 29, 2012
سالگرد مشروطیت
2
Jul 22, 2012
more from Ali Ohadi
 
Maryam Hojjat

Mr. Ohadi, Thank you

by Maryam Hojjat on

for your very informative historical blog.  In future soon in IRAN we Iranian must close the GHOM Madereseh where there is a production of so many MOFTKGOR e BeAr e Anti Irani.   We must ban any practice od Akgoondi.  We must cleanse IRAN from Olama & Akhoonds.  This very vital to the preservatiobn of IRAN & IRANIANS.


Ali Ohadi

شرمنده دوستان

Ali Ohadi


من هنوز هم از نحوه ی عمل "سایت ایرانیان" سر در نمیارم!

به همین دلیل مطالبم اغلب از نظر نقطه گذاری و پاراگراف بندی درهم و برهم است

و غیر قابل فهم

گاهی تکه هایی از مطلب هم میپره، گم و گور میشه

لطف کنید برای کل مطلب به اینجا مراجعه کنید، البته اگر علاقمندید

//www.ali-ohadi.com/global/index.php?section=guest&module=birooni&lang=fa&id=282

با سپاس


divaneh

Thanks for the informative blog

by divaneh on

A timely reminder that religious leaders have never been for the elevation of masses. Awaam Kal Anaam must be there for them to ride. Interestingly we have some members in IC who maintain that the treacherous Fazlollah Nouri was martyred by secular for defending Islam. I don't know what name you can give to such people.


Darius Kadivar

Ajab ...

by Darius Kadivar on

Anti Consitutionalists express their "authorative" views on the Constitutional Revolution ... ;0)

Shapour Bakhtiar in his last public Speach demanding Regime Change based on the Restoration of the 1906 Constitution hits back at Rafsanjani and Co:

//www.youtube.com/watch?v=JNBFTWXz5_Q