در خاطرِ خود ,
ترا من دیدم
نقاش شدم ,
نقشت کشیدم
در خیالم با هم
چه زیبا نشستیم
جمع را دیده , سپس
از آنها گسستیم
دستم بگرفتی
لبِ آب بردی
با دسته گلی
با شراب بردی
گفتی که دگر , هیچ جا
نخواهی رفت
باورت نکردم
اما خندیدم
پس از آن
هر کجا که رفتیم
گفتی , اینجا , آنجا
همه جا امروز خانه باشد
نگاهی کردم و گفتم
خانه آنجاست که دوست باشد .
آناهید حجتی
Recently by Anahid Hojjati | Comments | Date |
---|---|---|
This is how it happened | - | Jul 24, 2012 |
یک نهر در شهر | 1 | Jul 23, 2012 |
Legendary Patience | 2 | Jul 18, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Azadeh jan, thanks for your encouragement
by Anahid Hojjati on Sat Dec 04, 2010 03:19 PM PSTDear Azadeh, it means a lot to me when friends like you like a poem that I have written.
Absolutely beautiful
by Azadeh Azad on Sat Dec 04, 2010 02:45 PM PSTI'm speechless. Thank you for this gem of a poem, Anahid Jaan.
Cheers,
Azadeh
Souri jan, I am glad you liked my poem
by Anahid Hojjati on Sat Dec 04, 2010 11:16 AM PSTSouri jan, thanks for commenting, particularly for sharing "Hamid Mossadegh" 's beautiful poem. I have been told by some that my poems reminds them of Hamid Mossadegh's poetry. I am honored.
Beautiful! Reminded me of Hamid Mosadegh poem
by Souri on Sat Dec 04, 2010 10:08 AM PSTبا نقش قلب سنگ تو تصویر می کنم
......................
ای قامت بلند مقدس
جاودان
ای مرمر سپید
ای پاکی مجرد پنهان
در انجماد سنگ
من عابدانه دردل محراب سرد شب
بدرود با خدای کهن گفتم
هرگز کسی نگفته سپاس تو
این گونه صادقانه که من گفتم
دیگر مرا
با این عذاب دوزخیت مگذار
مهر سکوت را
زین سنگواره لب سرد سنگیت بردار
از این نگاه سرد
با چشمهای سنگی تو
دلگیر می شوم
ای آفریده من
آری تو جاودانه جوانی
من پیر می شوم
در این شبان تیره و تار اینک
ای مرمر بلند سپید
تندیس دستپرور من
پرداختم تو را
با این شگرف تیشه اندیشه
در طول سالیان که چه بر من رفت
باواژه های ناب
در معبد خیالی خود ساختم تو را
اما ای آفریده من
نه
ای خود تو آفریده مرا اینک
با من چه می کنی ؟
Thanks Ebi jan for sharing
by Anahid Hojjati on Sat Dec 04, 2010 08:48 AM PSTEbi jan, mamnoon for sharing this great poem.
رهی معیری
ebi amirhosseiniSat Dec 04, 2010 08:09 AM PST
ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است
چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست
جز چشم دل که محو تماشای دیگر است
این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است
و آن گوهر یگانه بدریای دیگر است
در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است
امروز میخوری غم فردا و همچنان
فردا به خاطرت غم فردای دیگر است
گر خلق را بود سر سودای مال و جاه
آزاده مرد را سر و سودای دیگر است
دیشب دلم به جلوه مستانه ای ربود
امشب پی ربودن دلهای دیگر است
غمخانه ایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر است
Ebi aka Haaji
خانم حجتی عزیز
Hoshang TargolSat Dec 04, 2010 07:53 AM PST
یادش بخیر، حدود سی سال پیش بود ، با این آهنگ شوخی میکردیم و از قول " برادران " میگفتیم :" چماقم را بده تا حق بگویم"!
شعر " خانه ام ابری ست ..." از شاهکارهای شعر نو پارسی و یکی از اثار
"نیما یوشیج" کبیر میباشد ، بسیار کیف کردم از لذت بردن شما از آن! زنده
باشی _________________________________________________________________ shajarian- tofangat ra zamin bogzar
//www.youtube.com/watch?v=iMub0xnORBE&skipcon...
. پس از سی و یک سال ، استاد شجریان آهنگ محشر " تفنگت را زمین بگذار "خواند، که خیلی با وضعیت کنونی ما تطابق دارد. به امید پرواز ابدی
فرشتگان شعر و سخن در اطراف و اکناف شما! روز شما خوش و خیر.
Hoshang jan, thanks for sharing this beautiful poem
by Anahid Hojjati on Sat Dec 04, 2010 07:25 AM PSTSince you mentioned
معاشرهاینهم یکی از آن ترانه های زمان انقلاب
ترانه شب نورد
شعر : اصلان اصلانیان
شب است و چهره میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هرکه عاشقه پایش به راهه
برادر بی قراره
برادر شعله واره
برادر دشت سینه ش لاله زاره
شب و دریای خوف انگیز و توفان
من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون می بارد از دل های سوزان
برادر نوجوونه
برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان درد آشنایی
تو که همرزم و همزنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی
برادر بی قراره
برادر نوجوونه
برادر شعله واره
برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
Comrade jan, thanks for your comment
by Anahid Hojjati on Sat Dec 04, 2010 07:13 AM PSTDear comrade, thanks for reading my poem and commenting.
! این هم مثلا " معاشره" شنبه صبح
Hoshang TargolSat Dec 04, 2010 06:57 AM PST
خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
از فرازِ گَردَنِه خُرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نِی زن که تُرا آوای نی برده ست دور از رَه کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست.
در خیالِ روزهای روشنم کَز دست رفتَندَم، من به روی آفتاب ام
میبرم در ساحَتِ دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خُرد از باد است
و به ره، نی زن که دایم مینوازد نی، در این دنیای ابر اندود
راه خود را دارد اندر پیش.
یا یه چیزی شبیه این...
comradeSat Dec 04, 2010 05:56 AM PST
خاطر من مأوای دوستان بیخانمانست...
Never increase, beyond what is necessary, the number of entities required to explain anything.