اسم من گوسفند است. پدرم گوسفندی چاق و چله* بود که چند سال پیش در حمله گرگ سیاهی شربت شهادت نوشید و به لقا لله پیوست. مادرم را هم به سفر حج بردند که تاکنون از وی خبری نیست.. من دوران بره*گی*ام را تحت نظارت اساتید بزرگ دامپروری با موفقیت سپری کرده و وارد گله دوستان و آشنایان شدم.
من از بزغاله*ها خوشم نمی*آید چون خیلی شیطون و بلند پروازند. برخلاف من که سرم را پایین می*اندازم و همان علف جلوی رویم را میخورم، بزغاله*ها از درخت و درختچه*ها بالا میروند تا مزه برگ درخت را تست کنند. من خیلی قانع و صبورم. کاری به کار بزرگان ندارم. اصلا نمیدانم صاحب یا صاحبان من چه کسانی هستند. چرا به من غذا میدهند یا نمیدهند. کاری ندارم که آنها چرا میخواهند مرا چاق و فربه
کنند. غذای مورد علاقه من یونجه با سالاد کاهو و سس آب هندوانه است. گاهی اوقات صاحبم یک دسته یونجه در دستش میگیرد و راه میرود و مرا دنبال خود میکشاند. الان سالهاست که دنبال صاحبم میدوم تا بلکه
به آن مدینه فاضله یونجه*ای وعده داده شده برسم.
از روزی که سیاست ما عین دیانت ما شد من هم وارد عالم سیاست شدم. روزهای گرم تابستان، صاحبانم زیر سایه بان ایوان حیاط قدیمی می*نشینند و در مورد سیاست حرف میزنند و خربزه میخورند و هندوانه قاچ میکنند. من هم که در گوشه ای از آن حیاط ساکت و آروم
نشسته ام، با صبوری به حرفهای آنها گوش میدهم و در جهت تایید صحبتهای آنها گاهی ”بع بع“ هم میکنم. صاحبان مهربانم خربزه را خودشان میخورند و پوستش را جلو من پرت میکنند. تا بحال زیاد اتفاق افتاده که پایم روی پوست خربزه رفته و لیز خوردم و با کله به زمین
افتادم ولی خب چه کنیم ما گوسفندیم دیگه. باز بلند میشم و همان پوست خربزه رو میخورم.
من گوسفندم. من یک وبلاگ هم دارم. همیشه منتظر میمانم که صاحبم یک مطلب یا خبری را علیه دشمنانش بنویسد یا به من بگوید تا من هم گوسفندوار آن را ”بع بع“ کنم. گاهی صاحبم از تهران به من زنگ میزند و میگوید حالا نزدیک انتخابات است باید زیاد بع بع کنی. من هم
گوش میدم و بع بع میکنم و دیگران را هم به بع بع کردن دعوت میکنم. دوستی*ها و دشمنی*های من همه به بر اساس نحوه رفتار صاحبم با دیگران است. اگر صاحبم از کسی خوشش بیاید لابد آدم خوبی است و اگر از کسی بدش بیاید لابد آدم منحرفی است.
من گوسفندم. فایده های زیادی برای صاحبم دارم. از پشم و کرکم لباس درست میکنند تا عیبهای صاحبم پوشانده شود. او را از سرما و گرما حفاظت کند. از پوستم طبل و دهل درست میکنند تا صدای تبلیغات صاحبم گوش عالم را کر کند. وجودم را در قربانگاه مصلحت ذبح میکنند تا
نذر صاحبم ادا شود و کفاره گناهانش شود. من قربانی میشم تا او به بهشت برود. صاحبم دمبه مرا خیلی دوست دارد. گاهی به دمبه من دست میزند و میگوید: ماشالله، خدا بده برکت!
من گوسفندم. خیلی هم گوسفندم.
source:unknown
Recently by bahram9821 | Comments | Date |
---|---|---|
رقص گیلانی | 1 | Dec 03, 2012 |
گل بارون زده | 1 | Nov 29, 2012 |
تیم آکروجت تاج طلایی نیروی هوایی شاهنشاهی ایران | 2 | Nov 26, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Bahram Jaan
by ebi amirhosseini on Tue Feb 02, 2010 04:38 PM PSTSepaas for sharing.
Ebi aka Haaji