مگسها و شیرینیها - قسمت آخر


Share/Save/Bookmark

مگسها و شیرینیها - قسمت آخر
by divaneh
31-Jan-2011
 

(قسمت آخر) 

چند روز بعد که ته نان نخودچی ها در آمد، آیت الله گندابی همه را به دور خودش جمع نمود تا به آنها مژدۀ دیگری بدهد: ای مردم مژده بدهید که دعاهای شما و شفاعت رفتگان بهشتی ما مستجاب شد و خداوند رزاق روزی همه را رسانده. دیشب جد بزرگوارم مرحوم حضرت شیخ سمج الفقها آغلی دوباره به خواب من آمد و گفت: از تو بسیار راضیم که کمر به خدمت خدا بسته ای و با چنین سختی و مشقت از این اموال وقفی ما نگهداری می کنی. خداوند نیز در ازاء بر همۀ شما رحمت آورده و چند گونی آرد در آشپزخانه گذاشته تا بندگانش گرسنگی نکشند. یک موش مرده هم زیر دستشویی است. حال برخیز و گونی اول را باز کن تا مگسهای محب خدا آرد بخورند و از برکت آن موش هم بهره ببرند و خدا را شکر بگویند. ای مردم خدا را شکر کنید که روزی رسان است. همه چیز آفریده. موش آفریده، نخودچی آفریده، گونی گونی آرد آفریده. خدا کریم است و عظیم است. اما از غضبش بترسید که مگس مومن باید خدا ترس باشد.

حال مگسها فهمیده بودند که دیگر خبری از شیرینی برای آنها نخواهد بود، اما پس از این که چند مگس معترض دیگر به مستراح برده شدند و مفقودالاثر گردیدند کسی جراَت اعتراض نداشت. گروهی هم به امید خوشنودی خدا و شیرینی های خوشمزه آن دنیا سنگ آیت الله گندابی و بقیه روحانیون را به سینه می زدند و موش گندیده را نعمت خدا می دانستند و از ترس این که مبادا خدا چنین نعمات را از آنها بگیرد از صبح تا شب به درگاهش وزوز می کردند.

* * * * * * * * *

تا یک هفته شیرینی فروش به مغازه نیامد و روزگار بر وفق مراد مگسها و به خصوص رهبران و جیره خواران آنها می گذشت. پس از یک هفته استراحت شیرینی فروش حس کرد که بهبود کامل پیدا کرده است و حال می تواند به سراغ کار و کاسبیش بر گردد. آن روز صبح کلید مغازه را برداشت و پس از صرف یک صبحانه مفصل به طرف مغازه به راه افتاد. هنگامی که در مغازه را باز کرد و وارد شد خود را با انبوهی از مگسهای ریز و درشت مواجه دید به طوری که برای چند لحظه سر جایش خشکش زد. سپس بتندی داخل شد و در را بست تا مبادا یکی از مشتریانش وارد شود و آن وضع را ببیند.

اول فکر کرد که بهتر است با حشره کش همه شان را از بین ببرد اما با دیدن قوطی پیف پاف و لایۀ کثافتی که روی آن را پوشانده بود از این عمل پشیمان شد. از سویی بعضی شیرینی ها هنوز قابل فروش بودند و لازم بود که به حشره کش آغشته نشوند. این بود که تصمیم گرفت که مگسها را یکی یکی با پشه کش پلاستیکی بکشد و با این تصمیم به پستو رفت تا پشه کش نوی را که اول تابستان خریده بود بیاورد. مگسها اما فارغ از هر خیالی روی کیسه آرد و موش مرده و گروهی خوشبخت روی ظرفهای شیرینی نشسته و نشخوار می کردند. هنگامی که شیرینی فروش مگس اول را از بین برد و با یک ضربه او را روی پیشخوان مغازه به خاک و خون کشید مگسها زیاد متوجه موضوع نشدند، اما زمانی که سر مرداب العلوم که روی لبۀ یکی از ظرفهای شیرینی نشسته بود با یک ضربه از تنش جدا شد مگسها فهمیدند که شیرینی فروش قصد جان آنها را کرده و به هر طرف متفرق شدند تا شاید راهی برای فرار بیابند. آیت الله گندابی و چند تن دیگر به طرف هواکش پرواز کردند که چون برق آمده بود و هواکش چینی به خوبی کار می کرد جسد تکه تکه شده آنها به پیاده رو خیابان پرتاب شد. شیرینی فروش چنان مشغول کشتن مگسها شده بود که گوئی سالها از بازی محروم بوده و حالا بهانه ای برای بازی کردن بدست آورده است.

مگس کوچکی که گوشه ای نشسته بود و انتظار مرگ را می کشید نگاهی به اجساد مگسها که حال روشن العلما و وزوز الفضلا نیز با پاهای هوا شده در میان آنها بودند انداخت و با خود گفت: افسوس، افسوس، چه حماقتی، آن سه مگس غریبه راه فرار را می دانستند.

زمانی که شیرینی فروش مطمئن شد که همۀ مگسها را از بین برده اجساد آنها و موش مرده را به خاکروبه ریخت و در را باز کرد تا کمی هوای تازه وارد مغازه شود و بوی گند لاشۀ موش خارج شود. نگاهی به شیرینی ها کرد و با لحنی پر از تسلیم گفت خدایا شکرت و سپس به آشپزخانه رفت تا سیگاری گیر بدهد. سیگار را گوشۀ لبش گذاشت اما همین که در قوطی کبریت را باز کرد یک مگس چاق و چله از توی آن پرید بیرون و یک راست به طرف در مغازه پرواز کرد و پرویزی همانطور که از در خارج می شد با بلندترین وزوزش فریاد زد: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست.

---------------------

قسمتهای قبلی:

قسمت چهارم

قسمت سوم

قسمت دوم

قسمت نخست

 


Share/Save/Bookmark

Recently by divanehCommentsDate
زنده باد عربهای ایران
42
Oct 18, 2012
Iran’s new search engine Askali
10
Oct 13, 2012
ما را چه به ورزش و المپیک
24
Jul 28, 2012
more from divaneh
 
divaneh

Dear Princess

by divaneh on

Very valid conclusions. I am glad that I managed to maintain your attention. Thanks for your kind words.


Princess

Thoughtful and beautifully written

by Princess on

Divaneh jaan, am glad that I finally managed to catch up with the final episodes of your story.

So the moral of the story was a) as long as the flies remain ignorant and believe every mozakhrafaat they are told they deserve the "leaders" they get and b) the shirnee foroush should've taken care of himself not get ill to begin with.

Thanks I enjoyed this series a lot.  


divaneh

Good advice MM jaan

by divaneh on

I could if I feared for my life as Shahrzad did. As I don't fear for my life and don't want to ruin Sinbad and Alibaba's good time with some unwelcomed flies, I have to leave it for now. Thanks for reading and for your encouraging comments.


MM

هزار و یک مگس

MM


Thanks for a nice read in these cold winter nights.  A few more attached fly stories and you could have called it "thousand and one flies"! 

Nice going bro.


divaneh

شراب قرمز عزیز

divaneh


با تشکر از لطف دائم شما که مثل لطف شیخ و زاهد نیست. اتفاقاَ بنده پیام شما به سمسام گرامی در مورد جشن سده و مشغولیات ذهنی و شغلیتان در رابطه با اتفاقات مصر را خواندم و از این جهت بسیار خوشحال شدم که وقت نمودید این داستان را هم بخوانید. امیدوارم که مصری ها در پایه گذاری دولتی دمکراتیک و غیر مذهبی در کشورشان موفق شوند و بعد هم دستشان را بگذارند روی سر ما. شاد و شادکام باشید.  


divaneh

Dear Samsam

by divaneh on

I don't think that I would mind having a few stars. If they give me four I may become a general. The last time that I was in line for receiving stars was when I worked for McDonalds during my student years. Unfortunately I did not last more than a few nights and left mid-shift when I was asked to clean the toilet, and all my hopes for stars were dashed.


divaneh

Dear Vildemose

by divaneh on

Thank you for your generosity and your kind words. I am very glad that it has met your approval.


Red Wine

...

by Red Wine on

دیوانه جان نزدیک بود بلاگ شما را گم کرده و از لطف شیرین خواندن آن محروم شویم  ! ماشا الله دوستان خروار خروار مطلب در اینجا بلاگ میکنند و دریغ از ۲ کلمه حرف حساب !

داستانت را دو بار خواندیم،یکبار دیشب و یکبار دیگر امروز صبح تا عمیقا آن را بفهمیم ! در بلاگ جشن ساده به آقای سمسام میگفتیم،این روزها حواسمان پرت است،شدیدا مشغول به حوادث کشور مصر هستیم، چند روزیست زیاد نمی‌خوابیم،بیشتر روز‌ها را در دفتری..در ساختمان تلویزیون فرانسه میگذرانیم تا به همراه دیگر روزنامه نگاران شاهد تولد انقلابی‌ پاک باشیم.

لطفا ببخشید اگر لغزشی از ما سر زد.

دستتان درد نکند.

ارادتمند شما ...

شراب قرمز.

 

 


SamSamIIII

ديوانه گرامی

SamSamIIII


 

 با اين داستانت لشگر انصار مگس و ايت المگس گندابی رو بسيار مگسی کردي . همين روزاست که  خرمگس  وزارت فرهنگ و هنر مگسان  ستاره دارت کنه  . ای دشمن قلم بدَسه مگس:). خسته نباشی خوب نوشتي.
چييرز

 

Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia


vildemose

Absolutely riveting. Thank

by vildemose on

Absolutely riveting. Thank you. Jedan ham ke bayad 'rashk' bord az in hameh honar va khalaghiat.


divaneh

Dear Mehrban

by divaneh on

A big Amen to making better sweets and keeping the flies out and restricted to the trash bins. A lot of bakers with plenty of new recipes are ready to bake the sweets as soon as the flies are out.


divaneh

آقا داریوش عزیز

divaneh


شرمنده می فرمایید، ما مخلص شما و آن قلم شیرین شما هستیم و هر گاه که برای مدتی ما را بی نصیب می گذارید دل تنگ می شویم. از شما برای تشویق این حقیر و سخنان محبت آمیزتان بسیار سپاسگذارم.


Mehrban

Dear Divaneh

by Mehrban on

By the time they sat on the Gaz and Masghati I no longer had the heart to read further.  Good for the Shirini maker to go to work and make more and even better sweets and maybe salvage some sweets of the past.  Thank you for your patient and creative depiction of our long story of the flies and the sweets.  I do have a sweet tooth.


divaneh

قاضی فرامرز

divaneh


بنده هم با شما و این مجازاتی که برای آیت الله گنئابی درنظر گرفته اید موافقم. مضافاَ بنده پیشنهاد می کنم که بالهای ایشان نیز قبل از قرار گرفتن در شیشه به قصاص دزدی های مکرر قطع شود. 


aghadaryoosh

دیوانه عزیز,

aghadaryoosh


نوشته‌هایت را با شوق بسیار میخوانم ولی‌ به لطافتی که در شعر "نگاهم کن" داشتی و خلاقیتی که در داستان نویسی داری رشک میبرم، و این بار برای پنج شش روزی  رخصت آسودن ندادی!
به همین روال پای فشار تا قلم بشکنم و بّر گردن آویزم و کار گًل دنبال کنم!
گزینش نام پیکرهای بنیانی داستان بی‌ همتا بود.
خامه ات روان و پایدار و نفست گرم.


Faramarz

مگسان گرد شیرینی

Faramarz


 


مرسی دیوانه جان از این سریال مگس ها!

االبته اگه من صاحب شیرینی فروشی بودم، آیت الله گندابی رو میگرفتم و میکردمش توی شیشه که درس عبرتی باشه برای مگس های دیگه. هر روز هم یک کمی امشی تو شیشه میزدم که کمی گیج بشه و بترسه!  


divaneh

Dear Ari

by divaneh on

Thanks for your generous comment. I very much appreciate the support and encouragement that I received from you and other friends throughout.


divaneh

Dear Dr Saadat Noury

by divaneh on

Thanks for your kind comment. I am very proud to have your approval.


Ari Siletz

Really enjoyed the series

by Ari Siletz on

Creative and well written.  The setting and characters were well discovered to tell the story. High quality work!

M. Saadat Noury

Dear "divaneh"

by M. Saadat Noury on

It is a very good episode with an excellent conclusion.