دوستان عزیزم.
زندگی ما ایرانیان در غربت ملغمه ای است از خاطرات و عشق و بیم و امید. دلمان همه روزه برای ایران می تپد اما خیلی از ما به آن راهی نداریم. از حکام ایران بیزاریم و دلمان می خواهد دستشان از ایران ما کوتاه شود، اما نمی خواهیم یک مو از سر مردم ایران کم شود. دلمان می خواهد از ایران بدانیم و با آن مرتبط بمانیم اما بسیاری از ما در زندگی هایمان در غرب بعضی وقتها هفته هفته یک ایرانی هم نمی بینیم. محل ملاقات ما، آنجا که می خوانیم و گوش می کنیم و حرف می زنیم و گریه می کنیم و میخندیم، سایت ایرانین دات کام است.
من دوستان بسیار عزیزی در میان شما پیدا کرده ام. فکر می کنم بعضی از شما را می شناسم. بعضی وقتها هم دلم برایتان تنگ می شود. زندگی پر سرعت و پر مخاطرهء دنیای امروز اما ما را به آن وا می دارد که بیشتر وقتها بخوانیم و برویم. از سوری خانم عزیز ممنونم که به یاد من بودند و به من یادآوری کردند که چقدر دلم تنگ می شود.
سایت ایرانین دات کام به گردن من یکی خیلی حق دارد. بعضی روزها چیزهایی که اینجا پیدا می کنم مرا می خندانند. بعضی وقتها می گریانند. بیشتر روزها اما، مرا به فکر وا می دارند. یاد می گیرم و شاد می شوم و می روم. اما اگر یک روز وقتی سر میزنم این سایت نباشد چه میشود؟ اگر در میان این بلبشوی اقتصادی جهان، دیگر امکان نشر این وبسایت برای آقای جاوید میسر نباشد من کجا بروم؟ حرفهای که را بخوانم و با که از و راجع به ایران حرف بزنم؟ چنان روزی مباد.
شاید به جا باشد که دعوت به مشاعرهء این بار را در راستای جمع آوری هدایا برای سایت ایرانین دات کام پیش ببریم و سهم خودمان را ادا نماییم. مشاعرهء این بار را پیشکش ایرانین دات کام می کنم. از حالا تا زمان برگزاری جشن ایرانین دات کام که متاسفانه افتخار حضور در آن را نخواهم داشت، برای هر شعری که دوستان در این بلاگ بنویسند، ده سنت به ایرانین دات کام خواهم داد. اگربعضی از شما نیز به من بپیوندید و قبول دعوت بنمایید، هدیهء ما چندین برابر خواهد شد.
در هر صورت، برای دوستداران مشاعره، هر چه بیشتر و بهتر در مشاعره شرکت کنید، عایدی سایت را بالاتر خواهید برد. این هم شعر آغازین این بارکه به آقای جاوید تقدیم می نمایم:
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار
سخن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بردار
بروی ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار
چه ره بود این که زد در پرده مطرب
که می رقصند با هم مست و هشیار
از آن افیون که ساقی در می افکند
حریفانرا نه سر مانده نه دستار
سکندر را نمی بخشند آبی
بزور و زر میسر نیست این کار
بیا و حال اهل درد بشنو
بلفظ اندک و معنی بسیار
بت چینی عدوی دین و دلهاست
خداوندا دل و دینم نگه دار
بمستوران مگو اسرار مستی
حدیث جان مگو با نقش دیوار
(حافظ)
نفر بعدی لطفا "ر" محبت بفرمایید.
ج.ی.
Recently by Javad Yassari | Comments | Date |
---|---|---|
سردار پلیس اسماعیل احمدی مقدم = یک بی ناموس | 4 | Jun 21, 2011 |
خایه مال ترین ایرانی خارج از کشور | 20 | Aug 03, 2010 |
نامه ای به شهرام امیری عزیزم | 7 | Jul 21, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Orang
by Anonymous 1661+1 (not verified) on Wed Apr 29, 2009 05:41 PM PDTLive Long,
Be Happy, Think Happy, and Stay Happy.
Sorry for mistake in prior message. :)
Beautiful poem
by Anonymous1661 (not verified) on Tue Apr 28, 2009 07:07 PM PDTBeautiful poem Orang jan.
Leave long & stay happy. :)
Mr. Yassari
by اورنگ (not verified) on Sat Apr 25, 2009 11:58 PM PDTدر نواحی مصر شیرزنی
همچو مردان مرد خودشکنی
به چنین دولتی مشرف شد
نقد هستی تمامش از کف شد
شست از آلودگی به کلی دست
نه به شب خفت و، نی به روز نشست
قرب سی سال ماند بر سر پای
که نجنبید چون درخت از جای
خفته مرغش به فرق، فارغبال
گشته مارش به ساق پا خلخال
شست و شو داده موی او باران
شانه کرده صبا چو غمخواران
هیچ گه ز آفتاب عالمتاب
سایهبانش نگشته غیر سحاب
لب فروبسته از شراب و طعام
چون فرشته نه چاشت خورده نه شام
همچو مور و ملخ ز هر طرفی
دام و دد گرد او کشیده صفی
او خوش اندر میانه واله و مست
ایستاده به پا، نه نیست، نه هست
چشم او بر جمال شاهد حق
جان به توفان عشق، مستغرق
دل به پروازهای روحانی
گوش بر رازهای پنهانی
زن مگویاش! که در کشاکش درد
یک سر موی او به از صد مرد!
مرد و زن مست نقش پیکر خاک
جان روشن بود از اینها پاک
کردگارا ، مرا ز من برهان!
وز غم مرد و فکر زن، برهان!
مردیای ده! که رادمرد شوم
وز مرید و مراد، فرد شوم
غرقه گردم به موج لجهی راز
هرگز از خود نشان نیابم باز
Mr. Yassari
by Anonymous1659 (not verified) on Sat Apr 25, 2009 05:23 PM PDTHow did you do the calculation for making money per person? Just curious, thank you.
ماندای گرامی،
MoorcheSat Apr 25, 2009 04:03 PM PDT
بسیار خوشحالم که موجب رضایت خاطر واقع شد... این اولین باری بود که من در
یک کار «سایبر فاند ریزینگ» ایرانی شرکت کردم، و قشنگترین پاداشت برای من
نزدیک شدن به احساسات دوستان بود.
باشد که باری دیگر به همت اقای یساری گامی هرچند کوچک در راه یاری برداریم.
با تشکر از لطف شما.
مورچهء فرنگی
برای دوست ناشناس بسیار گرامی
SouriSun Apr 26, 2009 05:40 AM PDT
ایمیل شما رو دریافت کردم و بسیار متاثر شدم.
قبل از هر چیز اجازه میخوام که مراتب سپاسگزاری از شما دوست بسیار عزیز
رو بجا بیارم، واقعا شرمنده فرمودید. من اصلا لایق این همه بزرگواری شما
نیستم. من فقط چند سطری از قصیده بسیار گرانبهای یک شاعر بزرگ زمان خودمون
رو اینجا نوشتم تا شاید برای شما، نهال امیدی هر چند کوچک، در قلبتون
بسازم.
بسیار شادمانم که شنیدم که همین چند سطر باعث شدند که دیدی تازه تر
نسبت به زندگی از طریق شعر و ادبیات پارسی پیدا کنید. هیچ افتخاری برای
من بالاتر از این نیست که ذرهای کوچک در این راه باشم.
آن شعر، در واقع یک بخش بسیار کوچک از یک قصیده بلند است به نام "خون بلبل" که توسط شاعر محبوب من اقای هوشنگ ابتهاج (سایه) برای شهید نامور،
خسرو روزبه سروده بود.
این قصیده، بر خلاف تصوری که اون چند سطری که نوشتم به وجود آورد، بیان
درد آلودی از یک عمر غم و محنت و مبارزه برای رسیدن به ازادیست.
هر چند که از نظر ایدولوژیکی ممکن است که ظاهراً این شعر به مذاق همگان
خوشایند نیاید، ولی در معنی و مفهوم آن، که حاکی از مبارزه خستگی ناپذیر
و صبر و استقامت است، فکر میکنم همگی موافق باشیم. من این قصیده بلند را
با اجازه آقای یساری اینجا چاپ میکنم، تا هم شما و هم سایر دوستان
علاقمند، از آن بهره بگیرید.
تمام شعرهای سایه، حاکی از عشق و شوریدگی همراه با دردمندی هستند ولی
ندای همیشگی ایشان از طریق شعرهایش برای ما فقط رساندن پیام امید هست.
من مطمئنم، شما با خواندن فقط یک کتاب از ایشان، حتما شیفته قلم و روح
زیبای این شاعر بزرگوار، میشوید. او یکی از پیروان راه حافظ است، هر چند
که در این قصیده، بیشتر شما جای پای فردوسی را ملاحظه خواهید کرد.
با درود بر شما:
خون بلبل
بهارا چه شیرین و شاد آمدی
که با مژده داران داد آمدی
بده داد ما را که خون خورده ایم
ستم های آن سرنگون برده ایم
بدر برده از دست بیدادگر
دلی در بدر ، غرق خون جگر
دلی ، مانده صد زخم خنجر در او
دلی ، کین خون برادر در او
دلی ، در عزای عزیزان به درد
ندانی که نامرد با ما چه کرد
گرفتند و بردند و آویختند
چه خون ها که هر صبحدم ریختند
ندادند رخصت که بیوه زنی
بر آرد ز سوز جگر شیونی
نه آن سوگواری که نگذاشتند
که ازگریه هم باز می داشتند
بهارا ببین این دل ریش ریش
بلا برده از طاقت خویش بیش
دلی کش به صد درد آغشته اند
دلی کش به هر صبحدم کشته اند
بهارا من از اشک پنهان پرم
که این گریه ها را فرو می خورم
کجا بودی ای کاروان امید
که عمری دلم انتظارت کشید
چه آوردی از راه دور و دراز
بگو آنچه بود از نشیب و فراز
بهارا بر این دشت گلگون گذر
که گیری ز خون شهیدان خبر
بپرس از شقایق که چون می دمد
که جای گل از خاک خون می دمد
تو رفتی و روی چمن زرد شد
دل باغبان تو پر درد شد
گل ارغوان تو بر خاک ریخت
پرستو ازین بام ویران گریخت
تو رفتی و آمد زمستان سخت
به سوگ تو گردون سیه کرد رخت
فروخفت خورشید و یخ بست آب
سر بخت بستان گران شد ز خواب
مگر گردبادی در آمد ز راه
که شد روز روشن چو شام سیاه
تگرگ از درختان فرو ریخت برگ
درو کرد این کشته را داس مرگ
فرود آمد آن برق با بانگ سخت
به جا ماند خاکستری از درخت
تو رفتی و این باغ ماتم گرفت
سر سرو آزادگی خم گرفت
اجاق شب افتادگان سرد شد
سر مرد پامال نامرد شد
تو رفتی و داغ تو در سینه ماند
به دل آتش عشق دیرینه ماند
نگر تا شب تیره چون سوختیم
چراغی ز جان خود افروختیم
نگردد جهان تا نگردد جهان
بد و نیک گیتی نماند نهان
نگفتیم که یک روز سر بر کنیم ؟
جهان را به ایین دیگر کنیم
به ایین دیگر بر آرد بهار
گلی بی غبار غم روزگار
بهارا بیا کآن زمستان گذشت
گل و لاله پر کرد دامان دشت
بیا تا ببینیم در کار گل
ز شبنم بشوییم رخسار گل
بهاری نو آمد به صد دلبری
بیا تا ازو گل به دامن بری
بهارا ببین تا چه پرورده ایم
ز خون دل خود گل آورده ایم
فرو برده در سینه ی خویش چنگ
گلی نو بر آورده خورشید رنگ
بهاری بدین نازنینی کجاست
که این خون بهای شهیدان ماست
بهارا ندیدی تو آنرستخیز
کزو چشم و دل بود خونابه ریز
ز هر سوی برخاست بانگ درشت
گره کرد خشم خروشنده مشت
چو مشت تهی پر شود کوه کیست
که را پیش سیل است یارای ایست ؟
همان آب کو سر فرو افکند
چو انبوه شد کوه را برکند
سرافتادگان چون سر افراشتند
از آن خیره سر تاج برداشتند
فرو ماند شمشیر از موج خون
ستمکاره چون تاج شد سرنگون
در آن تیر باران سپر سینه بود
که از تیر در سینه ترسی نبود
به خون شهیدان پیروزگر
که شمشیر بر خون نیابد ظفر
بهارا ببین کاین خط سرنوشت
برادر به خون برادر نوشت
بهارا بهل تا بگریم چو ابر
که از دست دل رفت دامان صبر
ندیدی تو آن کودک شیر خوار
که غلتید بر خاک این رهگذار
ز پستان مادر که خون می چکید
پی شیر می گشت و خون می مکید
ندیدی تو آن نو عروس جوان
ز خون کرده آرایش گیسوان
نیاسوده در بستر آرزو
فروخفت بر خاک خونین کو
ندیدی تو آن درد بیدادگر
پسر غرق خون روی دست پدر
از آن نعره ی درد و فریاد کین
بلرزد دل کوه و پشت زمین
همه تن نباشم چرا گریه ناک
که صد شاخه از من جدا شد چو تاک
چرا خون نبارد از این سرگذشت
که یک عمر در خون و خنجر گذشت
بهارا نگه کن که بر شاخسار
چه می خواند آن مرغ آزادوار
اگر خون بلبل نجوشد به باغ
کجا از گل سرخ گیری سراغ ؟
گل سرخ ، نو می کند یاد دوست
که رنگ گل سرخ از خون اوست
بهارا گل تازه را یاد ده
ز سرو کهن ، خسرو روزبه
شبی با رفیقی در آمد به راز
در خانه کردم به رویش فراز
گشاده رخ و مهربان دیدمش
گرفتم در آغوش و بوسیدمش
عصا را به کنج سرا تکیه داد
کله برگرفت و قبا برگشاد
نگه کرد پیش و پس خانه را
ره آمد و رفت بیگانه را
سرا بود ایمن ، سبک دل نشست
سلاح و کلاهش به نزدیک دست
زهر در سخن های بایسته گفت
شب تنگ ما را گل از گل شکفت
سبک خیز و آهسته رفتار بود
پر اندیشه و گرم گفتار بود
دو چشمم به دیدار او خو گرفت
دلم از دلیریش نیرو گرفت
دلیری که فخر دلیران بدوست
ازو هر چه آمخته داری نکوست
زهی پایداری ! که آن پایدار
وفا را به سر بردی تا پای دار
گذشت ازسر و خم نشد گردنش
سرافکندگی ماند با دشمنش
به مردانگی مرگ را کرد خوار
زهی مرد و آن مرگ با افتخار
کسی را بدین مایه ارزندگی ست
که مرگش گشاینده ی زندگی ست
بهارا به یاد آر ز آن سرو ناز
که افتاده هم سرفراز است باز
در آن واپسین دم که دم در کشید
نسیم تو را در هوا می شنید
تو را پیش می دید آن خوش خبر
که بر می دمی ای نهان از نظر
تو را می ستود ، ای بهار شگفت
که باد تو اکنون وزیدن گرفت
درود تو هنگام بدرود گفت
که باغ تو در چشم او می شکفت
بیا تا مزارش پر از گل کنیم
چنین ، یادی از خون بلبل کنیم
با تشکر مجدد از دوست عزیز، آقای یساری
JalehoSat Apr 25, 2009 02:23 PM PDT
ما که نیمیتوانیم از شما دل بکنیم، فعلا یک مرخصی به شما میدهیم تا مشاعره بعدی :-)
این هم آخرین م که خواسته بودید
من قدم بیرون نمییارم نهاد از کوی دوست
دوستان معذور داریدم که پایم در گلست
باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقل است
آنکه میگوید نظر در صورت خوبان خطاست
این همین صورت ببیند، ز معنی غافل است
ساربان آهسته ران کارام جان در محمل است
چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست
گر به صد منزل فراق افتاد میان ما و دوست
همچنانش در میان جان شیرین منزلست
Dear Mr. Javid:
by Javad Yassari on Sat Apr 25, 2009 10:21 AM PDTIt gives me pleasure to bring the results of our humble fundraising drive to benefit Iranian.com to you. You must be just as impressed as I am with the mobilizing effect Persian poetry has had on our community, bringing us together and providing two weeks of heart and joy to benefit Iranian.com.
I am sure several of the donors have already made their donations, and I would like to ask those who haven't yet, to do so now.
Total raised through this blog is $726.50, and here are the details:
Javad Yassari: $166.50
Ms. Souri: $100.00
Ms. IRANdokht: $100.00
Mr. Ali P.: $ 70.00
Mr. Hajminator: $ 70.00
Ms. Monda: $ 50.00
Ms. Mehrnaz: $ 50.00
Ms. Iranian Reader: $ 50.00
Ms. Mourche Farangi: $ 50.00
Anonymous donor: $ 20.00
I thank you for all that you do for us and I thank those who helped make this a success. I am touched and humbled beyond words.
Sincerely,
J.Y.
سوری خانم
Javad YassariSat Apr 25, 2009 09:49 AM PDT
تشریف بردید؟ حالا چند دقیقه می ماندید با هم مشاعره می کردیم! از موسیقی پیشنهادی شما ممنونم. از الطاف لطیف شما و از همیت شما بسیار ممنونم. بدون شما امکان پذیر نبود. شما و بانو ایراندخت با حمایت خود از این کار خیلی به من کمک کردید. بسیار متشکر و ممنونم. البته این بلاگ تمام نمیشود، اما بالاخره باید یک زمانی آن دکمهء زرد را بفشارم و هدیهء ناقابلم را تقدیم سایت بکنم. میتوانیم بعدش هم باز مشاعره کنیم . البته فکر می کنم بعضی ها خسته شده باشند و بهتر باشد در وقت بهتری دوباره شروع کنیم! امیدوارم روز بسیار خوبی داشته باشید سوری خانم مهربان و سخاوتمند.
We have reached the end of this beautiful event in the site...
by Souri on Sat Apr 25, 2009 09:27 AM PDTbut yet another one, more beautiful, is starting tonight.
Thanks to each one of you who had contributed to this great and interesting Moshaereh. I liked to post a great music by Homayoon Shajarian, for the hosn khetam barnameh, unfortunately couldn't find any video of the song which was in my mind.
Therefore, just send you this link, so you can read also the lyric which come here as my last words in this thread.
Good bye every one:
//www.2mahal.com/song/39.htm
با عرض سلام و صبح بخیر
Javad YassariSat Apr 25, 2009 09:26 AM PDT
من فکر می کنم منظور حافظ از مرد اینجا کسی باشد که غیرت و همیت داشته باشد. آنچه من از یکایک شما دیده ام چیزی بجز غیرت و همیت نبوده است. سوری خانم عزیز، من با شما موافقم که خانمهای عزیز همیشه در بلاگ های مشاعره گوی سبقت را از آقایان می ربایند، اما این بار انصافا حضور آقایان هم بسیار پررنگ و ملموس و مداوم بود. با تشکر از همگی، زن و مرد، که نقطهء مشترک قلبشان شعر فارسی و ایرانین دات کام است. ممنون. ممنون.
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن برقیبان تو هرگز نبرم
نفر بعد میم عنایت بفرمایید.
برای مورچه فرنگی جان
MondaSat Apr 25, 2009 09:16 AM PDT
just to thank you for your beautiful poetry selections and music clips. I had fun reading you here!
Best,
ماندا
سلام ژاله جان، چه درست گفتی!
SouriSat Apr 25, 2009 08:18 AM PDT
این آقای یساری خودش شهر رو خالی میذاره و میره
بعد میاد اینجا گله میکنه که چرا شهر خالیه،و تازه هم فقط مردها رو صدا میزانه :-(
مثل اینکه خبر نداره که در واقع ساپرت همیشگی این بلاگ، همون خانمها بودند.
این هم ز برای شما، تا بعدنفر بعدی لطفا دال
ز شسـت صدق گـشادم هزار تیر دعا
ولی چـه سود یکی کارگر نـمیآید
بسـم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نـمیآید
حالا زن باشه عیب نداره؟
JalehoSat Apr 25, 2009 06:11 AM PDT
هفته خوبی در پیش داشته باشید.
دلم رمیده لولی وشیست شور انگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
عجالتا و در غیاب سایر دوستان،
Javad YassariSat Apr 25, 2009 02:05 AM PDT
خودم این شین زیبا را می دهم و شب بخیر می گویم:
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
We're at $725.70!!! Thank you all!
by Javad Yassari on Sat Apr 25, 2009 10:14 AM PDTDear Friends:
Thanks to everyone's generosity in either donating or participating vigorously in the mosha'ereh (or both), we have raised in excess of $700 in support for our second home away from home, Iranian.com. Following are the details of the funds raised so far:
Javad Yassari: $165.70
Ms. Souri: $100.00
Ms. IRANdokht: $100.00
Mr. Ali P.: $ 70.00
Mr. Hajminator: $ 70.00
Ms. Monda: $ 50.00
Ms. Mehrnaz: $ 50.00
Ms. Iranian Reader: $ 50.00
Ms. Mourche Farangi: $ 50.00
Anonymous donor: $ 20.00
You guys have made me so proud. Thank you. Let's keep adding to the numbers before 10:00 a.m. today. It would be nice to make it a nice, round figure! Thank you again!
دال خدمت دوستان مهربان
Javad YassariSat Apr 25, 2009 01:14 AM PDT
در مقامی که بیاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
نفر بعد لطفا شین عنایت بفرمایید.
Time to Say Goodbye!
by Moorche on Sat Apr 25, 2009 08:01 AM PDTبا تشکر از تک تک دوستان شرکت کننده و خوانندگان بلاگ مشاعره!
به امید روزهای پربار برای دست اندرکاران ایرانین دات کام.
مورچهء فرنگی
شب بخیر سوری
MoorcheFri Apr 24, 2009 11:41 PM PDT
شب بخیر سوری جان، منهم میرم
مورچهء فرنگی
inam mim
by Moorche on Fri Apr 24, 2009 11:38 PM PDTمه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو يکي بپرس از اين غم که به من چه کار دارد
مورچهء فرنگی
See? I am so tired :-)) I thought I'd already post this ,...but
by Souri on Fri Apr 24, 2009 11:35 PM PDTمورچه عزیزم
من امیدوار بودم که بتونم با شما پایداری کنم تا جناب آقای یساری تشریف
بیارند و من شما رو همراه با مشأعره امشب، به دست استاد بسپارم.
متاسفانه دیروقت شده و من هم بسیار خسته، دیگه نمیتونم چشهام رو باز نگاه دارم. با اجأزه شما از خدمتت مرخص میشم
از قول من به اقای یساری سلام برسان و بگو که تلی نهایی رو ایشون برآورد کنند.
شب خوش. امیدوارم که فردا بتونیم همدیگرو تو همین بلاگ پیدا کنیم.
اگر ورش ندران!!
چون من از جی جی خواهش کرده بودم که تا جمعه این بلاگ تو لیست باشه.
فعلا خدا حافظ عزیزم
Dulce Pontes-Canção do Mar
by Moorche on Fri Apr 24, 2009 11:34 PM PDTمورچهء فرنگی
in ham "B" baraye doust va ham sangar aziz, Moorche khanom
by Souri on Fri Apr 24, 2009 11:29 PM PDTبطرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکـس برون میدهد از رخـسارم
پرده مـطربـم از دسـت برون خواهد برد
آه اگر زان کـه در این پرده نـباشد بارم
پاسـبان حرم دل شدهام شب همه شـب
تا در این پرده جز اندیشـه او نـگذارم
سوری دوستان
MoorcheFri Apr 24, 2009 11:21 PM PDT
سوری دوستان امشب در پارتی قبل از کنسرت هستند...
منم باید سر خودم و خودت رو گرم کنم.
انگار اقای یساری هم جزء مهمانان هستند.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
رحم آر که عمر و طاقتم رفت بباد
نه نوح بود نام مرا نه ايوب
اي آينه حسن تو در صورت زيب
گرداب هزار کشتي صبر و شکيب
مورچهء فرنگی
in ham yek "T" khoshgel baraye shoma, che music ghashangi
by Souri on Fri Apr 24, 2009 11:11 PM PDTتو پنداری هزاران نی در آتش کرده اند اینجا
چه خوش پر سوز می نالد ، ، زهی آواز خاکستر
سمندرها در آتش دیدی و چون باد بگذشتی
کنون در رستخیز عشق بین پرواز خاکستر
هنوز این کنده را رؤیای رنگین بهاران است
خیال گل نرفت از طبع آتشباز خاکستر
Harem
by Moorche on Fri Apr 24, 2009 11:10 PM PDTمورچهء فرنگی
بفرمائید!
MoorcheFri Apr 24, 2009 11:07 PM PDT
مرغي به سر کوه نشست و برخاست
بنگر که از آن کوه چه افزود و چه کاست
مورچهء فرنگی
seen for you and please give me a "Mim" again
by Souri on Fri Apr 24, 2009 11:05 PM PDTسر مکش تا نکشد سر به فلـک فریادم
زلـف را حلقـه مکن تا نکنی دربـندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانـه مـشو تا نبری از خویشـم
غـم اغیار مـخور تا نـکـنی ناشادم
inam T
by Moorche on Fri Apr 24, 2009 11:02 PM PDTتا با تو تويي ترا بدين حرف چه کار
کين آب حياتست ز آدم بيزار
گر من به ختن ز يار وادارم دست
باورد و نسا و طوس يار من بس
مورچهء فرنگی
من ایندفع جورت رو میکشم.
MoorcheFri Apr 24, 2009 11:01 PM PDT
رمزي که مقدسان ازو محرومند
عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
مورچهء فرنگی