دوستان عزیزم.
زندگی ما ایرانیان در غربت ملغمه ای است از خاطرات و عشق و بیم و امید. دلمان همه روزه برای ایران می تپد اما خیلی از ما به آن راهی نداریم. از حکام ایران بیزاریم و دلمان می خواهد دستشان از ایران ما کوتاه شود، اما نمی خواهیم یک مو از سر مردم ایران کم شود. دلمان می خواهد از ایران بدانیم و با آن مرتبط بمانیم اما بسیاری از ما در زندگی هایمان در غرب بعضی وقتها هفته هفته یک ایرانی هم نمی بینیم. محل ملاقات ما، آنجا که می خوانیم و گوش می کنیم و حرف می زنیم و گریه می کنیم و میخندیم، سایت ایرانین دات کام است.
من دوستان بسیار عزیزی در میان شما پیدا کرده ام. فکر می کنم بعضی از شما را می شناسم. بعضی وقتها هم دلم برایتان تنگ می شود. زندگی پر سرعت و پر مخاطرهء دنیای امروز اما ما را به آن وا می دارد که بیشتر وقتها بخوانیم و برویم. از سوری خانم عزیز ممنونم که به یاد من بودند و به من یادآوری کردند که چقدر دلم تنگ می شود.
سایت ایرانین دات کام به گردن من یکی خیلی حق دارد. بعضی روزها چیزهایی که اینجا پیدا می کنم مرا می خندانند. بعضی وقتها می گریانند. بیشتر روزها اما، مرا به فکر وا می دارند. یاد می گیرم و شاد می شوم و می روم. اما اگر یک روز وقتی سر میزنم این سایت نباشد چه میشود؟ اگر در میان این بلبشوی اقتصادی جهان، دیگر امکان نشر این وبسایت برای آقای جاوید میسر نباشد من کجا بروم؟ حرفهای که را بخوانم و با که از و راجع به ایران حرف بزنم؟ چنان روزی مباد.
شاید به جا باشد که دعوت به مشاعرهء این بار را در راستای جمع آوری هدایا برای سایت ایرانین دات کام پیش ببریم و سهم خودمان را ادا نماییم. مشاعرهء این بار را پیشکش ایرانین دات کام می کنم. از حالا تا زمان برگزاری جشن ایرانین دات کام که متاسفانه افتخار حضور در آن را نخواهم داشت، برای هر شعری که دوستان در این بلاگ بنویسند، ده سنت به ایرانین دات کام خواهم داد. اگربعضی از شما نیز به من بپیوندید و قبول دعوت بنمایید، هدیهء ما چندین برابر خواهد شد.
در هر صورت، برای دوستداران مشاعره، هر چه بیشتر و بهتر در مشاعره شرکت کنید، عایدی سایت را بالاتر خواهید برد. این هم شعر آغازین این بارکه به آقای جاوید تقدیم می نمایم:
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار
سخن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بردار
بروی ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار
چه ره بود این که زد در پرده مطرب
که می رقصند با هم مست و هشیار
از آن افیون که ساقی در می افکند
حریفانرا نه سر مانده نه دستار
سکندر را نمی بخشند آبی
بزور و زر میسر نیست این کار
بیا و حال اهل درد بشنو
بلفظ اندک و معنی بسیار
بت چینی عدوی دین و دلهاست
خداوندا دل و دینم نگه دار
بمستوران مگو اسرار مستی
حدیث جان مگو با نقش دیوار
(حافظ)
نفر بعدی لطفا "ر" محبت بفرمایید.
ج.ی.
Recently by Javad Yassari | Comments | Date |
---|---|---|
سردار پلیس اسماعیل احمدی مقدم = یک بی ناموس | 4 | Jun 21, 2011 |
خایه مال ترین ایرانی خارج از کشور | 20 | Aug 03, 2010 |
نامه ای به شهرام امیری عزیزم | 7 | Jul 21, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Souri Jaan,that's a date....
by ebi amirhosseini on Mon Apr 13, 2009 04:11 PM PDTزنده یاد مادرم همیشه میگفت:
دوست گویدت
دشمن خواهدت گفت
لطفا "ت" بدین
Ebi aka Haaji
Then I have no choice
by Souri on Mon Apr 13, 2009 04:05 PM PDTOkay ebi agha, then I have no other choice than inviting you two, to my cousin's house, next time in Potomac.
Even though, you are sometimes harsh to me, but still very "khoshtip" and a little "bikaar" ....so you can pass :O))
Cheers,
مهر ناز خانم عزیز "و" برای شما...
ebi amirhosseiniMon Apr 13, 2009 04:03 PM PDT
وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست
آنکه دزدیده در آن دیده خونخوار تو دیدست
چون کشد وسمه کمان دو کمان خانه ابروت
گر چه پیوسته کمان بر مه و خورشید کشیدست
Ebi aka Haaji
Irandokht aziz
by ebi amirhosseini on Mon Apr 13, 2009 04:01 PM PDTگولم زد !
Ebi aka Haaji
Souri Jaan
by ebi amirhosseini on Mon Apr 13, 2009 04:04 PM PDTAli & I were invited to an "all you can eat" fundraising, for khoshtiphaaye bikaar, at my aunt's in Pothomac!!.Ali & I used to live in Bethesda,but now we are on process of relocating,since we are two Javoone khoshgel,khoshtip but Bikaar!.
Mr Yassari,Sorry for takhati az mosha'areh
Ebi aka Haaji
Ebi we need to talk!
by IRANdokht on Mon Apr 13, 2009 03:54 PM PDTابی جان
تا تنور داغ بود باید خمیر نون رو میچسبوندی... باور نمیکنم دعوت چلو کباب را رد کردی اونم از علی پی!
دیگه از این دعوتها و چلوکبابها خبری نیست که نیست
IRANdokht
هاژمینیتور عزیز؛"الف"برای گل روی نادیده شما...
ebi amirhosseiniMon Apr 13, 2009 03:42 PM PDT
ای که شهد شکربن تو برد آب نبات
خاک خاک کف پای تو شود آب حیات
بشکر خنده ز تنک شکر شورانگیز
تا شکر ریختهئی ریختهئی آب نبات
از دل تنگ شکر شور برآمد روزی
که برآمد ز لب چشمهی نوش تو نبات
گر بخونم بخط خویش برات آوردی
نکشم سر ز خطت زانک بوجهست برات
منکه جز آب فراتم نشود دامنگیر
پیش جیحون سرشکم برود آب فرات
آنچنان درصفت ذات تو حیران شدهام
که نخواهم که رود جز سخن از ذات و صفات
در وفا چشم ندارم که ثباتت باشد
که توقع نتوان داشتن از عمر ثبات
گر ز کوتی بود این نعمت زیبائی را
روی زیبا بنما یک نظر از وجه زکوة
خواجو از عشق تو چون از سرهستی بگذشت
بوفات آمد و برخاک درت کرد وفات
Ebi aka Haaji
Oh My!! Ali Agha...
by Souri on Mon Apr 13, 2009 03:41 PM PDTAli agha lives in Potomac? No kidding?
I go there 3/4 times in a year to see my relatives. They live at Falls road. Ali agha, next time there I'll call to see you
No Silee though :-) I don't like it. Keep it all for ebi !!
....با اجازه اقای یاسری اگر هنوز الف اقای هژ لازمست
MondaMon Apr 13, 2009 03:37 PM PDT
ان قصر که برچرخ همی زد پهلو
بردرگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگرهاش فاخته ای
بنشسته همی گفت که: کوکو کوکو؟
مهرناز خانم عزیز "ز" برای شما...
ebi amirhosseiniMon Apr 13, 2009 03:35 PM PDT
ز سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت
بر در دل خیمه زن گر عالم جان بایدت
داروی درد محبت ترک درمان کردنست
دردی دردی بنوش ار زانک درمان بایدت
دادهئی خاتم بدست دیو و شادروان بباد
وانگه از دیوانگی ملک سلیمان بایدت
راه تاریکی نشاید قطع کردن بیدلیل
خضر راهی برگزین گر آب حیوان بایدت
از سر یکدانه گندم در نمیآری گذشت
وز برای نزهت دل باغ رضوان بایدت
راه دریا گیر اگر لؤلؤی عمانت هواست
دست دربان بوس اگر تشریف سلطان بایدت
حکم یونان یابد آنکش حکمت یونان بود
حکمت یونان طلب گر حکم یونان بایدت
دل بناکامی بنه گر کام جانت آرزوست
ترک مستوری بده گر عیش مستان بایدت
بی سر و سامان درآ خواجو اگر داری سری
وز سر سر در گذر گر زانک سامان بایدت
خواجو کرمانی
Ebi aka Haaji
حاجی جان مینیاتور این الف خدمت شما
MEHRNAZ SHAHABIMon Apr 13, 2009 03:34 PM PDT
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته، شما در چه هوایید؟
Mehrnaz Khanom
by Javad Yassari on Mon Apr 13, 2009 03:32 PM PDTWelcome aboard! Good to see you. Please Alef bedin!
Souri Khanom, thank you for your thoughtful comment.
Irandokht Khanom, I don't know how I missed your kind reply to my earlier note about mosha'ereh blogs. Thank you for your compliments. There are others a lot more eligible than me for that honor!
I return to work now and will come back again later this evening.
ali Jaan
by ebi amirhosseini on Mon Apr 13, 2009 03:29 PM PDTنکنه تو هم به جمع ما "خوابانیده شده ها" پیوستی و بیکاری؟!
پس چلوکبابی که قرار بود منو مهمون کنی مالید؟!
بیخود نیست میگن: سیلی نقد به از حلوای نسیه!
کاش اومده بوذم "پوتومک" و اقلا کباب مجانی رو خورده بودم.
"د" برای تو
بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا
که برون شد دل سرمست من از دست اینجا
چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان
دلم آورد و به زنجیر فرو بست اینجا
Ebi aka Haaji
ایراندخت جان مرسی، مولانا شیطون و عالی بود !
MEHRNAZ SHAHABIMon Apr 13, 2009 03:27 PM PDT
سایه ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
می مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای
در فروغ شمع روی دوست نا پروا شدم
to my friends:
by Souri on Mon Apr 13, 2009 03:24 PM PDTMehrnaz aziz: salam, sorry I missed you! your poem appeared too late, so I didn't notice it. I'm sorry. Happy to see you there.
Irandokht khanoom: Molana was always sheitoun! This one was very cute! Thanks
Mr Yassari: That's great!! I'm so glad to see you have a so deep look on Hafez's poetry. Did you get any chance to read his biography or the stories on his life? He was a very rare individual, we only see once in a century!!
another poem of this kind is :
zin dayereye mina khounin jegaram, may deh
ta hal konam in moshgel dar saaghar minaaee
or
dar daayereye ghesmat ma noghteye taslimim
lotf anche to andishi, hokm an che to farmaaee
or
aalemaan noghteye pargaar vjoudand, vali
eshgh daanad ke dar in dayerey sargardaanand
Okay, now....enough of philosophy !! Back to work again :O))
الف لطف کنین
HajminatorMon Apr 13, 2009 03:22 PM PDT
موشکی اسب گربه را پی کرد
گربه شد سرنگون ز زینانا
الله الله فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا
موشکان طبل شادیانه زدند
بهر فتح و ظفر فراوانا
شاه موشان بشد به فیل سوار
لشگر از پیش و پس خروشانا
گربه را هر دو دست بسته بهم
با کلاف و طناب و ریسمانا
شاه گفتا بدار آویزند
این سگ روسیاه نادانا
گربه چون دید شاه موشانرا
غیرتش شد چو دیگ جوشانا
همچو شیری نشست بر زانو
کند آن ریسمان به دندانا
موشکان را گرفت و زد بزمین
که شدندی به خاک یکسانا
لشگر از یکطرف فراری شد
شاه از یک جهت گریزانا
از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن تاج و تخت و ایوانا
هست این قصهی عجیب و غریب
یادگار عبید زاکانا
* * *
جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن
مدعا فهم کن پسر جانا
* * *
جناب یاسری، جون این گربه پدرسوخته، این شعر ۱۰ دلار نمی ارزه؟
این هم الف و میم به افتخار شاهکار عبید زاکانی!
Javad YassariMon Apr 13, 2009 03:17 PM PDT
آبرو میرود ای ابر خطا پوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
قربان دستتون
HajminatorMon Apr 13, 2009 03:15 PM PDT
بعد یکهفته لشگری آراست
سیصد و سی هزار موشانا
همه با نیزهها و تیر و کمان
همه با سیفهای برانا
فوجهای پیاده از یکسو
تیغها در میانه جولانا
چونکه جمع آوری لشگر شد
از خراسان و رشت و گیلانا
یکه موشی وزیر لشگر بود
هوشمند و دلیر و فطانا
گفت باید یکی ز ما برود
نزد گربه به شهر کرمانا
یا بیا پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
موشکی بود ایلچی ز قدیم
شد روانه به شهر کرمانا
نرم نرمک به گربه حالی کرد
که منم ایلچی ز شاهانا
خبر آوردهام برای شما
عزم جنگ کرده شاه موشانا
یا برو پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
گربه گفتا که موش گه خورده
من نیایم برون ز کرمانا
لیکن اندر خفا تدارک کرد
لشگر معظمی ز گربانا
گربههای براق شیر شکار
از صفاهان و یزد و کرمانا
لشگر گربه چون مهیا شد
داد فرمان به سوی میدانا
لشگر موشها ز راه کویر
لشگر گربه از کهستانا
در بیابان فارس هر دو سپاه
رزم دادند چون دلیرانا
جنگ مغلوبه شد در آن وادی
هر طرف رستمانه جنگانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند
که نیاید حساب آسانا
حملهی سخت کرد گربه چو شیر
بعد از آن زد به قلب موشانا
* * *
قسمت آخر با «م» شروع میشود
این هم الف و ب برای آقای هژمیناتور!
Javad YassariMon Apr 13, 2009 03:09 PM PDT
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده بشتاب
این شعر آقای زاکانی ۸۰۰ سال پیش سروده شده،.... عجیب نیست؟
HajminatorMon Apr 13, 2009 03:05 PM PDT
هرکه کار خدا کند بیقین
روزیش میشود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید
قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش میرفتند
تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان
چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال
یک به دندان چو شیر غرانا
آندو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشستهاید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید
گربه با چنگها و دندانا
موشکانرا از این مصیبت و غم
شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی گفتند
ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما
میرویم پای تخت سلطانا
تا بشه عرض حال خویش کنیم
از ستمهای خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت
دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم
کای تو شاهنشهی بدورانا
گربه کرده است ظلم بر ماها
ای شهنشه اولم به قربانا
سالی یکدانه میگرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج میگیرد
چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند
شاه فرمود کای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد
که شود داستان به دورانا
* * *
پارت چهارم با ب شروع میشود
Souri Khanoom
by Javad Yassari on Mon Apr 13, 2009 03:05 PM PDTYou are so right about this Hafez poem's beauty and strong structure.
Have you ever noticed how many times Hafez refers to geometrical terms and concepts in his poetry? This also includes all the times he uses the word "mohandes" which also comes from the word "hendeseh" meaning geometry.
In the meantime I think we should wait for Hajminator to finish his poetic Zakani story!
سلام مهرناز خانم عزیز و کم پیدا!!
IRANdokhtMon Apr 13, 2009 03:00 PM PDT
این شعر مولانا خیلی لحن شیطونی داره، اگر از نوبت خارج شدم میبخشید.
دلدار چنان مشوش آمد که مپرس
هجرانش چنان پر آتش آمد که مپرس
گفتم که مکن گفت مکن تا نکنم
این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس
IRANdokht
حاجی جان مینیاتور
مهرناز (not verified)Mon Apr 13, 2009 02:59 PM PDT
این شعر موش و گربه ات که منو کشت! پدرم وقتی بچه بودم اینرا برایم می خواند و خیلی هیجان انگیز بود. یادش بخیر. الان که خوندمش همانطور عالی بلکه عالی تر بود. آخه اونموقع ها از موش و گربه ها چیزی نمی دونستم!.
Thanks Mr Yassari
by Souri on Mon Apr 13, 2009 02:57 PM PDTThis one is one the Hafez best poems, that I love
دیدیای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟
چون بـشد دلـبر و با یار وفادار چـه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخـت
آه از آن مست که با مردم هشیار چـه کرد
اشـک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
طالـع بیشفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از مـنزل لیلی بدرخـشید سـحر
وه کـه با خرمن مجنون دل افگار چـه کرد
ساقیا جام میام ده کـه نـگارنده غیب
نیسـت معـلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن کـه پرنـقـش زد این دایره مینایی
کـس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینـه بـبینید کـه با یار چـه کرد
آقا هژ!
Javad YassariMon Apr 13, 2009 02:57 PM PDT
درسته که شما کار مرا خیلی سخت می کنید، اما من بیدی نیستم که از این بادها بلرزم! لطفا قسمت بعدی را برایمان بگویید! این هم الف اول و ه آخر!
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازیم با این دل رمیده
هان، خیلی ممنون جناب یاسری
HajminatorMon Apr 13, 2009 02:53 PM PDT
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند
هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر
هر یکی تحفههای الوانا
آن یکی شیشهی شراب به کف
وان دگر برههای بریانا
آن یکی طشتکی پر از کشمش
وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست
وان دگر ماست با کره نانا
آن یکی خوانچه پلو بر سر
افشره آب لیمو عمانا
زد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب
کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی
کردهایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند
رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی بسر بردم
رزقم امروز شد فراوانا
روزه بودم به روزهای دگر
از برای رضای رحمانا
* * *
اگرباب طبعتون بود قسمت سوم با ه شروع میشود
آقا هژ! دست شما درد نکنه!
Javad YassariMon Apr 13, 2009 02:49 PM PDT
این از الف شما برای آغاز و دال مورد نیاز شما برای شعر بعد! لطفا محظوظ بفرمایید!
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
موش و گربه
HajminatorMon Apr 13, 2009 02:40 PM PDT
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
* * *
ای خردمند عاقل ودانا
قصهی موش و گربه برخوانا
قصهی موش و گربهی مظلوم
گوش کن همچو در غلطانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینهاش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا
در پس خم مینمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو بمیدانا
گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا
میشنیدم هرآنچه میگفتی
آروادین قحبهی مسلمانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
* * *
این قسمت اول شعر عبید زاکانی بود، اگر مورد پسندتون قرار گرفت قسمتهای دیگرشم را هم دارم که بعدیش با د شروع میشه
سوری جان، ایراندخت عزیز، این دال دال می خواد !
مهرناز (not verified)Mon Apr 13, 2009 02:38 PM PDT
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
merci beaucoup ID
by Souri on Mon Apr 13, 2009 02:38 PM PDTThanks for your warm words.
NOw, we gave two different "alef" to our dear Hajimin :p)
let see what he will do to surprise us !!