نامه برای ناظم دبیرستانی ام


Share/Save/Bookmark

آدم گلابی
by آدم گلابی
05-Jun-2008
 
خانم مقدم عزیز
این یک نامه است برای شما هر جای دنیا که هستین
چه لذتی داره برای شما نامه نوشتن

نمی دونم حالا کجایین و چی کارا می کنین
نمی دونم که آیا اون روزا خبر داشتین که دارین چه کارایی می کنین یا نه؟
نمی دونم خبر دارین کاراتون رو زندگی چندین و چند نفر چه تاثیراتی داشته یا نه

من که ازتون ممنونم خانم مقدم عزیز

شما هر روز صبح دم پله هایی که می رفت به طبقه دوم، جلوی همه بچه ها، من و چند نفر دیگه مثل من رو که وضعشون به قول شما خراب بود رو نگه می داشتین و پاچه های شلوارمون رو می زدین بالا تا رنگ جورابامون رو چک کنین
هر کسی یه راهی پیدا کرده بود واسه توجیه غلط اضافه ای به اسم جوراب رنگ روشن
یکی التماس می کرد یکی گریه می کرد یکی داد و بیداد می کرد یکی به پیغمبر و ائمه اطهار قسمتون می داد
این ماسک ها باهامون موند خانم مقدم

توجیه چیزایی که حقمونه
مگه حقمون نبود خانم مقدم عزیز؟

من دوازده سالم بود که نشستم سر کلاس اول دبیرستان
نابغه نبودم حتی یک کمی هم باهوش تر از بقیه نبودم
مامانم تصمیم گرفته بود جهشی بخونم

الان فهمیدم که تو اون سیستم کسی حقی نداشت الان هم نداره فقط رنگ و بوش عوض شده
وگرنه حق رو که به زور نمی گیرن
حق هست
تو حق رو داری بدون جنگ و دعوا و ترس
کی حق شما رو خورده بود که تلافی اش رو سر ما در می آوردین؟

چند بار مژه های من رو کشیدین که مطمئن شین آرایش نداره؟
شاید هم می کشیدین که قدرتتون رو بکوبین تو صورت همه ماها
اون موقع ها اگه راجع به روانشناسی قدرت این قدر که الان بلدم بلد بودم اوضاع بهتر بود
ولی من اون موقع ها دوازده سیزده سالم بود
هنوز پریود هم نشده بودم
ولی شما یک بار بهم گفتین مثل زنیکه های سلیطه می مونم
من نمی دونستم سلیطه بعنی چی
بهتون گفته بودم اگه شما سیبیل دارین نباید فکر کنین همه خانم ها باید سیبیل داشته باشن
این حرفم بد بود می دونم
ولی آخه چرا یک روز در میون هی جلوی من رو می گرفتین با دو تا انگشت شصتتون محکم می کشیدین پشت لبم آخرش هم می گفتین سیبیلات رو چی کار کردی؟
یادتونه هر بار سه چهار تا مژه می کندین تا بفهمین فرمژه زدم یا فر مژه هام طبیعیه
خب دیگه این کاراتون باعث شده بود من و یک مژه دراز دیگه فکر کنیم مژه دراز بودن خیلی چیز خوبیه
راستی چطور تو اون چند سال نفهمیده بودین که مژه های من دراز فر دارن و ابروها م کچل و موهای صورتم کرک روشن بدون اینکه به قول شما "بولوندشون" کرده باشم؟

خانم مقدم عزیز جاسوس هایی رو که می فرستادین قاطی بچه ها یادتونه؟
کیف هایی که وسط زنگ درسی ضبط و باز می شدن تا از توشون عکس جورج مایکل و پینک فلوید و نوار "د وال" و نامه های عاشقانه و کتاب شعر فروغ پیدا شه و صاحاباشون چند روز اخراج معلق شن تا تو خونه هم مامان باباهاشون پدرشون رو در بیارن؟
چوب دو سر گهی بودیم نسل ماها خانم مقدم عزیز

میم یادتونه؟
چند بار اخراج موقتش کردین چون با پسر همسایه شون دوست بود و راپورتش رو بهتون داده بودن؟
دفعه آخر که اخراجش کردین باباش گفت پسره لندهور باید تکلیفتو روشن کنه
میم با پسر همسایه ازدواج کرد
پسر همسایه معتاد شد و اور دز کرد و مرد
تکلیف میم روشن شد
شد یه بیوه زن جوون
مجبور شد برگرده خونه باباش پولش کجا بود مستقل باشه؟ باباش گفته بود روم نمی شه سرم رو بلند کنم تو دوست و آشنا
بابای میم نمی ذاره هوا که تاریک شد از خونه بره بیرون
میم از من یه سال بزرگتر بود خانم مقدم
چند سال پیش که اومدم ایران دیدمش
یادتون کردیم
یاد چکی که دفعه آخر زدین تو گوشش
میم گفت هنوز هم از باباش کنک می خوره

شین یادتونه؟
همون که اخراجش کردین؟ یه چیزی هم پای پرونده اش نوشتین که دیگه هیچ کس ثبت نامش نکنه؟
شوهر کرد به همون پسر دکتره
یک سال که ایران بودم واسه نمایشگاه تجهیزات پزشکی مترجمی می کردم یه پسره اومد شروع کرد حرف زدن
از مشخصاتی که داد فهمیدم همونه نمی گفت هم اسمش رو کارتش رو سینه اش بود
بهم گفت چشام خوشگلن
بهش گفتم به شین سلام برسون بگو دلم براش تنگ شده
آخر نمایشگاه اومد گفت تو رو خدا به شین نگو
عقم گرفته بود
شین باهوش بود خانم مقدم نباید اون جوری اخراجش می کردین
شین بدون دیپلم زن آقای دکتر خوشتیپ که تو نمایشگاه پزشکی شماره تلفن خیرات می کنه
لابد پیش خودش فکر می کنه چه تیکه ای برده
کاش می ذاشتین دیپلمش رو بگیره خانم مقدم
شین دختر باهوشی بود شما قدرتش رو ازش گرفتین

راستش رو بگم؟
از چشاتون می ترسیدم
مثل چشای جنازه ها بودن هیچ حسی نداشتن
فقط وقتی تو کیف بچه ها غنائم پیدا می کردین برق می زدن

چرا این قدر با ماها بد بودین؟
چه بلاهایی سرتون اومده بود که این قدر قلب نداشتین؟

من که ازتون ممنونم
اگه شما نبودین من شاید مثال به این خوبی برای خیلی از درس هایی که می خونم نداشتم
شاید به این خوبی نمی فهمیدم تحقیر یعنی چی ترس یعنی چی دینامیک قدرت چیه

دلم می خواد یه روز ببینمتون بهتون بگم که من و ز هر روز کتاب سهراب می بردیم سر کلاس و شما نمی فهمیدین
من و ز عاشق بودیم و شما نمی فهمیدین
من و ز نامه عاشقانه می نوشتیم
به انگلیسی و فارسی
ما تازه پن فرند هم داشتیم اون هم پن فرند آمریکایی و انگلیسی
شما نمی فهمیدین خانم مقدم عزیز
ما از شما با هوش تر و خوشگل تر و عاشق تر بودیم
شما فقط نمی ذاشتین بفهمیم چه قدر خوشگل و باهوش و با ارزشیم
شما خانم مقدم عزیز حکومت ترس راه انداخته بودین
شما سمبل اون جامعه بودین

من که ازتون ممنونم ولی نمی دونم میم و سین داستان هاشون رو چه جوری می نویسن
دوست دارم یه روز ببینمتون و بهتون بگم اون که دم چادرتون رو پاره کرده بود و یه روبان قرمز بهش سنجاق کرده بود من و میم بودیم
بهتون بگم که اون که به شیشه ماشینتون تخم مرغ پرت کرده بود برادر بزرگه بود که ازشما متنفر بود که کابوس خواب های شبانه من بودین
بهتون بگم که ما خوشگل و باهوش و با ارزش بودیم
هستیم
شما هم لابد خیلی بلاها سرتون اومده بود که این جوری شده بودین خانم مقدم

حیف


Share/Save/Bookmark

Recently by آدم گلابیCommentsDate
شیطان های من
2
Jun 08, 2008
من و باد و یاد
1
Feb 13, 2008
more from آدم گلابی
 
IRANdokht

bad memories....

by IRANdokht on

isn't it awful that so many of us had to deal with such abuses every day??? what was the point of all that? so many lives ruined by these monsters.

Nice and fluent writing. Thanks

IRANdokht


default

Thank you...

by AnonymousJPN (not verified) on

Great piece. Very true and sad. I am glad you've written down such a catastrophic event that was, and still is a big part of Iranian girls' life (in the "gol-va- golab" country of Iran).


sima

آفرین

sima


زنده باد. خیلی جالب بود. عجب حیواناتی...

 


default

I relate to you , we all do.

by doost (not verified) on

I decided to leave Iran , when I was discharged from university , and one day in my hometown I was in washroom and after washing my hands I was checking my face.One of these horrible "kalagh" came in and told me to wipe my lip stick? I was confused , I was not wearing one!! I told her it is non of her bussiness and anyway I am not wearing one. she did not believe me(Why all theses khaharaneh zeybab are soooooooooooooooo ugly and hairy!!!).our argument was getting louder, I told her I am fair skinned not like her , and my lips have color naturaly, anyway she teathened me to take me with barararan to a place and deal with me, i was young so i started crying and wiped my lips and she saw there was no lip stick!!! that night i made this promise to myself to leave i did in few months and never gone back to that occupied keshaver.


Abarmard

Memories are coming alive

by Abarmard on

تنبيه جزوی از زندگی جوونی بود. چقدر من در مدرسه از معلم و ناظم كتك خوردم...

Nazy Kaviani

نسل تو

Nazy Kaviani


گلابی جان: از ایران و نسلت می نویسی و چه زیبا و روان و چه غمگین و چه عمیق می نویسی. مقدم ها بودند و هستند. اما نسل زیبای ایران از مقدم ها و قوانین ساختگی و اجباری شان عبور کرده و می کند، می نویسد و می سراید و خلق می کند و به سوی آینده می رود، می دود ، و به روزهای بهتر می رسد. خوشحالم برگشته ای و دوباره می نویسی.