باران : در زنجیری از سروده ها


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
04-Nov-2010
 

 

 

سپیده سیم زده بود و در و مرجان بود
ستاره ٔ سحری قطره های باران بود: رودکی

ز باران زوبین و باران تیر
زمین شد ز خون چون یکی آبگیر: فردوسی

گرچه آبست قطره ٔ باران
چون بدریا رسد گهر گردد: عبدالواسع جبلی

چو از دامن ابر چین کم شود
بیابان ز باران پر از نم شود: نظامی

شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی
ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس: سعدی

ای هشت خلد را به یکی نان فروخته!
وز بهر راحت تن خود جان فروخته!
نزد تو خاکسار چو دین را نبوده آب
تو دوزخی، بهشت به یک نان فروخته
نان تو آتش است و به دینش خریده‌ای
ای تو ز بخل آب به مهمان فروخته!
ای از برای نعمت دنیا چو اهل کفر،
اسلام ترک کرده و ایمان فروخته!
ای تو به گاو، تخت فریدون گذاشته!
وی تو به دیو، ملک سلیمان فروخته!
ای خانهٔ دلت به هوا و هوس گرو!
وی جان جبرئیل به شیطان فروخته!
ای تو زمام عقل سپرده به حرص و آز
انگشتری ملک به دیوان فروخته!
ای خوی نیک کرده به اخلاق بد بدل!
وی برگ گل به خار مغیلان فروخته!
دزد هوات کرده سیه دل چنان که تو
از رای تیره شمع به کوران فروخته
دین است مصر ملک و عزیز اندروست علم
ای نیل را به قطرهٔ باران فروخته! سیف فرغانی 

از آتش آه خلق مظلوم
وز شعلهٔ کیفر خداوند
ابری بفرست بر سر ری
بارانش ز هول و بیم و آفند
بشکن در دوزخ و برون ریز
بادافره کفر کافری چند
ز آن گونه که بر مدینهٔ عاد
صرصر شرر عدم پراکند
بفکن ز پی این اساس تزویر
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
برکن ز بن این بنا، که باید
از ریشه بنای ظلم برکند
زین بی‌خردان سفله بستان
داد دل مردم خردمند: ملک‌الشعرای بهار

امشب ، زمین سوخته می نوشد
آب از گلوی تشنه ی نودان ها
وز کوچه ها به گوش نمی اید
جز های های زاری باران ها: نادر نادرپور 

گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست
آسمان باز، آفتاب زر
باغ های گل، دشت های بی در و پیکر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
بوی عطر خاک باران خورده در کهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
آمدن رفتن دویدن ،عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن کار کردن، آرمیدن
چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن
جرعه هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن
گاه گاهی ،زیر سقف این سفالین بام های مه گرفته
قصه های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن
بی تکان گهواره رنگین کمان را ،در کنار بام دیدن: سیاوش کسرایی
 
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ‚ واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
 زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست: سهراب سپهری

آخرین برگ سفر نا مه ی با را ن
ا ین ا ست / که زمین چرکین است: دکترشفیعی کد کنی

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران: دکترشفیعی کد کنی

سیاهی از درون كاهدود پشت دریاها
بر آمد ، با نگاهی حیله گر ، با اشكی آویزان
به دنبالش سیاهیهای دیگر آمده اند از راه
بگستردند بر صحرای عطشان قیرگون دامان
سیاهی گفت: اینك من ، بهین فرزند دریاها
شما را ، ای گروه تشنگان ، سیراب خواهم كرد
چه لذت بخش و مطبوع است مهتاب پس از باران
پس از باران جهان را غرقه در مهتاب خواهم كرد: مهدی اخوان ثالث

زیر_ با را ن ، ا گر که  ما  رفتیم
با  د لا را م_ د لربا  رفتیم
د ل و جان را به یکد گر د ا د یم
سو ئی آ را م و بی صدا  رفتیم
تا گذ ر گا ه_ عشق ،  ‌پد ید آ مد
کنج_  آ ن  د نج_  آ شنا رفتیم
عا شقا نه ،  به  هم  نظر کرد یم
قعر_ یک چشمه ی  صفا رفتیم
لب_ خود را ، ز بو سه ای ‌شستیم
مست_ آ ن بو سه ، تا سما رفتیم: دکتر منوچهر سعادت نوری

زير باران بيا قدم بزنيم
عمرشب را شبی رقم بزنیم
خسته ایم از سکوت حنجره ها
زير باران بيا  که دم بزنيم
داد ما را کس از زمین نگرفت
دادها بر سر ستم بزنیم
هم بتازیم بر سیاهی شب
هم شبیخون به قلب غم بزنیم
یا بگرییم یا که خنده کنیم
قطره و جرعه ، دم به دم بزنیم
خون این نامه های تا شده را
زخمه بر زخم زیر و بم بزنیم
زیر این چترهای سرخ و سیاه
چون پیاله لبی به هم بزنیم
صاف نیست آسمان و بام افق
زير باران بيا قدم بزنيم : احمد حیدر بیگی

چه شود اگر گذارم سر خود به دوش باران
و بنوشم از لبانش دو سه جرعه از بهاران
تن تشنه را سپارم، به طراوت جسورش
و، چو بید، گیسوان را کنم از شعف پریشان
نفسش مسیح گونه بدمد شفای مستی
به عروق سرد هستی و رهانـَدم ز حرمان
بشوم چو لاله دربست، ز شراب ژاله سرمست
برسد ندا: بنوش و به بهاریان بنوشان
و بنفشه ها به شبنم، سر و روی خویش شویند
که پرنده ای کـُندشان، به ترانه بوسه باران
چو شکوفه های بی تاب و جوانه های بی خواب
غزلم به رقص آید، به ترّنم هـَزاران
چه شود اگر نسیمی بوزد ز سمت البرز
که به بی قرار ِ غربت خبری دهداز ایران
خبری به سرخی ِ گل و به لحن سبز بلبل
همه مژده ی رهایی، ز حصار هر چه زندان
خبراز طلوع امید به مرام گرم خورشید
که زروزگار جمشید شده چیره بر زمستان: ویدا فرهودی

از تشنگی هلاکم، بر من ببار باران            
راهی به کس ندارم، در این دیار باران
رنگ عزا گرفته دشتی که از طراوت                              
همواره خنده میزد بر سبزه زار باران: کریم سهرابی

ترنّم می چکد از آب باران
به پُشت بام خانه روی ایوان،
چه پُر شور و چه با شادی تراود
بر ایوان پُر از سبزی و گلدان.
فرو ریزد ز هر سو شوق باران
بر آن گلدان کوکب مَست و رقصان،
به شمعدانی و سُنبل می دهد جان
همان باران پاییز غزلخوان: بهروز(مهمان)
 
شهراست پر غبار و هوا تیره است و تار
ابر سیاه همهمه دارد به آسمان
انبوه دود و خاک نشسته به صحن باغ
دار و درخت و شاخه ی گل ، چهره بوته زار
دیریست باغبان نگرفته سراغ گل
بر بسته بار و منزل دیگر گزیده است
آشفته خاطری زده ره بر درون باغ
بس شیره های شهد درختان مکیده است
باران بریز
رگبار قطره های زلال آب
دار و درخت و شاخه ی گل شستشو بده
ای باغبان شهر
برخیز و خاک سوخته را رنگ و بو بده
باران بریز : رگبار قطره های زلال آب: دكتر منوچهر سعادت نوري

مجموعه ی گل غنچه های پندار 

xxx


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

THANK YOU ALL

by M. Saadat Noury on

WHO visited this thread. My thanks also go to Comrade, Dirthy Angel, Souri Banoo, All-Iranians, Ms Anahid Hojjati, Mehrban, Ms Farah Rusta, and Ms Ladan Farhangi for their nice words and kind comments.


Ladan Farhangi

باران صبحگاهی

Ladan Farhangi


اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی

خرم کند چمن را باران صبحگاهی

عمری ز مهرت ای مه شب تا سحر نخفتم

دعوی ز دیده من و ز اختران گواهی

رهی معیری


Farah Rusta

بوی باران،

Farah Rusta


بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
                 شاخه های شسته، باران خورده، پاک


آسمان آبی و ابر سپید
         برگهای سبز بید
             عطر نرگس، رقص باد
                           نغمه و بانگ پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست
        نرم نرمک میرسد اینک بهار
                                خوش بحال روزگار

خوش بحال چشمه ها و دشتها
               خوش بحال دانه ها و سبزه ها


خوش بحال غنچه های نیمه باز
                  خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز

خوش بحال جان لبریز از شراب
                          خوش بحال آفتاب


ای دل من، گرچه در این روزگار
جامهء رنگین نمی‌پوشی به کام
                    بادهء رنگین نمی‌نوشی ز جام


نقل و سبزه در میان سفره نیست
                جامت از آن می که می‌باید تهی است


ای دریغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از «ما» اگر کامی نگیریم از بهار


گر نکوبی شیشهء غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

فریدون مشیری

FR


Farah Rusta

باران در شعر و مثل فارسی‌ و غربی

Farah Rusta


 آن کریم است کو چو ابر بـــهار
چــــــون بریزد بخندد آخــر کار
نـه چو ابری که در زمستان‌ها
رو کـــــند ترش وقت باران‌ها
 مکتبی شیرازی


ابــــــــــــر اگر آب زندگی بارد
هـرگز از شاخ بید بر نخوری
 سعدی

 ابر با آن تیره‌رخساری که پوشد روی روز
 مردم چشم است دهقان را ز باران داشتن
 قاآنی شیرازی

 ابـــــــــر باید که به صحرا بارد
 زان چه حاصل که به دریا بارد
 عبدالرحمن جامی

 

 ابـــــر شو تا که چو باران ریزی
 بر گل و خس همه یکسان ریزی

 عبدالرحمن جامی

اگـــــــر باران به کوهستان نبارد
 به سالی دجله گردد خشک رودی
 سعدی


 باران آمد ترک‌ها به هم رفت.
 ضرب‌المثل فارسی

باران از سنگ دریغ نیست و صحبت از ناپذیر دریغ است.
 خواجه‌عبدالله انصاری

باران به صبر پســت کند گرچه
نـرم است روی آن که خارا را

 ناصرخسرو

  باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
 در باغ لاله رویــــد و در شوره‌زار خس

 سعدی

باران که می‌بارد، تو می‌آیی
 باران گل، بـــــــــاران نیلوفر
بــــاران مهر و مــاه و آیینه
 بــــاران شعر و شبنم و شبدر
 احسان خواجه‌امیری

  به دعای گربه سیاه باران نمی‌آید.
 

  به نرمی ظفر جوی بر خصم جاهل
 کــه کُه را به نرمی کند پست باران
 ناصرخسرو

به هـــــنگام سختی مشو ناامید
از ابـــــــــر سیه بارد آب سپید

 نظامی

پند به نادان، بـــــــــــــــــاران است در شوره‌زار.
 سعدی

چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ
انگبین از مـــــــگس نحل، دُر از دریابار
 سعدی

چو بسپردم من اندر تشنگی جـان
مــباد اندر جهان یک قطره باران
 فخرالدین اسعد گرگانی

 خزان زندگی من فرارسیده، می‌خواهم مثل درختان باروری باشم که با یک تکان میوه‌های لذیذ هم‌چون باران از آن می‌ریزد.
  لودویگ وان بتهوون


 دانای بــــــــــــــــــــــــی‌عمل، ابر بی‌باران است.
  جان اشتاین‌بک

 دریـــــــــــــــــــــا بی بارانش نمی‌شود.
  ضرب‌المثل فارسی


 زمانی که چشم به این جهان گشودی، یک روز بارانی بود. در حقیقت آن‌چه می‌بارید، باران نبود، اشک آسمان بود که به خاطر از دست‌دادن ستاره‌ای گریه می‌کرد.
  آنتوان دو سنت‌اگزوپری


 ســخای بزرگان چو ابر بهار
 به جایی ببارد که ناید به کار
  ناشناس

 نریزد ابر بـــــــی توفیر دریا
 نه بی باران شود دریا مهیا
  نظامی


  وای بــــــــــاران، بـــــــــــــــاران
 شیشه پنجره را بــــــــــــــــــــــــــــــاران شست
 از دل من اما
 چه کسی نقش تو را خواهد شست

 حمید مصدق

FR


 


Souri

Dear All-Iranians

by Souri on

Thank you so much for having posted the complete poem here.

I had read this poem somewhere and I liked it so much.

But unfortunately couldn't remember the whole poem,

I'm so glad you have  posted it here.

Thanks to Dr S. Noury and yourself, now I know where to find the poem, in the future.


Mehrban

With the permission of Dr. Saadaat Noury (I hope)

by Mehrban on


Anahid Hojjati

Dear Ostaad Noury, thanks for this great collection

by Anahid Hojjati on

Dear Ostaad, I enjoyed reading the poems in this collection. One of my favorites was the one from

ویدا فرهودی

Thanks.


All-Iranians

اگرسوری عزیز اجازه فرماید

All-Iranians


 

بزن باران كه حالا فصل خون است
بزن باران كه صحرا لاله گون است
بزن باران كه بر چشمان ياران
جهان تاريك و دريا واژگون است
بزن باران كه دين را دام كردند
شكار خلق و صيد خام كردند
بزن باران خدا بازيچه اي شد
كه با آن كسب ننگ و نام كردند
بزن باران به نام هرچه خوبيست
به زير آوركه گاه پايكوبيست
مزار تشنه جوباران پر از سنگ
بزن باران كه وقت لاي روبيست
بزن باران و شادي بخش جهان را
به باران شوق و شيرين كن زمان را
به يام غرقه در خون ديارم
به پا كن پرچم رنگين كمان را
بزن باران كه بيصبرند ياران
نمان خاموش و گريان شو به باران
بزن باران بشوي آلودگي را
ز دامان بلند روزگاران
بزن باران كه دين را دام كردند
شكار خلق و صيد خام كردند
بزن باران خدا بازيچه اي شد
كه با آن كسب ننگ و نام كردند
م. سحر
xxx

Souri

بزن باران که

Souri


بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند

...م. سحر

Dirty Angel

sorry, but

by Dirty Angel on

I tried to read it, despite the rain and then I stopped reading as soon as the stars appeared.

" Thank god for botox; my facial expressions are wearing rather thin...."


comrade

اگر استاد نوری عزیز اجازه فرمایند...

comrade


 

خاطره جوانی‌ را با صدای خوش زنده یاد ویگن پاس داریم.

Never increase, beyond what is necessary, the number of entities required to explain anything.

 


M. Saadat Noury

مهمان گرامی

M. Saadat Noury


هرگزاشتباه نفرمایید، از بزرگانید و از سرایندگان ارجمند. سپاس از نوشته ی محبت آمیز تان ، در پاسخ سروده ای از منوچهری تقدیم می شود:
ژالهٔ باران، زده بر لالهٔ نعمان نقط
لالهٔ نعمان شده از ژالهٔ باران نگار
این چنین ناری کجاباشد، به زیر نارآب
وان چنان آبی کجا باشد، به زیر آب نار
منوچهری


M. Saadat Noury

Dear Souri Baanoo

by M. Saadat Noury on

Thank you for your kind comments; please accept this in return:

"Rain is grace; rain is the sky condescending to the earth. Without rain there would be no life": John Updike.


M. Saadat Noury

Dear Mehrban

by M. Saadat Noury on

Thank you for the link; please accept this in return:

//www.youtube.com/watch?v=DFclMQDyrRM

 


M. Saadat Noury

Dear Baharan

by M. Saadat Noury on

Thank you for your nice words; please accept this in return

ما را چو ز سر بردی وین جوی روان کردی

در آب فکن زوتر بط زاده آبی را

ماییم چو کشت ای جان بررسته در این میدان

لب خشک و به جان جویان باران سحابی را

 مولوی


M. Saadat Noury

دیوانه ی خردمند

M. Saadat Noury


با سپاس از نوشته ی محبت آمیز تان ، سروده ای از مولوی تقدیم می شود:
ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما
چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما
ای چشم ابر این اشک‌ها می‌ریز همچون مشک‌ها
زیرا که داری رشک‌ها بر ماه رخساران ما
این ابر را گریان نگر وان باغ را خندان نگر
کز لابه و گریه پدر رستند بیماران ما
ابر گران چون داد حق از بهر لب خشکان ما
رطل گران هم حق دهد بهر سبکساران ما


M. Saadat Noury

Dear Rad Lanjaani

by M. Saadat Noury on

Thank you for your nice words; please accept this in return: //www.youtube.com/watch?v=CcqMMtk8KPs

 


M. Saadat Noury

شراب گلگون پرمایه

M. Saadat Noury


  بزرگواری فرمودید، سپاس.  دوستان به جای ما.


Mehman

لطف فرمودید

Mehman


دکتر اسم ما را هم داخل بزرگان آوردید. حتما اشتباهی شده... !

چه مجموعۀ زیبایی. این گلچین ها که فراهم می آورید بسیار سودمند و زیبا است.

 سپاس


Souri

Besiar ziba Dr Saadat Noury

by Souri on

I truly loved your choices here, especially the  ones from Shafee Kadkani and also your own poem.

Very beautiful! Thanks for sharing.


Mehrban

***

by Mehrban on


Baharan

در سنگ خاره قطره ی باران اثر نکرد

Baharan


رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد 

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد

در سنگ خاره قطره ی باران اثر نکرد

حافظ


divaneh

مجموعه ای بسیار زیبا

divaneh


بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

داند که سخت باشد قطع امیدواران

با ساربان بگویید احوال آب چشمم

تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

(سعدی)

دکتر سعادت نوری عزیز از این اشعار زیبا و ذوق سرشار شما بسایر لذت بردیم.

 


Rad Lanjani

ترانه زیبای نم نم بارون با صدای الهه

Rad Lanjani


Thank you for sharing this timely anthology of Rain. Here is also a song about rain:  //www.youtube.com/watch?v=oxt1jGmvjcE/ ترانه زیبای نم نم بارون با صدای الهه


Red Wine

...

by Red Wine on

سر سلسله امرا را كردگار احد...
 
استاد عزیز،بعضی‌ از این اشعار آنقدر عمیق و شیرین هستند که خاطر ما را همچو روز اول فروردین ماه شاد میسازند، منظور ما بر این است که این ابیات بسیار کارسازند اگر به همراه موسیقی‌ اصیل ایرانی دکلمه شوند و بعضاً در دستگاه شور و یا شوشتری نغمه خوانی شوند،به خصوص شعر شما و شعر جناب اقای کدکنی.

طرب انگیز خواهد بود و صد البته شور انگیز، گر استدعای ما را اجابت فرمائید و اندکی‌ شراب میل بفرمائید که والله سُفره صوفیان است اما به لطف شما از آن مَلِکان شود.

شراب قرمز