در حاشیه هجمه ی" دین خویان" دانشگاهی به آرامش دوستدار


Share/Save/Bookmark

mnoghrekar
by mnoghrekar
28-Oct-2010
 

نامه ی آرامش دوستدار به " یورگن هابرماس"(1) سبب شعله ور شدن عصبیت وتعصب برخی از دین کاران ودین خویان دانشگاهی و اسلام پناهان ایرانی ساکن امریکا شده است. در میان واکنش ها اما نامه ی حمید دباشی , احمد صدری و محمود صدری به یورگن هابرماس پیرامون " ابتذال تخیلات " آرامش دوستدار نمونه ای پرده درانه و هشدار دهنده است.(2)

این سه" استاد جاسنگین" با این توهم که سخنگویان مردم ایران اند, آمده اند تا به هابرماس شهادت دهند که آرامش دوستدار سخنگوی مردم ایران نیست, شهادتی بی مایه, چرا که دوستدار هرگز چنین ادعایی نکرده است .این اساتید می نویسند: آرامش دوستدار "......نه از سوی ايرانيان بلکه تنها از سوی خويش سخن می گويد و آنچه ميگويد تنها نمايانگر ابتذال تخيلات شخص اوست". این اساتید در این نامه با زبان" آکادمیک" از اسلام ویرانگر ِ ایران, و فرهنگ اسلامی - آخوندی دفاع می کنند و خلاف ادعای شان مبلغ برتری دینی , آنهم دینی امتحان پس داده , می شوند. به این فرازها از نامه ی این سه استاد دانشگاه توجه کنیم : " .... از سوی ديگر( آرامش دوستدار) با نديده گرفتن انواع بنياد گرائی و خشونت زاده از مسيحيت، اين دين را نمونه بی خطری از اديان توحيدی قلمداد می کنند" . و یا

"...... آشکار است که چنين حمله های شخصی ، چنين داوری های مغشوش و اصالت انگارنه درباره اسلام و ايران، و چنين تخيلات ساده انگارانه و اغلب مضحکی در باره مسلمانان، ايرانيان، دين، و مدرنيته می بايست از ذهنی تلخ و کين ورز بر خاسته باشد".(2) اساتید "جاسنگین" که " ادعا های" آرامش دوستدار را" نژاد پرستانه و خصمانه "می نمایانند , در نامه شان تجلی آن اوصاف می شوند و با نگاهی مذهب زده , نقد و نفی اسلام و دین و مذهب , و فرهنگ و فلسفه و سیاست اسلامی را " تخیلات ساده انگارانه ,مضحک و مبتذل " می نامند . و براستی که خوشا به سعادت دانشگاه و دانشجویانی که چنین اساتیدی دارند! اساتیدی که به جای نقد نظرات فیلسوفی ستیزنده با ارتجاع , به چغلی و فحاشی وحمایت از ارتجاع روی می آورند.

من نیز با بخش هایی از دیدگاه ها و نظرهای مندرج در نامه ی آرامش دوستدار به یورگن هابر ماس, و سایر نوشته ها و آثاراین قیلسوف گرانقدر, موافق نیستم اما دانش و شجاعت دوستداررا دربیان و واکاوی واقعیت های فرهنگی و دینی ستایش کرده و می کنم, و آثار فلسفی او را که " اساتید" نامه نویس از آن بی اطلاع اند , پر ارزش و آموزنده می دانم , و ایکاش این اساتید به جای "چغلی" به هابرماس آثار دوستدار را می خواندند و به واکاوی, نقد و نفی آن ها , حتی در حد بضاعت شان , می پرداختند.

اما آنچه که به نظر من در رابطه با نامه ی این اساتید مطرح و قابل تعمق است نه فقط نمایش واکنش خشمگینانه ی دینکارانه ودین خویانه ی این سه تن نسبت به نقد اسلام و دین و مذهب و فرهنگ اسلامی , که هشدارنهفته در این نامه به روشنفکران و روشنگران تبعیدی و مهاجر است . این نامه فقط " چغلی" از آرامش دوستدار نیست , هشدار به جامعه ی روشنفکری و روشنگری تبعیدی و مهاجری ست که ضعف ها , خطاها و لغز ش های اش سبب شده اند تا دین کاران و دین خویان نیز بر این پیکره بیاویزند و خود را روشنفکر و روشنگر جا بزنند, هشدار به جامعه ی روشنفکری و روشنگری , و همه ی دگراندیشان و مخالفان حکومت اسلامی ست تا بیش از پیش در یابند که دین کاران نه فقط درسرزمین شان, حتی در دانشگاه ها ی امریکا مروجان و مبلغان تاریک اندیشی اند.

آنان که با فعالیت های اسلامی و سیاسی این سه استاد دانشگاه در خارج از کشور آشنایند می دانند که تلاش اینان و مشابهین شان این بوده و هست که واقعیت حیات اسلام در ایران را قلب و به گونه ای خود خواسته غالب کنند. این اساتید ِ مدافع " مدرنیته " نقد فرهنگ دینی و دین شان را بر نمی تابند و آن را " نمايانگر ابتذال تخيلات" شخص انتقاد کننده می نمایانند. اینان در همین نامه ی کوتاه شان با پیش کشیدن بخشی از کردار تاریخی مسیحیت, و به نوعی همانند سازی آن با کردار مسلمین , تلاش کرده اند جنایت های هولناک حکومت های اسلامی , و حاکمان اسلام پناه را که لااقل تاریخ ما را خونین و ننگین کرده اند ,کم رنگ و قابل توجیه جلوه دهند, حکایت جنایت هایی که به نام دین و مذهب قرن هاست بر مردم میهن مان روا داشته شده است , حکایتی ناپوشیده بر همگان, مگر بر نا آگاهان و قدرت طلبانی که " اسلام سیاسی" و خمینیسم به نابینایی سیاسی و فرهنگی مبتلای شان کرده باشد.

-------------------

1-

//news.gooya.com/politics/archives/2010/10/11...

2-

//news.gooya.com/politics/archives/2010/10/11...


Share/Save/Bookmark

more from mnoghrekar
 
Maryam Hojjat

Ashena, Thank you for

by Maryam Hojjat on

your detail comments about these seven left Islamist who are everywhere and claim as expert in every thing.  I am particularly disgusted with Dabashi, Seroush & Ganji. 


آشنا

معرفی نامه ی "هفت تن فرنگی کار"

آشنا


 

یاد صادق هدایت افتادم و "ادبای سبعه"اش یعنی یک گروه هفت نفری از 
"اوستادان" واپس گرایی که او به این نام می خواندشان.

این عنوان در زمان ما به "هفت تن" دیگری تعلق می گیردکه بهتر است آنها را "هفت تن فرنگی کار" نامید. اگرچه که این "هفت تن"قطعا سواد و منزلت آن "ادبای سبعه" را ندارند و این عنوان می تواند قیاسی ناهمگون باشد.

 

 

اما چرا "فرنگی کار"؟ این اصطلاح در اصل به دونوع ورزش کشتی گفته می شود.

"کشتی آزاد" و "کشتی فرنگی" که گویا قواعدی مختلف دارند.  اما بعد از انقلاب

"فرنگی کار" به آن دسته از عوامل جمهوری اسلامی گفته می شود که چرخ نبوت

محمدی را در فرنگ می گردانند، می خواهد شللیک و انفجار باشد یا آنطور که این

گروه دست اندرکارش هستند، تفاضلات دانشگاهی.

ناگفته نماند که ایراندخت دل آگاه در پاسخی که به نامه آنها داده بود همین اصطلاح "فرنگی کار" را به کار گرفته است.

 

 

هفت تن فرنگی کار:

1- عبدالکریم سروش ( با نام واقعی حسین حاج فرج دباغ):دینباره ای که اگرچه هیستری علی شریعتی را ندارد ولی در کار آنست که بنیانهای فلسه غرب را  با شریعت اثنی عشری و چاشنی مثنوی مولانا در کپسول کند. این همانست که در آغازانقلاب، "انقلاب فرهنگی" کرد و سه سال دانشگاه ها را بست و  در امتحانات بازگشت مجدد از دانشجویان پرسید که کفن چند قطعه است و آداب حیض و قاعدگی کدام است. او بیشتر از بیست و چند سال است که از پاسخ به پرسش های مربوط به این جنایت و  ندانمکاری های دیگرش طفره می رود  .

 

 

2- اکبر گنجی: پاسدار و روزنامه نگاری که در بلبشوی انقلاب پست هایی به او داده شد از جمله پستی فرهنگی در ترکیه. (شایعاتی در باره کرده های دیگرش شنیده شده که او تا کنون پاسخی به آنها نداده.) بعدها او با بعضی گروه های درون قدرت رو در رو شد، در باره قتل های زنجیره ای مطلب نوشت، به زندان افتاد،اعتصاب غذا کرد و سپس آزاد شد تا با حیثیتی که فراهم آورده بود به "فرنگی کاران" دیگر بپیوندد. ایراندخت دل آگاه در نامه اش نوشته بود:" [گنجی] «نزده می‌رقصد» ! يعنی آنکه در هر موضوع و زمينه‌ای که نه به او مربوط است و نه دانش و تخصص و معرفت‌اش رادارد، هيجان‌زده می‌پرد به ميانه ميدان و سر قلم را چاک می‌دهد که ثابت کند فقط اوست که دود چراغ خورده و سره از ناسره باز می‌شناسد."

و آرامشدوستدار گفته بود اگر گنجی آمده اینجا و با من عکس انداخته معنی اش این نیست که من با او دیدی همسان دارم. و اضافه کرده بودکه گنجی از غربیانی حرف می زند و به گفته هایشان استناد می کند که من اصلا نمی شناسم.

 

 

3- عطاالله مهاجرانی: وزیر "فرهنگ و ارشاد اسلامی" در دوره خاتمی. این هم در باشگاه ژیمناستیک اسلامی تمرین هایی کرده و  نرم اندامی آموخته که از هر طرف بچرخد یا بچرخانندش در نهایت روی خرک اسلام می بپرد وبالانش بزند. دردش مقام از دست رفته اش است و وحشتش مانند بقیه این گروه این که: "وای اگر از پس امروز بود فردایی"

 

 

4- محسن کدیور:(حجت الاسلام و کم کم آیت الله) در دانشگاه (پهلوی) شیراز مدتی الکترونیک خوانده اما نشئه های لاهوتی او را به قم کشانده و شاگرد منتظری شده. چندی در هاروارد ودیگر جاها با کت و شلوار برای گروه هایی ده بیست نفره (کنجکاو یا همفکر) بیانات صادر کرده. اگرچه گاهی انتقادهای اصولی از نظام اسلامی می کند تاجایی که آرامش دوستدار در یکی از دو کتابش کمی با نرمش از او حرف زده است اما بالاخره او هم از خیمه بیرون آمد و به دروغ گفت که مردم در اتفاقات پس ازانتخابات شعار داده بودند "هم غزه هم لبنان، جانم فدای ایران" در صورتی که شعار "نه غزه و نه لبنان" بود.

 

 

5- حمیددباشی: از جرگه اسلام پناهان چپ. اوستاد در دانشگاه کلمبا و در زد و خورد دائم باجناح اسراییلی این دانشگاه. عقده "خود ادوارد سعید بینی" دارد و همه جا در افاضاتش از ادوارد سعید تغذیه می کند. جایی نیست که به کتاب "اوریانتالیسم"سعید اشاره نکند. او نیز مانند گنجی نخود هر آش است. از مسائل خاورمیانه گرفته تاسینما و موسیقی و ... آرامش دوستدار در باره او گفته بود این مردک در جایی از "اوورچور" یک سمفونی حرف زده است و نمی داند "اوورچور" مربوط به اپرا است. لابد بقیه پایه "دانشش" به همین قدر در مقدمات گیج است. البته دباشی نمی تواند جلو خودش رابگیرد تا به این گاف ها دچار نشود چون ادوارد سعید یک پیانیست تمام عیار بود او جو فروش گندم نما شده است. یاد آن عبارت معروف افتادم که : " من ادواردسعید را "میشناختم"،  ادوارد سعید"دوست" من بود، اوستاد دباشی تو ادوارد سعید نیستی."

 

 

6- 7- احمد ومحمود صدری: دوقلوهای همسان، دستیاران و پاممبری خوانهای دباشی. بیش از این طرف اعتنا نیستند.



Fred

بَه َبه

Fred


به به، دست مریزاد که انگشت بر چندین گیر اساسی گذاشتید که تا  برطرف نگردند در به همین پاشنه خواهد چرخید . "چغلی" و " جا سنگین" را هم بسیار بجا آوردید، دوباره دست مریزاد. نثرتان  رنگ و بویی از شادروان بزرگ علوی دارد.