در مطلبی از آقای «اسماعیل نوریعلاء» (یک سکولار طرفدار براندازی نظام حاکم) خواندم که: [نظامیان پاسدار؛ آشکارا قصد آن دارند که روحانیت خزیده در حکومت را به خانههاشان بفرستند، دست آقازادهها را که سه دهه است خون ملت را به شیشه کردهاند کوتاه کنند و تاحدودی که خطوط ماهوی حکومت اسلامی کلاً از بین نرود؛ آزادیهائی را به ملت روا دارند، بیآنکه وجود این آزادیها بتواند درمان درد وخیم اقتصادی و معشیتی آنان باشد.
آشکار است که «خیلیها از این تغییرات استقبال میکنند». فردائی را مجسم کنید که ...(آقایان) را دستگیر کرده و همراه با آقازادههاشان به محاکمه کشاندهاند. نیز مجسم کنید که سختگیری در مورد حجاب و مشروب و معاشرت علنی زن و مرد هم تا حدی کاهش یافته است... همچنین مجسم کنید که مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان قانون اساسی نیز، که طی سی سال ... وضعیت انفجار آمیز کنونی را آفریدهاند، منحله اعلام شدهاند].
و سپس افزودهاند: [سرداران سپاهی مدتهاست فهمیدهاند که برای حکومت... که از ... روحانیت برمیخیزد؛ هیچگونه مشروعیتی باقی نمانده است... سرداران سپاه دیدهاند که چگونه «خاطرهی ایران باستان» و بهخصوص «چهرهی مرکزی کورش بزرگ» توانسته است در نیمدهه و یکتنه؛ همهی خیالاتِ هولانگیز بنیادگرایان مذهبی را بهباد دهد و شرمندگی ملت را به «غروری سرفرازانه» مبدل سازد. پس، بیهوده نیست که... استوانهی کوچک و گلین اعلامیهی حقوق بشر را به تهران ببرند و احمدینژاد و گروه اجرائی نظامیان، با آن عکس بیاندازند و بکوشند کاری کنند که ملت، جور و تطاول آنان را نسبت به تاریخ باستانی ایران، و حتی به فرزندان خود، بهدست فراموشی بسپارد.
آری، آنانکه تنگهی بلاغی و پايتخت کورش را با فرمان آغاز آبگيری سد سيوند، بهدست تخريبی غيرقابل برگشت سپردهاند؛ اکنون «در صولتِ فرزندان مسلمان کورش، شال فلسطينيان را بر گردن بدل مضحک او میپيچند تا ادغام ايرانيت و اسلاميت، در اين حرکت نمادين کامل شود» و مردم فراموش کنند که بنيانگزاران حکومت اسلامی، تا چه حد از ايرانيت و ملت ايران و تاريخ باستانی اين ملت بيزار بودهاند].
اما از طرف دیگر؛ یکی از «آقازادگان اسلام سیاسی» نامهای به رئیسجمهور نوشته و اعتراض کرده است که: [سخنان جنابعالی در مصاحبهی زنده با شبكه خبر سیما در روز جمعه؛ در واقع «تبیین دوبارهی تز مكتب ایران به جای مكتب اسلام» بود و حاكی از آن است كه اجرای این تز، یك برنامهی طراحی شده از سوی آقای مشائی و جنابعالی، برای جمهوری اسلامیست. برخی برنامههای روزهای اخیر، مانند «چفیه انداختن به گردن كوروش نمادین»، نیز این ظن قوی را تقویت میكند.
بدیهیست كه سخنگفتن از ایران باستان و شخصیتهای آن دوره مانند كوروش در ذات خود اشكالی ندارد. اما در «جایی و فرصتی مانند مجمع عمومی سازمان ملل»، «سخن راندن از تمدن ایران باستان به جای تمدن اسلامی» و «تبیین منشور حقوق بشر كوروش به جای حقوق بشر مورد نظر اسلام»، آنهم توسط مقام اول اجرایی نظام جمهوری اسلامی كه «منادی احیای تمدن بزرگ اسلامی»ست، گذشته از كجسلیقگی، حاكی از یك تز و پروژه، در زمینهی سیاست خارجی و داخلیست كه البته آثار منفی زیادی از نظرصدور انقلاب اسلامی و نیز سرخوردگی اقشار متدین و حامی اصلی انقلاب كه فرزندان خود را جز برای اسلام و تحقق آرمانهای اسلامی فدا نكردند خواهد داشت.
بدیهیست كه در منشور كوروش نقاط مثبت نیز وجود دارد؛ اما اولاً «موحد بودن كوروش مورد تردید است» و بههرحال «وی متدین به دین رسمی زمان خود نبوده است». ثانیاً رفتار وی با مردم بابل، «با سیرهی انبیاء سازگار نبوده است». كوروش پس از فتح بابل، مردم بتپرست را بهنام آزادی عقیده، در بتپرستی خود آزاد گذاشت و این یعنی آزادی عقیده به سبك غربی...].
واقعیت این است که میان «نویسندهی سکولار طرفدار براندازی» و «آقازادهی بزرگزاده»، از جهات بسیار؛ تفاوت از زمین تا آسمان است. از «فهم و کمالات» بگیرید تا «زمینه و خاستگاه طبقاتی یا خانوادگی». اما «رشتهی واحد»ی از «وجودِ هردوی آنان» میگذرد که توضیحدهندهی «نگرانی و خشم هردوی ایشان» از «یک اقدام دانشگاهیان ـ نظامیان حاکم» است.
همچنانکه ملاحظه میکنید؛ هیچیک از ایندو، از اینکه این پادشاه ایران باستان مورد تکریم و تجلیل واقع شده است چندان به خشم نیامدهاند و حتا دومی (لابد به نیابت از پدرش!) فتوا و اجازهی «سخنگفتن از ایران باستان» را نیز صادر کرده و آن را بلااشکال دانسته است. اما هیچیک از این آقایان نتوانستهاند خشم یا نگرانی خود را از «انداختن چفیه بر گردن کورش» پنهان کنند.
باید گفت و اذعان کرد که «انداختن چفیه بر گردن کورش» در مراسم رونمائی از منشور حقوق بشر در تهران؛ حرکتی حسابشده و نمادین است که توضیحدهنده و آشکارکنندهی «راهبردِ اصلی در جمهوری سوم» است. آنچنانکه اگر در «نظام سلطنتی»، راهبرد اصلی برای بازسازی تمدن تاریخی ایران «اتکای صرف بر ملیگرائی» بود (که لزوماً و ضرورتاً نیروهای مذهبی جامعه را از چرخهی مشارکت اجتماعی حذف میکرد) و اگر در «نظام پیش از سوم تیر» (جمهوریهای طایفهسالارانهی اول و دوم) راهبردِ اصلی حاکمان (الیگارشی روحانیون و روحانیزادگان) بر «حذف و طردِ هر شخص یا جریان سکولار از صحنهی مشارکت اجتماعی» استوار شده بود:
اینک اما راهبردِ اصلی در جمهوری سوم (حکومتِ دانشگاهیان ـ نظامیان حاکم) بر «ترکیب متعادلی از اسلامگرایی و ملیگرائی» استوار شده است که مستلزم «حذف و طرد هیچ جریان اسلامگرا یا سکولار»ی نیست.
«تحولی عمیقاً محافظهکارانه» که «انقلابکردن را بیوجه میکند» (کمااینکه انقلابیگری و انقلابیمآبی را بیوجه میکند). درحالیکه متقابلاً «امکانِ مشارکت همهی پتانسیل ملی در صحنهی عمل سیاسی» را فراهم میسازد.
چراکه: «راهبرد نظام سلطنتی» (مبنی بر حذف و طردِ هرشخص یا جریان اسلامگرا از روندِ مشارکت سیاسی) شورش و طغیان این گروه از مردمان را اجتنابناپذیر میکرد؛ که کرد. همچنانکه «راهبردِ الیگارشی حاکم در نظام پیش از سوم تیر»، دیر یا زود، «شورش و طغیانِ جریان سکولار جامعهی ایرانی» را اجتنابناپذیر میساخت که در سهدههی گذشته، از صحنهی مشارکت سیاسی و اجتماعی، یکسره حذف میشدند.
اما «راهبردِ اصلی در جمهوری سوم»؛ راهبردیست که در صورتِ تحقق، و درصورتِ عمل به الزاماتِ دیگر آن (و از جمله: تغییرات ساختاری، تغییرات در قوانین نابرابریبخش و غیرمنصفانه و نیز انتخابات آزاد)، هر «راهحل انقلابیگونه» و هر «جریانِ انقلابیمآب» را به حاشیه میبرد. چه آن راهحلها و جریانها «داخلی» و مربوط به «پوزیسیون» باشد، و چه متعلق و مربوط به «اپوزیسیون».
راهبردی که اینک توسط «دانشگاهیان ـ نظامیان حاکم» اتخاذ و در پیش گرفته شده است [آنچنانکه حتا «نویسندهی سکولار طرفدار براندازی» هم آن را مشاهده و به برخی پیامدهای محتمل آن اذعان کرده است/ هرچند که به گمان نگارنده، در گمانهزنی آینده و اهدافِ طراحان این راهبرد، با بدبینی به آن نگریسته است] راهبردیست که اصول آن، بهوضوح از بین سخنان امروز «محمود احمدینژاد» پیداست.
بهویژه از این بخش آن که گفته است:
[بعضیها فكر ميكنند كه در بين اين هفتادوپنج ميليون نفر، فقط چندنفر هستند كه ولايتمدار هستند و بقيه فاسد هستند! من «اين اسلام» را قبول ندارم. «اسلامي كه بهخودش اجازه ميدهد كه هركسي را لجنمال كند، فكر كند كه تعداد كمي مسلمان هستند و بقيهی هفتادوپنج ميليون نفر بيدين هستند»، من اين اسلام را قبول ندارم. «اصلاً آن را اسلام نميدانم».
«نظام اسلامي نظام حداكثري است». هم در آرمانها حداكثري هستيم هم در مردم. چهل ميليون نفر در انتخابات شركت كردند (و مسئولان بهاینخاطر) همه خوشحال هستند. اما من این «دغدغه» را دارم كه «چرا آن چهار ميليوننفر شركت نكردند؟». جامعهی اسلامي «كلكمراع و كلكم مسئول» است. همه بايد بيايند. (باید از خودمان بپرسیم) چرا آن چهار ميليون نفر نيامدند؟ بايد (در این مورد) دغدغه داشته باشيم. (دربارهی) چهار ميليون انسانی که (بههردلیل، در انتخابات شرکت نکردند اما) محترمند].
سخنان امروز آقای احمدینژاد؛ در بخشهای دیگری هم قابل توجه و معنادار بود:
[اساس ايناست كه «عدالت» اجرا شود. آنهايي كه «منابع ملت» را بردند، پس بدهند و آنهايي كه عليه ملت قيام كردند و خواستند با كمك دشمن براندازي كنند بايد جواب بدهند. آنهايي كه خودشان را «مالك كشور» ميدانستند، بايد پاسخگو باشند و آنهايي كه از «ساختار معيوب اقتصادي» سوءاستفادههاي بسيار كلاني كردند، بايد جواب بدهند. دولت همه هموغمش اين است كه «حقوق ملت» را برگرداند / بعضيها استقلال قوا را «فقط براي قوهی مقننه و قوهی قضائيه» ميخواهند. اتفاقاً «قوهی مجريه، قوهی اول كشور است». بعضيها يك جملهی حضرت امام را ـ متعلق به زماني كه نظام ما پارلماني بوده ـ برجسته ميكنند (درحالیکه) آنزمان، رئيسجمهور مسئول اداره كشور نبوده بلكه نخستوزير مسئول اداره كشور بوده؛ كه از طريق مجلس انتخاب ميشده است. آن موقع مجلس بالاترين بود. اكنون در قانون اساسي، قوهی مجريه بار اصلي ادارهی كشور را بر دوش دارد و قواي ديگر بايد كمكش كنند / كساني هستند كه ميگويند ما اين دولت را سركار آورديم، ستاد زديم، تبليغات كرديم. ما تشكر ميكنيم از آنها اما نكاتي درباره اين گروهها ميگويم. اولاً من در انتخابات گفتهام كه ستاد ندارم. اگر كسي هم كار كرد بعداً توقع نداشته باشد كه در ادارهی امور كشور دخالت كند. اين نكتهی مهميست. من قبلاً اين را اعلام كردهام كه «وظيفه»ام اين است كه كانديدا شوم. دوستان (هم) براي «انجام وظيفه» سخنراني كردهاند. من تشكر ميكنم از اينكه انجام وظيفه كردهاند؛ اما حالا نبايد توقع داشته باشند كه «دولت مجري نظرات آنها باشد» / متأسفانه دركشور ما «رسانهی مستقل» كم است. اين رسانهها (هم که هستند) متعلق به يك گروه هستند. اما نميخواهند بگويند كه گروه هستند. البته برخي از رسانهها كه از روز اول مخالف دولت بودند، همه چيز را سياه ميبينند. آنها زماني سفيد ميبينند كه ادارهی امور دست خودشان باشد. بعضي رسانهها هم هستند كه «ميگويند ما طرفدار دولت هستيم، دلسوز دولت هستيم». البته «من اعتقاد ندارم كه دلسوز دولت هستند. دلسوز نيستند». به شما بگويم كه «برخي اتفاقات در رسانههاي ما ميافتد كه من از اساس به آنها اعتقاد ندارم» / بعضي از روزنامهها «خودشان را معيار حق و باطل ميدانند». خيلي جالب است كه ميگويند اگر ما گفتيم كه مثلاً اين بد است، همه بايد بگويند اين بد است! سعي كنند منصف باشند. در رسانههاي ما، اخلاق بايد حرف اول را بزند].
در «22 خردادِ 88»، ایرانیان در تمامیتِ خود؛ (به باور من) باید «ایدهی انقلاب» را شکست میدادند. که با مشارکت 85 درصدی خود چنین کردند. و در حوادث پس از آن؛ علیرغم میل «انقلابیمآبان داخل و خارج کشور» (چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون) باید از «پیوستن به پیشنهادِ انقلابی تازه» خودداری میکردند. که کردند.
تا برای نخستینبار در تاریخ معاصر کشورمان، شیفت از یک «وضعیتِ غیرعادلانه و غیرمنصفانه» به «وضعیتِ عادلانهتر و منصفانهتر»؛ نه از طریق شوریدن و انقلاب، بلکه از طریق «همکاری دوجانبهی مردم ـ حاکمیت» رخ دهد. چراکه اگر «دستیابی به عدالت و انصاف» از طریق «انقلاب و انقلابیگری و انقلابیمآبی» ممکن بود؛ سهدهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مطالبهی رئیسجمهور برگزیدهی مردمان این نبود که: [اساس ايناست كه «عدالت» اجرا شود].
«چفیهنهادن بر گردن کورش» [آنهم چفیهای مشکی، نه چفیهای سفید که در نظام الیگارشیک واجد معانی مخصوصبهخود بود] هیچ معنای دیگری جز آن ندارد که: آینده از آن کسانیست که فهم آنان از «اسلامیت» و «ایرانیت» آنچنان نیست که یکی، مانع آن دیگری باشد.
نکتهای که در سال گذشته، به سهم خود بر آن تاکید کردهام این بوده است که:
نه «اسلامگرایانِ ایرانی» قادرند با «حذف و طردِ سکولارها» به رویاهای خود دربارهی کشورشان جامهی عمل بپوشانند و نه «سکولارها» میتوانند با «نادیدهگرفتن سهم اسلامگرایان در جامعهی ایرانی»، خواهان وضعیتی یکدست و مطلق باشند. بلکه راهِ «ایران آینده» از مسیر «همکاری، همگرائی و توافق جریانهای اسلامگرا و سکولار» میگذارد.
اما دستیابی به وضعیتی که این «همکاری و همگرائی دوجانبه» را امکانپذیر سازد؛ جز از مسیر اجباری «بهحاشیهرفتن و بیاعتبارشدنِ انقلابیمآبانِ هر دو سویه» نمیگذشت. چه آن انقلابیمآبانی که «در هیئتِ پوزیسیون»، در دل جمهوریت، «نظام طایفهسالارانه» و الیگارشیکِ خود را پنهان ساخته بودند و چه آن انقلابیمآبانی که «در هیئتِ اپوزیسیون»، هیچگاه، راهحلی جز «براندازی و سرنگونی» نداشتهاند که به «جامعهی ایرانی گریزان از شورشی دیگر» عرضه کنند.
«راهحل همکاری و توافق بر سر تغییراتِ ساختاری تدریجی»؛ البته که راهحل طولانیتر و دشوارتریست. و البته که گردن نهادن به مقتضیاتِ آن، شاقتر و طاقتفرساتر، و گاه حتا مأیوسکننده است. اما سکولارهایی که شاهدِ «انداختهشدنِ چفیه بر گردن کورش» بودهاند و پذیرش آن برایشان اندکی دشوار است؛ باید به درک این نکته نیز نائل آیند که: چهبسا «انداختن چفیه بر گردن کورش» نیز، کم دشوار نبوده و نیست!
باید منصف بود و اذعان کرد که:
بهرغم همهی فشارها و مخالفتها و سرزنشهای قطعی و احتمالی؛ «نو اسلامگرایان ایرانی»، گام بلند و کمنظیری به سوی «سکولارها» برداشتهاند که مستلزم گامی به همان بلندی «از سوی سکولارها به سمت اسلامگرایان» است. گامی به همان بلندی که چهبسا «مخالفتها و سرزنشهایی به همان اندازه» که نو اسلامگرایان متحمل شده و میشوند را بههمراه داشته باشد.
همچنانکه باید همواره به یاد داشت و بهخاطر آورد که:
«پیروزیهای حقیقتاً معنادار و ثمربخش تاریخی» در مسیر دموکراسیشدنِ کشورها؛ همواره از دل «توافقها» و «همکاریها» برآمدهاند نه از دل «جنگها» و «انقلابها». که هیچگاه جز «نفرت و خشونت»؛ هیچ نزادهاند.
افزونه:
به جمع مخالفان آقای احمدینژاد در قضییه رونمائی از منشور کورش (از مسعود بهنود گرفته تا اسماعیل نوری علا و علی مطهری) اکنون سرکار خانم فاطمه رجبی هم اضافه شدند: [فاطمه رجبي گفت: «سخنان احمدينژاد در خصوص كورش بار علمي نداشت و در شأن يك رئيس جمهور هم نبود كه نيم ساعت از وقت مردم را به مطالب اينچنيني اختصاص دهد.»
فاطمه رجبي استاد دانشگاه و كارشناس مسائل سياسي با اشاره به اظهارات رئيس جمهور در گفتوگوي اختصاصي شكبه دوم سيما، با بيان اينكه دفاعش از احمدينژاد به دفاع از گفتمان قرآن، اسلام، اهل بيت و عليالخصوص امام زمان بوده است، افزود، متاسفانه با توجه به بحثهايي كه اكنون آقاي احمدينژاد مطرح ميكند ما شاهد يك واژگوني گفتماني در دولت دهم هستيم.
وي اظهارات كنوني احمدينژاد و نزديكانش را افتادن در ورطه باستانگرايي خطرناك توصيف كرد، افزود: «آنچه امروز پيش روي آقاي احمدينژاد است ممكن است به وسيله مشاورين به وي ارائه داده شود و يا اينكه خود ايشان چنين اعتقاداتي داشته باشند اما در هر حال معتقدم دولت در يك ورطه هولناك باستانگرايي گرفتار شده است.»
نويسنده كتاب "احمدينژاد معجزه هزاره سوم " با بيان اينكه باستان گرايي قبل از انقلاب در دوران پهلوي، بعد از انقلاب اسلامي توسط روشنفكران و در دوران اصلاحات مطرح شد اما اين مباحث بصورت بارزي كه آقاي احمدينژاد امروز مطرح ميكند نبوده است، تاكيد كرد که در دوران اصلاحات توجه ويژه به باستانگرايي به اندازه دولت آقاي احمدينژاد نبوده است. اين باستانگرايي در نهايت به اسلامستيزي و به تاسيس فرقههاي انحرافي منجر خواهد شد.
وي با اشاره به اظهارات رئيس جمهور در خصوص كوروش، خاطر نشان كرد، به نظر من، سخنان اخير احمدينژاد در گفتوگويي ويژه خبري، نه تنها بار علمي نداشت بلكه در شأن يك رئيس جمهور هم نبود كه نيم ساعت از وقت مردم را به مطالبي در خصوص كوروش اختصاص بدهد كه در كتب سال پنجم ابتدايي مطرح شده بود. رجبي معتقد است كه در هرشرايطي هرشخصي كه از موضع انقلاب تخطي كند نبايد در مقابل آن سكوت كرد و احمدينژاد هم از اين مسئله مستثني نيست...].
Recently by No Fear | Comments | Date |
---|---|---|
«وارونهفهمی» | 23 | Apr 30, 2011 |
انقلاب ما، انفجار نور بود | 18 | Feb 19, 2011 |
۲۲ بهمن یا ۲۵ بهمن یا هیچ کدام ؟ | 5 | Feb 10, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
راهبردِ اصلی در جمهوری سوم - در دو گام
Mardom MazloomTue Sep 21, 2010 09:12 AM PDT
۱- شناسائی و محاکمیه تمام مزدوران و خائنین به ملت ایران؛
۲- تغیر قانون اساسی بر پایه حضور و مشارکت مردم در نظام.
بسیار جالب
IRIMon Sep 20, 2010 06:45 AM PDT
اتفاقهای بسیاری در کشور عزیز ما در حال شکل گرفتن است. من با شوق بسیار آنان را مطالعه می کنم. این مقاله بسیار پر ارزش و جالب است، تا ببینیم چه می شود.