زنی را می شناسم من


Share/Save/Bookmark

زنی را می شناسم من
by Noosh Afarin
01-Feb-2010
 

زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پر شور است
دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست

زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد
زنی می گرید و گوید
به سینه شیر کم دارد

زنی  با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان

زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی

زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من
که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه می خواند
اگر چه درد جانکاهی
درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن
که او شمعی ست در خانه
اگر بیرون رود از در
چه تاریک است این خانه

زنی شرمنده از کودک
کنار سفره ی خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من
که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گریه
که او نازای پردرد است

زنی را می شناسم من
که نای رفتنش رفته
قدم هایش همه خسته
دلش در زیر پاهایش
زند فریاد که بسه

زنی را می شناسم من
که با شیطان نفس خود
هزاران بار جنگیده
و چون فاتح شده آخر
به بدنامی بد کاران
تمسخر وار خندیده

زنی آواز می خواند
زنی خاموش می ماند
زنی حتی شبانگاهان
میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است
به دستش تاول درد است
ز بس که رنج و غم دارد
فراموشش شده دیگر
جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است
زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد
نمی دانم؟
شبی در بستری کوچک
زنی آهسته می میرد

زنی هم انتقامش را
ز مردی هرزه می گیرد
...
زنی را می شناسم من 

فریبا شش بلوکی از کتاب شبانه به نام زنی را...


Share/Save/Bookmark

more from Noosh Afarin
 
Soosan Khanoom

reminds me of

by Soosan Khanoom on

reminds me of Forough 


Every morning from behind the bars
My child's eyes smile at me
As I begin happily to sing
His kissing lips near mine.

O God! If I need to fly out one day
From behind these lonesome bars
How will I answer this child's crying eyes?
Let me be, a captive bird am I!

 


Anahid Hojjati

the poem did look familiar

by Anahid Hojjati on

.


Jahanshah Javid

Fariba Sheshboluki

by Jahanshah Javid on

Fariba Sheshboluki emailed to let us know this is her poem.


Noosh Afarin

دوستان؛

Noosh Afarin


 

بسیار متشکر از کلام پر مهر و هم ‌حسی شما نسبت به درد زن ایرانی‌، به امید روزی که زنان ما که مرتبه والایی دارند، مورد خشم و زن ستیزی در کشور مان نباشند.

 

آقا ‌ام پ دی، وجود مهربان شما در این بلاگ مورد خرسندی من است، شما بر عکس اسمتان، دارای شخصیت خوب و قلب مهربانی هستید و این گفته: که آدم ها‌ی مجازی اسم بر عکس شخصیت خود را که در آرزوی  داشتن آن شخصیت خیالی هستند را بر خود مینهند، درست است. متاسفانه اسم شاعر را پیدا نکردم.

 

 

 


divaneh

Really beautiful

by divaneh on

So full of feelings. Thanks for posting.


Multiple Personality Disorder

This is a beautiful poem

by Multiple Personality Disorder on

It's too bad that the poet is unknown.


pedro

.....

by pedro on

Powerful.

Thanks NA.