فیگوپونوس


Share/Save/Bookmark

persian westender
by persian westender
10-Oct-2011
 

آیا تا بحال به موقعیت یک برده که دچار دیسک کمر شده باشد فکر کرده اید؟
وقتی‌ یکبار دیگر به اعماق سیاه تاریخ جهان شیرجه زدم و در آب کدر و آکنده از لجن آن غوطه ور شدم، جایی‌ در ژرفنای متعفن آن، با برده‌ای مواجه شدم که ۲۲۲۹ سال پیش در مصر باستان زندگی‌ میکرد، یا شاید اندلس یا روم باستان، یا هر جهنم درهٔ دیگری... نام او "فیگوپونوس" بود (اسم ساختگی). فیگوپونوس ۲۹ ساله که اینک ۶۰ ساله مینمود، در معدن سنگ گرانیت سالها به شکستن سنگ‌های عظیم که برای ساختن کاخهای سرداران مصری یا آندلسی یا هر جهنم درهٔ دیگری بکار میرفت، مشغول بود. او همچنین به انتقال این سنگ‌های عظیم الجثه به سطح زمین تخصص داشت.
غذایی که در ۲ وعده میخورد و عبارت بود از تکه نانهای خشک و گاهی‌ کپک زده، او را در حد زنده ماندن و کار کردن نگاه می‌داشت و تمام انرژی او برای کارکردن زیر شلاق‌های بیرحم محافظین و گماشتگان یک شاهزاده بی‌ شعور مصری یا آندلسی یا... صرف میشد. او و خیل بیشمار هم قطارانش، سالها تماسی با دنیای خارج از معدن نداشتند. از پیشینه بسیاری از اینان و نحوهٔ برده شدنشان اطلاعاتی‌ در دست نیست.تنها تماس فیگوپونوس با زنان این بود که۲-۳ بار گروه بردگان زن (که در جای دیگری به کار واداشته میشدند) را از دور دیده بود و یکبار هم یکی‌ از همسران شاهزاده که برای سرکشی و بازدید معدن آمده بود او را شیفتهٔ خود کرده بود. بیچاره فیگوپونوس، حتا حال و وقت استمنأ کردن را هم نداشت...
فیگوپونوس به یک روبات تبدیل شده بود که اکنون یکی‌ از قطعاتش شکسته بود و دیگر خوب حرکت نمیکرد. یعنی او دچار دیسک کمر شدید شده بود، و این برای یک برده یعنی پایان کار. روال کار چنین بود که بردگان بیمار و از کار افتاده را به جایی‌ دیگر منتقل میکردند و در زیر آفتاب سوزان به حال خود رها میکردند تا از گرسنگی یا تشنگی یا به دست حیوانات وحشی هلاک شوند. اگر هم که بیماری کٔشنده بود، به اینها قد نمی‌داد. وقتی‌ فیگوپونوس جوان سالخورده را به قربانگاه مرگ تدریجی‌ منتقل میکردند، او به آرامی در زیر شلاق‌هایی‌ که حتی در اینحال هم قطع نمی‌شد ، به طور چهار دست و پا میخزید. در د ناشی‌ از دیسک کمر آنچنان بود که ضربات شلاق برایش نا محسوس مینمودند. نخاع او آسیب جدی برداشته بود. دیگر قادر نبود تظاهر کند که دچار درد و مشکل جسمی‌ نیست: پس ذهن ساده فیگوپونوس که با غرایز طبیعی مرگ یا بقا برنامه ریزی شده بود و به ارزیابی شرایط می‌پرداخت، اینک مرگ را بر درد بی‌ امان ترجیح میداد. درد او را بسوی قربانگاه رهنمون میکرد و او خاموش همچنان خود را از لابلای سنگ‌های خشن و راه ناهموار زیر شلاق ها، میخزاند....
وقتی‌ داشتم دوباره از زیر آب کدر و متعفن تاریخ بشری بالا می‌‌آمدم (عجیب اینکه هرچه بالاتر میرفتم کدرتر بود) چیزی در حدود‌ یک بیلیون وششصدمیلیون برده را بطور سرسری و تخمینی شمارش کردم، تا به بالای آب رسیدم و نفسی تازه کردم. همین. حالا برگردیم سر کارهامون .....

 

تابستون نود


Share/Save/Bookmark

Recently by persian westenderCommentsDate
مغشوش‌ها
2
Nov 25, 2012
میهمانیِ مترسک ها
2
Nov 04, 2012
چنین گفت رستم
1
Oct 28, 2012
more from persian westender
 
persian westender

I was just trying...

by persian westender on

...to pick up a broken piece, from the huge pile of debris!

Thanks for the quote.  

Best 

 


Mehrban

The angel of history

by Mehrban on

"His face is turned toward the past. Where we perceive a chain of events, he sees one single catastrophe which keeps piling wreckage upon wreckage and hurls it in front of his feet. The angel would like to stay, awaken the dead, and make whole what has been smashed. But a storm is blowing in from Paradise; it has got caught in his wings with such violence that the angel can no longer close them. This storm irresistibly propels him into the future to which his back is turned, while the pile of debris before him grows skyward. This storm is what we call progress."

Walter Benjamin 1892-1940 

 

Thanks pw for this blog. 


persian westender

Thanks for visiting, Maziar

by persian westender on

That is just a random high number, representing overpopulation.

Cheers 

 

 


maziar 58

NICE

by maziar 58 on

well written.

that billion and ....

was it a ref. to the certain popolation ?

thanks again             Maziar


persian westender

Thanks for reading...

by persian westender on

.

 


Souri

Great read!

by Souri on

Thanks for sharing.