Campaign to Save Habbibolah Latifi

Share/Save/Bookmark

Sayeh Hassan
by Sayeh Hassan
14-Mar-2009
 

Mr. Habbibolah Latifi is a 28 years old Kurdish student who was arrested in October of 2007. Mr. Latifi was tortured brutally and was hospitalized twice as a result of torture while he was in custody. Mr. Latifi was convicted of risking national security and sentenced to death. Most recently his death sentence was upheld by the Court of Appeal, even though according to his lawyer there was very strong evidence that any confessions he may have given were given under severe torture.

A campaign has been started to collect signatures in support of Mr. Latifi. Please take a moment to read the campaign and to spread the word.

اول آبان ماه سال 86 حبیب الله لطیفی فعال دانشجویی و عضو کمپین یک ملیون امضا در سنندج به طرز مشکوکی ربوده می‌شود. پس از 9 روز مراجعه‌ی مداوم خانواده‌اش به بیمارستان‌ها و مراکز نیروی انتظامی و ... یکی از اعضای خانواده او را به طور تصادفی در بیمارستان تامین اجتماعی سنندج می‌بیند. معلوم می‌شود مامورین وزارت اطلاعات سنندج حبیب الله را بدون در دست داشتن حکم بازداشت و بدون اطلاع خانواده بازداشت نموده‌اند. گویا حبیب الله در نهمین روز بازداشت از شدت خونریزی کلیه‌اش که ناشی از ضربات باتون بوده، به بیمارستان منتقل شده است. آبان به آذر می‌رسد و خانواده از فرزندشان بی خبر ... پس از یک ماه و نیم انتظار به حبیب الله اجازه‌ی تماس با خانواده‌اش داده می‌شود.

از ابتدای دستگیری او مدت 4 ماه در تک سلولی‌های وزارت اطلاعات با انواع شکنجه‌ها سر می‌کند. ابراهیم لطف‌اللهی, دیگر دانشجوی سنندجی، در همان مکان و زمان کشته می‌شود و فشارها بر جمهوری اسلامی اوج می‌گیرد. شکنجه‌ها، حبیب الله را تا آستانه‌ی مرگ می‌برد و عوامل تصمیم گیرنده‌ی وزارت اطلاعات انتقالش را به زندان مرکزی سنندج به نفع می‌پندارند از ترس به وقوع پیوستن ابراهیمی دیگر و عواقب آن ...

و بالاخره مادر 60 ساله در بهمن ماه سال 86 پس از 4 ماه انتظار و اضطراب و آه و اشک فرزندش را در زندان سنندج به آغوش می‌کشد. پسرش اکنون دچار بیماری‌هایی چون برونشیت مزمن ناشی از آلودگی هوای تک سلولی و عفونت دندان‌هاست. سرش از 3 ناحیه شکسته, لبش پاره شده, کلیه هایش خونریزی کرده, رگ‌های چشمش دچار پارگی شده ( گویا برادران وزارت اطلاعات وقتی خواسته بودند ارشادش کنند بار‌ها دو روز, دو روز از سقف آویزانش کرده‌‌بودند ). پسر 26 ساله از شدت اختلال اعصاب لرزش دست نیز پیدا کرده‌بود.

سال نو از راه می‌رسد و حبیب الله بلا‌تکلیف شبانه روز را در زندان می‌گذراند.

و اما هدیه‌ی سال نو ... باز هم شکنجه. ماموران زندان او را به دلایل نامشخص به باد کتک گرفته و باز هم خونریزی کلیه... برادرِ حبیب الله، برای درخواست درمان او به دادگاه مراجعه کرده و از طرف رئیس محترم حفاظت دادگاه مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد.

تمامی این شکنجه ها مربوط به زمانیست که حبیب الله تنها متهم بوده و تمامی ادعاهای اطلاعات هنوز در حد اتهام بوده. متاسفانه مردان دولت از قوانین دست نوشته‌ی خود نیز مبنی بر نداشتن حق آزار متهم سر پیچی می‌کنند!

اولین و تنها جلسه‌ی دادگاهی حبیب الله در یکی از روزهای خردادماه با حضور وکلایش ( آقایان دکتر نیکبخت و دکتر احمدی) و بدون حضور خانواده در شعبه‌ی اول دادگاه انقلاب سنندج صورت می‌گیرد.

در مرداد ماه سال 87 حبیب الله بازهم دچار خونریزی می‌شود. ( چرا ؟! ) و رئیس زندان برای جلوگیری از آغاز موج جدید اعتراضات زندانیان, مجوز درمانش در بیمارستان را صادر می‌نماید.

پس از 10 ماه بلاتکلیفی, 22 مردادماه حکم دانشجوی کرد صادر میشود: اعدام

دانشجوی 26 ساله به محاربه ( دشمنی با خدا ) محکوم میشود. قاضی رای بر مفسد فی الارض بودن حبیب الله می‌دهد. چرا افساد فی الارض؟ چون حبیب الله نمی‌تواند چشمانش را بر روی بی‌عدالتی‌ها ببندد؟ چرا محاربه؟ چون کرد است؟ چرا شکنجه ؟ چون می‌خواهد انسان باشد و مانند انسان زندگی کند؟ چرا اعدام؟ چون حاضر نیست آزادی و شرافتش را بفروشد؟ چون می‌خواهد زندگی بهتری را برای هم نوعانش مهیا کند؟ چرا؟ چرا؟ و هزاران چرای دیگر ..

Share/Save/Bookmark

more from Sayeh Hassan