از دوم تا دوازدهم جولای را در تهران گذراندیم. زن و بچه هم همراهم بودند.اولین بارشان بود. درست بعد از فرو نشستن نسبی اعتراضات بود که به تهران رسیدیم. صدقه سر ور پریدن نابهنگام مایکل جکسون، رسانههای غرب از گزارش وضعیت ایران دست برداشته بودند و تهران هم به ظاهر آرام مینمود
قصد نوشتن تفسیر سیاسی ندارم که زیاد نوشته اند و تازه من که باشم از این غلطها بکنم
تهران رویهمرفته شهر تمیزی است؛ خیابانهایش را میگویم. کثافت و آشغال زیاد دیده نمیشود. ولی هر چه زمینش تمیز است هوای پلیدی دارد. از شدت دود و گرد و غبار البرز را از تجریش هم نمیشد دید. از شانس ما یک طوفان شن هم از جزیره العرب برخاسته بود و همزمان با ما به تهران رسیده بود. چشم چشم را نمیدید. هر جا میرفتی، سراپا خاکی برمیگشتی
رانندهها بین خطوط رانندگی میکنند؛ یعنی سعیشان را میکنند. بوق هم کمتر میزنند. پیکانها را هم تقریبا از تهران جمع کرده اند. کمتر میبینی. یک راننده تاکسی میگفت میبرند شهرستانها. هوای انجاها هنوز قابلیت کثیفتر شدن را دارد. ما که نرفتیم و ندیدیم
از بد روزگار گذارمان یکی دو بار به مطب دکتر افتاد. عجب بی تربیت و وقیح هستند بعضی از این دخترهایی که منشیگری این دکترها را میکنند. زمان ما جندهها هم به این وقاحت نبودند. وقتی آدم را "آقای محترم" خطاب میکنند، مقصودشان "مرتیکه دیوث" است.
بسیاری از مردم در گرمای تابستان بوی عرق میدهند. عرق سگی را نمیگویم، مقصودم بوی بدن است و بوی تند عرق زیر بغل. فرهنگ استفاده از اسپریهای ضد بو هنوز به طور عمومی جا نیفتاده. به مردمی که به نان شب محتاج هستند و و هزار بد بختی دیگر هم دارند، نمیشود خرده گرفت که چرا به بوی بدن خود اهمیتی نمیدهند. ولی هواپیمای برگشتمان از تهران به آمستردام هم پر بود از افرادی که از شدت بو از دو متریشان هم نمیشد رد شد. خدمه هواپیما هوای داخل کابین را چنان سرد نگاه داشته بودند که آدم لرز سه یک میگرفت. این هم یک راه مقابله با بوهای ناهنجار است
برای شرکت در یک مجلس عروسی باید به باغی بین کرج و ملارد میرفتیم. یک مینی بوس اجاره کرده بودیم و راننده راه را بلد نبود و یک هفت هشت باری به دور زدن ناچار شد. من هم از زور بیکاری به مردم و ترددشان در خیابانها نگاه میکردم. در چهل و پنج کیلومتری پایتخت به این فکر افتادم که آیا این ملت هفت هزار ساله واقعا اهمیتی میدهد که آخوند سر کار باشد یا شاه، که جمهوری باشد یا دیکتاتوری؟
تا شب آخر صدای الله اکبر از بالکنها و پشت بامها میآمد. ما هم چند باری سرمان را از پنجره بیرون آورده و فریاد اعتراض بر آوردیم ولی نمیدانم چرا نوای الله اکبر به نظرم غریبه میآمد
Recently by Shahriar Zahedi | Comments | Date |
---|---|---|
In Southern Russia | - | Apr 08, 2012 |
Long live the Shah(s of Sunset) | - | Mar 12, 2012 |
نادر قلی خان افشار | 8 | Jul 19, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
در بارهء بی
MehmanWed Jul 22, 2009 10:10 PM PDT
در بارهء بی تربیتی منشی ها عالی گفتی! از این بهتر نمی شد. من خودم خیلی از دست این موضوع رنج کشیدم و چند بار هم درگیر شدم. یکی دوبار هم به دکتر ها تذکر دادم که نگذارید منشی هایتان این قدر بی ادب و تند خو باشند!
یک داروخانهء قانون هم در میدان ونک هست که در تهران از لحاظ اخلاقی نمونه است و دکترهای جوانش علنا به مردم فحش می دهند و یکبار که من تلفنی اعتراض کردم خندیدند و پای تلفن هم کم مانده بود خانم دکتر فحشم بدهد که اعتراض یعنی چه! بی تربیتی و با لحن زشت صحبت کردن مردم و عصبانیتشان از ترافیک و گرما و فشار های مالی بیش از اندازه است....
با این همه خوبی ها و بدی ها در کنار هم است و نکات خوب هم هست ولی در مجموع فشارهای روحی زیاد است.
Bread and butter slogan
by Anonymouse on Wed Jul 22, 2009 10:25 AM PDTGood piece. I do not agree that allho-akbar will give way. Why would you give away a slogan that is your bread and butter? We're just being ajool.
Everything is sacred.
I agree
by Proud_To_Be_Anonymous on Tue Jul 21, 2009 03:05 PM PDTI agree with you JJ that this slogan is only a temporary tool. So is Musavi a temporary means.
Allah o whatever
by Jahanshah Javid on Tue Jul 21, 2009 01:53 PM PDTI know what you're saying. If I was in Iran I would have been very uncomfortable shouting "Allah o Akbar" -- even in protest against the regime. I'm too old to be a follower and yell out something that means nothing to me; even bothers me. I have no problem if others do it; I know they are politely cursing Khamenei & Co.
Who agrees with my prediction that in a few months, "Allah o Akbar" will give way to a more secular-nationalist slogan?