نفسی باور این قصه ندارم
که همان کودک کِز کردۀ خارا سکنات دوشم
که چنین شاد و سبک،
با سری خاکستر،
هوس بازی رندانۀ فطرت دارم.
دگرم نیست دمی،
جای تردید و جدل،
کاین دگر نشئۀ نامی ست
که مرا برده ز خود
تا به منزلگه موّاج و پر از حادثۀ شور و جنون،
تا به سر حدّ پر از واقعۀ عشق و فنا،
تا بدان خاک فدا،
تا به درگاه خدا
که بود مقصد و مقصود من و ما و شما.
2006
اتاوا