” بخش پایانی”
( بخش نخست)
زمستان سال 1357 تعدادی از اعضای کانون به دیدار آیت الله و امامی که وعده ” آزادی ” داده بود , رفتند تا به قول غلامحسین ساعدی به او بگویند ” دایی ما هم هستیم ها”, وبرادامه مبارزه درراه آزادی اندیشه , بیان و قلم , ومبارزه با سانسور تاکید کنند. باقر پرهام , که سخنگوی جمع بود می نویسد:
“….. پیام کانون این بودکه ما همواره در راه دفاع از آزادی اندیشه وبیان و مبارزه با سانسور کوشیده ایم و خیال داریم از این پس نیز بر سر تعهد خود بایستیم و با هر گونه سانسور مبارزه کنیم…”
————————————
کانون نویسندگان و سانسور در حکومت اسلامی
آیت الله خمینی بنیانگذارحکومت اسلامی ایران چند ماه پیش از به قدرت رسیدن اش در سخنرانی ای در پاریس (17 و 29 مهرماه 1357) خطاب به رژیم شاه گفت: «… مرتب دم از آزادی می زنند. مردم آزادی قلم دارند؟ آزادی بیان دارند؟ مردم کجا آزادی دارند که ایشان دم از آزادی می زنند… از اساس دمکراسی این است که مردم آزاد باشند… کدام یک از این روزنامه هایی که ما داریم آزاد بوده است؟….”
زمستان سال 1357 تعدادی از اعضای کانون به دیدار آیت الله و امامی که وعده ” آزادی ” داده بود , رفتند تا به قول غلامحسین ساعدی به او بگویند ” دایی ما هم هستیم ها”, وبرادامه مبارزه درراه آزادی اندیشه , بیان و قلم , ومبارزه با سانسور تاکید کنند. باقر پرهام , که سخنگوی جمع بود می نویسد:
“….. پیام کانون این بودکه ما همواره در راه دفاع از آزادی اندیشه وبیان و مبارزه با سانسور کوشیده ایم و خیال داریم از این پس نیز بر سر تعهد خود بایستیم و با هر گونه سانسور مبارزه کنیم. امیدواریم حضرت عالی نیز با ما در این زمینه همراهی کنید” .
غلامحسین ساعدی نیز در باره این دیدار گفته است :”…..یک متنی تهیه شد که به نظر من متن خوبی هم بود . توی این متن خیلی دقیق نوشته شد که ما همیشه با سانسور رو در رو ایستاده بودیم و الان هم هستیم و بعدآ” هم خواهیم بود…”
اما کمتر از یک سال پس از وعده ها ی پاریس, خمینی در اریکه قدرت، وحشت زده از توان و برّایی قلم، شمشیرش را برای ذبح شرعی اهل قلم از رو بست. خمینی در پاسخ به بیانیه های اعتراضی کانون نویسندگان , وشاعران و نویسندگان غیر عضو کانون , به حمله به نشریات و تعطیل کردن آنها ( آیندگان),و نیز کتاب سوزان ها و سانسور کتاب و شکنجه اهل قلم، در سخنرانی اش در 27 مرداد ماه 1358 گفت: «… اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤسای آن ها را به جزای خودشان رسانده بودیم و چوب های دار در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد. من توبه می کنم از این اشتباهی که کرده ایم…»
وبدین ترتیب تیغ سانسور وحذف را سفاکانه تر از رژیم پهلوی با رهنمود ننگین : ” …بشکنید این قلم ها را …” به جان کلام و سخن و تصویر , و نویسنده و شاعر و روزنامه نگار و هنرمند انداخت ( ر.ک به لایحه مطبوعات وزرارت ارشاد ملی , خرداد 1358 و اطلاعیه دادستانی مرکز ,و دستور احمد آذری قمی برای ضبط کتب و نشریات مضره حسب الامر دستور امام خمینی و…. ) . در این میان کانون نویسندگان ایران در بیانیه های خود بی اعتنا به تهدیدهای خمینی و حکومتیان بر شدت اعتراض ها و طرح خواست های خود افزود , و بر مواضع خود – مواضع مصوب مجمع عمومی مورخ 31 فروردین ماه سال 1358- که سند پر اهمیت کانون نویسندان وبیانگر ماهیت حرکت های درونی و اجتماعی, و تبلور خرد جمعی اکثریت اعضای کانون نویسندگان ایران بود, پای فشرد.
در مهر ماه سال 1358 کانون نویسندگان ایران در بیانیه تدارک ” برگزاری دومین شب های کانون نویسندگان ایران ” خطاب به دولت وقت اعلام کرد:
“…..باید صراحتا” بگوییم که فضای حاکم بر جامعه را خالی از بیم و اضطراب و پیش داوری نمی بینیم . با این حال , همچنان که دو سال پیش به رغم همه موانع و تهدید ها و سو نظرها برنامه را اجرا کردیم این بار نیز به منظور حفظ پیوند زنده و سازنده با خلق , مصمم هستیم که برنامه خود را اجرا کنیم …….”
اما این برنامه بدلیل مخالفت حکومت و اختلاف های درون کانون اجرا نشد.
از آن پس فشار حکومت بر کانونیان و کانون افزایش یافت, و این در حالی بود که حکومت اسلامی علاوه بردستگیری اهل قلم , به حذف فیزیکی کانونیان و اهل قم و هنر نیز روی آورد.
سیمون فرزامی، سردبیر روزنامه فرانسوی زبان “ژورنال دو تهران”، که شاید بتوان او را اولین قربانی اهل قلم در حکومت اسلامی دانست ، در آذر ماه 1359 در سن 70 سالگی تیرباران شد. سیمون فرزامی یهودی بود و او را به جرم جاسوسی برای بیگانگان اعدام کردند.
علی اصغر امیرانی، مدیر و سردبیر مجله هفتگی “خواندنی ها” نیز به اتهام وابستگی به رژیم شاه در همین سال محاکمه و سرانجام در خرداد ماه سال 60 تیرباران شد. امیرانی 66 سال داشت و خواندنی ها را در سال 1319 تأسیس کرد و نزدیک به 40 سال به انتشار بدون وقفه آن ادامه داد.
. سعید سلطانپور از اعضای هییت دبیران کانون , جلال هاشمی تنگستانی، حمید رضوان و عطاءالله نوریان از دیگر نویسندگان و شاعرانی بودند که در این سال ها یا به جوخه ی اعدام سپرده شدند, و یا به شکل های دیگر به قتل رسیدند.
پس انتشار بیانیه خرداد ماه سال 1360 کانون نویسندگان با عنوان ” خفقان , سرکوب و, استبداد ” یورش به کانون و کانونیان افزایش یافت , و سرانجام در تیر ماه سال 1360 با یورش پاسداران اسلام به دفتر کانون , فعالیت علنی کانون متوقف شد.
کانون نویسندگان در مردادماه 1360 در بخشی از پیام اش به اهل قلم یاد آور شد : “… در این شرایط دشوار و بحرانی , کانون نویسندگان ایران , به مثابه ارگانی که سال هاست منادی و مدافع خواست ها و نظریات اهل قلم در زمینه آزادی قلم و اندیشه بوده و با توجه به خطرات عظیمی که اکنون همه آزادی های فردی و اجتماعی را تهدید می کند, وظیفه مبرم خود می داند که ضمن تجدید عهد بر سر اصول و هدف های خود, همه شما را مخاطب قرار دهد و اهمیت نقش ومسؤلیتی را که در این لحظات حساس در بربر تاریخ و مردم بر عهده دارید یاد آوری کند….سکوت و مماشات جایز نیست و هیچ غازه توجیه گرانه ای نمی تواند چهره پلید جنایات ضد بشری و ضد مردمی را توجیه کند و……”
از سال 1360 تا سال 1367 بار دیگر شمشیری برنده تر, بر گلوگاه کانون نشاندند, سال هایی که سال های تشدید قلم شکنی ,اختناق و کشتار دگراندیشان بود, در این سال ها عده ای از کانونیان تن به تبعید دادند و آنان که در ایران ماندند به اجبار به فعالیت های انجمنی, گروه ای و محفلی روی آوردند.تنی چند از اهالی قلم نیز در کشتار بزرگ سال 1367 اعدام شدند , که حسین اقدامی (صدرایی) از اعضا کانون نویسندگان ایران یکی از آنان بود.
البته در طول سال های 67-60 تنها کانونیان و اهل قلم نبودند, تمامی فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان با ارعاب وزندان و شکنجه و کشتار مواجه بودند , این یک نمونه از اطلاعیه هایی است که در سال 1361 صادر می شدند :
” بسمه تعالی , بدین وسیله به اطلاع کلیه مدیران تاتر ها و هنرپیشگان می رساند اگر چنانچه تاییدیه یا جواز از وزارت ارشاد اسلامی دارند مجاز به کار می باشند و در عیر این صورت دادگاه مبارزه با منکرات از کار آنان جلوگیری به عمل خواهد آورد…”
در این سالها خمینی نیز بارها چنگ و دندان نشان داد, او خطاب به منتقدین گفت :”….سرجای خودتان بنشینید والا به انجا خواهید رفت که منافقین رفتند….شما چند نفر چه می گویید؟ شما چند نفر روشنفکر به اصطلاح خودتان که می خواهید کمونیست را در ایران تقویت بکنیدیا چند نفر دیگری که می خواهید به خیال خودتان امریکا باز بر گردد , من به شما عرض می کنم تا شما زنده اید امریکا بر نمی گردد شوروی هم بر نمی گردد.”
و این سال ها ,سال های اختناق , شکنجه و کشتار مخالفین در کنار بحران های اجتماعی و اقتصادی و جنگ بود.
سال 1367 کانونیان بار دیگر جسورانه پا پیش گذاشتند وخواست های خود را مطرح کردند. طرح مسایل مربوط به کمبود کاغذ, برگزاری سالگرد نیما و…. گردهمایی ها, متن نویسی ها, اعتراض ها به سانسورو… سرانجام بحث فعال کردن کانون نویسندگان را به همراه داشت. اعلام همدردی و یاری رساندن جمعی از روشنفکران اهل قلم به زلزله زدگان کشور در سال 1369 بحث فعال کردن کانون نویسندگان را مطرح تر کرد, تا آن حد که این مساله به عرصه مطبوعات کشور کشانده شد. در تداوم همین تلاش ها اواخر سال 1369 در یک گرد همایی غیر رسمی, تعدادی از شاعران, نویسندگان, مترجمان و پژوهشگران طرحی با عنوان ” پیش نویس منشور کانون نویسندگان ایران” تدوین کردند…. در این منشور بار دیگر مواضع کانون نویسندگان ایران در سطح جامعه مطرح شد, این پیس نویس را 150 نفر از نویسندگان و شاعران و پژوهشگران امضا کردند. انتشار این پیش نویس جنب و جوشی در میان سانسور گران و دشمنان کانون براه انداحت . مقاله نویسان کیهان , کیهان هوایی و مجله سوره , آیت الله جنتی , مهدی جباری , شمس آل احمد , مهدی رستگار, مهدی نصیری , یوسفعلی میر شکاک, احمود عزیزی , عباس سلیمی نمین و….. به تهاجم تبلیغی گسترده ای علیه کانون وکانونیان پرداختند که دروغپردازی , اتهام زنی و فحاشی بخشی از آن ها بود.
هییت 5 نفره (محمود دولت ابادی , هوشنگ گلشیری , رضا براهنی , جواد مجابی و سیمین بهبهانی) نیز در کنار برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی , در برابر این تهاجم گسترده سکوت اختیار نکردند , که اعلام جرم اینان علیه کیهان یک نمونه است.
این سال ها , سال های – به قول ناصر زرافشان- سانسورهای تراژدی- کمدی هم بود . سعید یوسف با اشاره به دیوان منتشر شده ی فروغ فزخزاد توسط اتشارات مروارید در سال 1371 در ایران به یک نمونه از این سانسور های تراژدی- کمدی می پردازد :”….و اما این هم چند نمونه ای از کلمات و عبارات سانسور شده ی فروغ که در این ” دیوان” با نقطه چین مشخص شده اند ( و در اینجا من پس از نقطه چین ها,بخش سانسور شده رادر میان پرانتز می آورم):
” من خوشه های نارس گندم را به زیر….( پستان) می گیرم. ” , صورتش از صورت ….(امام زمان) روشن تر” بود, “هر دو ….(پستانم) از احساسی سرسام آور تیر کشید ” و….
در چنین شرایطی متن ” ما نویسنده ایم”, که به امضای 134 شاعر, نویسنده,مترجم و پژوهشگر رسیده بود ( 23 مهر ماه1373) , به عنوان حرکتی ستودنی در مبارزه علیه سانسور , و دفاع از آزادی اندیشه و بیان و قلم انتشار یافت , متنی متین و نمونه وار, متنی که بیان حضور اجتماعی روشنفکران و روشنگران اهل قلم برای دستیابی به تشکلی صنفی و دموکراتیک و جامعه ای دموکراتیک بود :
“….ما نویسنده ایم , یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف می نویسیم و منتشر می کنیم …..ایجاد مانع در راه نشراین آثار,به هر بهانه ای, در صلاحیت هیچ کس و هیچ نهادی نیست….هنگامی که مقابله با موانع نوشتن و اندیشیدن از توان و امکان فردی ما فراتر می رود , ناچاریم به صورت جمعی – صنفی با آن روبرو شویم ….تجسس در زندگی حصوصی نویسنده به بهانه نقد آثارش, تجاوز به حریم اوست و محکوم شناختن او به دستاویزهای اخلاقی و عقیدتی خلاف دموکراسی و شؤن نویسندگی و دموکراسی است…….”
پس از انتشار متن ” ما نویسنده ایم” توهین ,تهدید, ارعاب,شلاق,زندان, شکنجه و کشتارپاسخ به نویسندگان این متن شد. دستگیری, بازجویی و آزار برخی از نویسندگان و روز نامه نگاران, نقشه کشتار دسته جمعی نویسندگان با پرتاب اتوبوس حامل آن ها به قعر دره ( 17 مردادماه 1375) , تداوم احضار ودستگیری فعالین کانون, قتل سعیدی سیرجانی و احمد میر علایی واکنش به تلاش های آزادیخواهانه ی اهل قلم و متن ” ما نویسنده ایم” بود.
کانونیان اما به تلاش خود ادامه دادند و با برگزاری جلسات متعدد و مشورتی سرانجام پیش نویس جدید منشور کانون نویسندگان ایران را” با توجه به روح عمومی و بیانیه اول کانون ( اردیبهشت 1347) و موضع کانون نویسندگان ایران( مصوب فروردین ماه 1358) و با استناد به متن ” ما نویسنده ایم”( 23 مهر ماه 1373) تصویب ومنتشر ساختند( 18 شهریور 1375).
کانونیان در اصل نخست متن پیش نویس این منشور خواست خویش را تکرار کردند: ” آزادی اندیشه و بیان و نشر در همه ی عرصه های حیات فردی و اجتماعی , بی هیچ حصر و استثنا حق همگان است…. کانون نویسندگان ایران با هر گونه سانسور اندیشه و بیان مخالف است و خواستار امحای همه شیوه هایی است که, به صورت رسمی و غیر رسمی , مانع نشر و چاپ . پحش آرا و آثار می شوند……” حکومت اما با دستگیری فرج سر کوهی , حمله به نشریات مستقل, وبه قتل رساندن غفار حسینی,احمد تفضلی و ابراهیم زال زاده بر آن شد تا پاسخ این متن را هم بدهد و زهر چشم دیگری از کانونیان بگیرد.
پس از ” فراخوان کمیته برگزاری مجمع کانون نویسندگان ایران” ( 20 مردادماه 1377), کشتار اهل قلم را تسریع شد. حمید حاجی زاده شاعر و پسر ده ساله اش کارون, مجید شریف , پیروز دوانی , محمد مختاری و محمد جعفر پوینده به قتل رسیدند. کشتارها اما مانع ادامه ی تلاش های آزادیخواهانه کانونیان نشد. 13 اسفند ماه سال 1377 نخستین نشست عمومی کانون نویسندگان ایران , پس از 17 سال تلاش پیگیر و خونباربخشی از روشنفکران وروشنگران اهل قلم , با حضور 70 تن از اعضای کانون نویسندگان ایران برگزار شد.”هییت دبیران موقت ” برگزیده ی این نشست با اتکا به متن پیش نویس منشور کانون نویسندگان ایران( مصوبه 18 شهریور 1375) وظایف خود را پیش برد .
در بحبوحه ای که قایم مقام سازمان تبلیعات اسلامی, علی سعیدی , مطبوعات غیر حکومتی را ” گوساله های سامری زمان ” می خواند و آیت الله یزدی , رییس قوه قضاییه, فریاد می زد که “…برخی قلم بدستان که گاهی قلم و کاغذ به دست شان می افتد بیش تر از دهن شان حرف می زنند ” , و بدینگونه بر شدت فضای رعب و وحشت می افزودند , کانون نویسندگان ایران در پنج شنبه 4 آذر ماه 1378 نخستین مجمع عمومی دوره سوم فعالیت اش را با حضور 120 شاعر, نویسنده, مترجم و پژوهشگر , و با پیام احمد شاملو و سیمین دانشور آغاز کرد.
احمد شاملو در پیام اش به” یاران اهل قلم ” اش نوشت :
“…. گر چه در این سال ها نتوانسته ام در میدان عمل هم گام تان باشم,آن چه را که بر شما رفته است لحظه به لحظه با دقت و نگرانی دنبال کرده ام : تلاش پی گیرتان را , از درون بهتان خوردن و از بیرون دشنام شنیدنتان را, تا لب دره مرگ رفتن تان را, در جوار مرگ زیستن تان را و مصیبت دیدن تان را , آن گاه که هم گامان شجاع مان میر علایی و حسینی و مختاری و پوینده قربانی کینه سپاه اندیشان شدند.
اکنون از اینکه توانستید به رغم همه این دشواری ها ی توان کاه به آرمان های دیرین اهل قلم دیارمان – آزادگی و نا وابستگی به قدرت – وفادار بمانید به خودم و شما تهنیت می گویم و به عنوان یکی از اعضای هییت دبیران پیشین کانون نویسندگان ایران امیدوارم گرد هم آمدن تان به توفیق کامل انجامد و……..”
پس از انتخاب هییت دبیران , منشور و اساسنامه به تصویب مجمع عمومی رسید, و بدین ترتیب کانون نویسندگان ایران دوره سوم فعالیت علنی خود را با استناد به دو متن ادامه داد.
– متن پیش نویس منشورکانون نویسندگان ایران( مصوبه شهریورماه 1375 جمع مشورتی)
– اساسنامه کانون نویسندگان ایران, ( مصوبه 19 مردادماه 1378)
بربنیاد این دو متن, کانون نویسندگان ایران, علیرغم از دست دادن اعضا موثری چون احمد شاملوو هوشنگ گلشیری و کنار کشیدن بسیارانی دیگر , و نیز پاره ای لغزش ها , فعالیت های درون کانونی – با توجه به ارعاب و احتناق و سانسور در جامعه – و فعالیت های صنفی و دموکراتیک بیرونی اش را تا به امروز, هوشمندانه و جسورانه ادامه داده است. واین در حالی بود که بسیاری از اها لی قلم مسلمان نیز همگام و همیار با ارگان های حذف و سانسور به جان و جهان قلم کانونیان افتاده بودند. این ها گوشه هایی از” فرمایشات ” و افاضات نویسنده حزب الهی و رییس ” انجمن قلم ” اهل قلم مسلمان , محمد رضا سرشار , در باره کانون به سال 1382 است :
“……كل فعاليت كانون در رژيم شاه به دو سه سال هم نكشيد. از سال 46 كه جلال آل احمد پيشنهاد گردهمايي را داد و سيمين دانشور بهعنوان رييس انتخاب شد، تا زمان مرگ آل احمد، تنها چند بيانيه صادر شد و فعاليت كانون نويسندگان هم ربطي به كنگره نويسندگان ايران ندارد و آنها نميتوانند خود را ميراثدار حزب توده بدانند، چراكه اولين كنگرهي نويسندگان ايران توسط حزب توده و با پشتيباني شوروي تشيكل شد كه همه ازجمله صادق هدايت، احسان طبري، فاطمه سياح و پرويز ناتل خانلري در آن شركت داشتند، اما عملكرد كانون هيچ ارتباطي با تودهايها و آموزههاي ماركسيست نداشت. كانون خود يك تشكل انفعالي بود و ابتكار عمل هم در دست رژيم پهلوي بود. يعني وقتي قرار شد عدهاي با همكاري فرح پهلوي دومين كنگرهي نويسندگان ايران را در آن سالها برگزار كنند، آل احمد ديد ابتكار عمل دارد به دست رژيم ميافتد، درنتيجه بهعنوان يك كار انفعالي و عكسالعملي پيشنهاد صدور بيانيهاي را داد كه در آن تصريح شده بود اين كنگرهي فرمايشي از طرف رژيم برگزار ميشود. همين بيانيه منجر به نشستهاي بعدي و تشكيل كانون نويسندگان ايران شد. اعضاي اين كانون ديداري هم با هويدا ـ نخست وزير وقت ـ داشتند كه اصليترين حرفها را در آن نشست، آل احمد زد. بعد از آن هيچ فعاليت قابل ذكري از كانون ديده نشد؛ تا نيمههاي سال 56 كه اولين طلايههاي انقلاب آغاز شد. در اين سال كانون مجددا مجوز فعاليت گرفت؛ تا سال 58 كه عمدتا تمام طيفها مانند چريكهاي فدايي، مجاهدين خلق، تودهييها، روشنفكران منفرد و غربگرا در آن حاضر بودند؛ بهجز مذهبيها. اما سال 58 در پي اينكه تودهايها ميخواستند عهدهدار امور شوند، اختلافات علني شد.
وي با بيان اينكه تا سال 60 كانون نويسندگان تنها به صدور چند بيانيهي ضد انقلابي اكتفا كرد، متذكر شد: اينها نه در انقلاب شركت داشتند، نه در جنگهاي داخلي، نه در دفاع مقدس، و فقط به نفع تجزيهطلبها بيانيه صادر ميكردند تا سال 60 كه كانون رسما منحل شد. اما به بهانهي زلزلهي رودبار و براي جمعآوري كمك، اعضا دوباره جمع شدند و مجلاتي چون گردون، دنياي سخن و آدينه به تبليغ اين جريان ميپرداختند. مجددا نيز سال 78 با حمايتهاي همهجانبهي مهاجراني – وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي – به صورت غير رسمي وارد عرصه شدند و كشته شدن مشكوك دو عضو غيرمؤثر و ناشناسشان نيز وجه مظلوميتي براي آنها ايجاد كرد
…. اين نيست كه اينها مجوز رسمي ندارند، بلكه خودشان نميخواهند مجوز داشته باشند، دليلش هم اين است كه تا سال 78 اصلا چيزي به نام اساسنامه نداشتند و حالا هم يكي از مفاد اساسنامهشان آزادي بيحد و حصر در بيان و قلم است كه هيچ حكومتي اين موضوع را تامين نميكند و خودشان هم اين را ميدانند و تعمدا ميخواهند هميشه در حوزهي اپوزيسيون باقي بمانند. شخصا از زبان وزير ارشاد شنيدم كه كانون درخواست مجوزي نداده است و وزير سابق هم تمام تلاشش را كرد كه به اينها مجوز بدهد، اما خودشان بدقلقي كردند، چراكه ميدانستند حياتشان وابسته به ژست اپوزيسيون است و درغير اين صورت كمكهاي خارجي هم قطع خواهد شد. به علاوه، رفتار اينان با دوستان خودشان نشان ميدهد كه ديكتاتورترين افراد هستند ـ كتاب اخير سپانلو هم اين را نشان ميدهد ـ منتها قدرت در دستشان نيست. تا امروز هم يك گام كوچك براي اهالي قلم برنداشتهاند؛ تا سطح ادبيات را ارتقا دهند يا به جهاني شدن ادبيات كمك كنند، بلكه فقط بيانيه سياسي صادر كردهاند كه مطلقا عليه نظام بوده و بعضي كاملا به نفع آمريكا و رژيمهاي غربي. يعني فقط در راستاي محكوم كردن نظام در زمينه حقوق بشر گام برداشتهاند…….”
اواخر سال ۱۳۸۴ خورشيدى «كانون نويسندگان ايران» طى فراخوانى از مردم خواست تا « با سانسور و سركوب به هر شكل ممكن مقابله كنند». این فراخوان با استقبال چند نهاد و سازمان مدنى و همچنين ۷۶۳ تن از فعالان و شخصيتها ی فرهنگی و سیاسی در ايران، منتشر شد.
على اشرف درويشيان عضو «كانون نويسندگان ايران» در مصاحبهاى با صداى آلمان، با نگاهى به متن اين فراخوان، نظرات خود را در خصوص تشديد سانسور از جمله در نمايشگاه كتاب تهران در آن سال چنین بیان کرد:
“…تازه وزیر ارشاد آمده بود، صحبتهایی میکرد راجع به نوع جدیدی از بینش که من در یکی از مصاحبهها آن را یک نظر شخصی دانستم که میگفت«ما کتابهایی را که نشود در بین خانوادهها خواند، مجوز نمیدهیم»، و در ضمن زمزمههایی بود که مجوز کتاب را به بعضی از موسسات خصوصی بدهند که ارشاد بدینوسیله مثلا بار مسئلهی سانسور را از روی دوش خودش به دوش دیگران بیندازد که ما باز هم در آنجا اعتراض کردیم و گفتیم که جوابگوی یک اثر باید خود نویسنده باشد، همانطور که الان مطبوعات ما به این صورتاند. الان میبینید که مدیر مسئول یا موسس روزنامه را به دادگاهها میبرند و محاکمه میکنند. ما میخواهیم که کتاب پیش از انتشار سانسور نشود و بعد از انتشار پاسخگویی با خود نویسنده باشد………آنزمان وزیر گفته بود که ما جلوی سلیقههای شخصی را درانتشار کتاب خواهیم گرفت، ولی خودش یک سلیقه مندرآوردی ایجاد کرده بود…”.
درویشیان با اشاره به «ندادن مجوز کتاب و لغو مجوز اولیه»، در این متن می گوید:
“……مجوزهای اولیه را به اینصورت لغو کردهاند، یعنی شما کتاب را میبرید آنجا و میگویید که کتاب مجوز داشته. آنها میگویند، مجوز را بیاور تا کتابت را از چاپخانه ترخیص کنیم. وقتی که مجوز را میگیرند، یا مجوز را پاره میکنند یا کاری به سرش میآورند و میگویند، شما دیگر مجوز ندارید، ولی چون شما ۳ـ۲هزار کتاب چاپ کردید، این یک چاپ را ببرید و اشکالی ندارد…..”
او در پاسخ به این سوال که :”…..آیا در نمایشگاه اخیر کتاب در تهران شما خودتان نشانههای بیشترى از فشار و كنترل فعالیتهای فرهنگی را مشاهده کردید؟ ” , می گوید:
“……بله، کاملا بود! به بهانهی اینکه مثلا چون این کتاب قبل از سال ۸۲ چاپ شده، در یکیدوتا از سالنها این کتابها را جمع آوری کردند که مثل اینکه بعدا با اعتراضاتی روبرو شد و دست از اینکارشان برداشتند. بسیاری از عکسها و تصاویری از شاعران نویسندگان بزرگ، مثل شاملو، صادق هدایت، فروغ فرخزاد و… اینها را جمعآوری کردند. اگر نویسندهای ازغرفهای دعوت میشد که بیاید بنشیند و کسانی که علاقمند به آن نویسنده هستند و میخواهند از وی امضا بگیرند، او را ببینند و صحبتی با وی بکنند، برای اینکار امسال یک قانونی درست کردند که ناشر قبلا باید مجوز بگیرد و بعد، کاملا خودیهای خودشان معرفی میشدند. افرادی که مورد اعتماد خودشان بودند، نویسندههایی که در خدمت خودشان بودند، از طریق بلندگوها معرفی میشدند. اسامی افرادی مثل ما که غیرخودی بودیم یا به بهانهی خراب شدن بلندگو خوانده نمیشد، یا اینکه اصلا میگفتند ما اسم این فرد را اعلام نمیکنیم. باید بدانیم که الان کتابهای زیادی در اداره سانسور هست. کتابهای بسیاری که همانطور ماندهاند، بطوریکه در نمایشگاه امسال ما کتاب تازه خیلی کم دیدیم…”
کانون نویسندگان ایران در ادامه فعالیت های اش در آبان ماه امسال نیز روز سیزدهم آذر را روز مبارزه با سانسور اعلام کرده است :
” …جامعه ايران و بهويژه نويسندگان و هنرمندانِ آن سالهاست که با پديدهی سانسور دست به گريباناند؛ اما ظرف دو سه سال اخير اين پديده چنان دامنهی گستردهای يافته است که جز قلع و قمع فرهنگی نامی بر آن نمیتوان نهاد. انبوه کتابهايی که ماهها و سالها در انتظار اخذ مجوز در ساختمان ارشاد بر روی هم انباشته میشوند گواه اين مدعاست، و اين در حالیست که متوليان سانسور مطالب بسياری از کتابهايی را هم که اجازه انتشار میيابند دستکاری و در آنها اعمال نظر میکنند. علاوه بر اين، سينما، تئاتر، موسيقی، وبلاگنويسی، سايتهای اينترنتی و ديگر عرصههای انديشه و بيان نيز از اين دستاندازیها که هر روز شديدتر میشود در امان نيستند. مجموع اين شرايط معنايی جز سرکوب خلاقيت و ممانعت از ابراز وجود نويسندگان و هنرمندان ندارد. دستگاه سانسور در حقيقت نه کلمه و تصوير، بلکه خودانگيختگی و ابراز آن را که حق طبيعی هر انسانیست سلاخی میکند و به اين ترتيب حق جامعه را برای برخورداری از ادبيات و هنرِ غيرحکومتی و پيشرو لگدمال میسازد.
کانون نويسندگان ايران که دو تن از چهرههای برجسته آن، محمد مختاری و محمدجعفر پوينده، در سالهای اخير در راه آزادی انديشه و بيان جان باختهاند، به پيروی از اصول مندرج در منشور خود، در برابر اين موج رو به گسترش سانسور که بسياری از نويسندگان و هنرمندان را در عمل خانهنشين کرده و آثار آنان را در محاق فرو برده است، اعتراض و انزجار خود را اعلام میکند…”
وبدبن گونه کانونیان پس از چهل سال, باردیگر میثاق مستحکم تر و ماندگارتر خود را باآرمان های بنیان گذاران این تشکل, که به قول شاملو , آزادگی و ناوابستگی به قدرت است , اعلام کردند.