ای سحر؛ گوشه ای از روی بهاران به من آر.
یادی از صبحدم و بانگ هزاران به من آر.
خستم از داغ غریبیّ و غم کوچ حبیب؛
خبر از همدمی و مجلس یاران به من آر.
دل آزرده ی من عاشق و وحشی شد و رفت؛
بندی از خرمن آن سلسله داران به من آر.
شه و شهنامه و دوران امیران شده شد؛
شرحی از دلبریِ لاله عذاران به من آر.
کوس طغیان و دف کید و دغا می کوبند؛
شمّه ای از صفت پاس گزاران به من آر.
گوی و چوگان چکامه به میان است هنوز؛
اسب مست غزل و ذوق سواران به من آر.
دشت خشکیده؛ دمن رنگ تباهیست؛ دریغ؛
نوپیامِ نفس زنده ی باران به من آر.
شنبه نوزدهم بهمن ماه 1387
اتاوا
پاس گزاران: سپاسگزاران
برای آنان که شعله ی این مشاعره را همچنان فروزان نگه داشته اند.