می بارد به روی شکوفه ها
بارانی پر از راز, از ناگفته گفته ها
چه نجیب است این باران , چه مهربان
رنگ بخشد و شادی به هر فرد , هر زمان
آن چنان ساکت است باران که پرنده ها
فراموش کرده وجودش , چقدر شلوغی می کنند
آنچنان آهسته باران می رود که تو با گام چندین
می توانی راحت بگذاریش در دام سنگین
این باران سبک صبحگاهی , نجیبانه می بارد , زندگی می دهد
به درختان غمگین زمستانی طراوندگی می دهد
گر خواهی بیشتر از لمس این عزیز , این باران
می توانی مدتی باشی ایستاده در یک مکان
گر باز هم خواهی بیشتر از باران , این زیبا ساز
تنها می باید هر دو دست خود داری ای رفیقا باز
من باران صبحگاهی, باران نجیبانه را دوست دارم
هر دو دستم باز , اکنون کاملا ایستاده ام