من و گوشه پارک و این نیمکت خالی
تو و غریو شادی و بی خیالی
من و خواب دیدن بر این گلیم کهنه
خرامیدن تو را بر روی قالی
من و فکر مدام تو و این امید که
مرا به یاد آوری باری به سالی
من یک درنگ سادهام از برای تو
که مستی از این سرور جنجالی
گویی باران بارورت بی اعتنا ست
به دشت زخم خورده از خشکسالی
کنون من با پرندهها کوچ میکنم
به سرزمینهای سردسیر شمالی
آوریل ۲۰۰۹