ایا بهتر نیست این سرمایه ای که صرف جنگ و نفرت میشود صرف دانشگاه ها و بیمارستانها و علم و معرفت شود درخت تو گر بار دانش بگیرد بزیر اوری چرخ نیلوفری را. اتحاد و دوستی و برابری برادری و همکاری احترام به یکدیگر و گوش به عقاید دیگران دادن. مگر صد سال بیش کسی تصور میتوانست بکند که با یک سلفون میتواند با انسر دنیا مکالمه کند و یا این همه اطلاعات میتواند در یک سلفون جا بگیرد. حالا هم کسی تصور اینکه با سزعت نور یا بیشتر متیوان سفر کرد بسیار مشگل است ولی شاید اگر همکاری و تعاون باشد و سرمایه ها صرف علم و دانش بشود ممکن است که همه مشگلات انسانها رفع گردد. بیماری بیکاری بیسوادی و حتی استفاده های انسانی از کرات دیگر. روایط باید خوب یاشد و همه نژادها و ادیان و ملیت ها باید مورد احترام قرار گیرند نه اینکه من درست میگویم و تو در اشتباهی. من حق دارم و تو بیجا میگویی. سینه ما باید باز و قلب ما یاید صاف باشد. بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش ز یک گوهرند. سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز مرده انست که نامش به نیکویی نبرند.
میگویند که 200 فامیل قدرتمند که 40 % جهان مال انهاست دنیا را کنترل میکنند انها از اختلافات مذهبی و نژادی و ملیتی استفاده میکنند و مردم را بجان هم میاندازند و خودشان بار میبندند شرکتهای انها بمب و مواد منفجره را به دولتهای درگیر میفروشند و شرکتهای بیمه انها با بیمه های سرسام اور به چیاول مردم و دولتها و ملت های درگیرمیبردازند. دلالان انها به تلاش میافتند و غارت مردم شروع میشود و در اخر کار هم یک مشت معلوم به مردم و ملت های درگیر تحویل میدهند. اگر منطق تروریست ها این است که با غارتگران میجنگند باید بدانند که در میسر غارتگران بین المللی میرانند. انها موافق جنگ و تفرقه و اختلاف هستند. انها بهترین بهانه را بدست میاورند که بمب ها و مواد منفجره خود را بفروشتند. اگر جنگ نباشد که حاصر است مواد جنگی بخرد و ابنار نماید. انها از صلح و دوستی و یگانگی وحشت دارند.
حالا ببینیم که چطور این گردانندگان دنیا را اداره میکنند و روز به روز برثروتهای افسانه ای خود میافزایند و طبقه متوسط و زیر انرا غارت مینمایند. در همین امریکا در سال 2004 بهره ها را یایین اوردند و هجوم برای خرید ملک و خانه افزایش یافت. با بهره 4% مردم خانه خریدند. بعد بهره ها بالا و بالا رفت و نیز مالیات خانه دو برابر شد و بیمه خانه گرانتر شد و خرید خانه متوقف شد و اکثر مردم که نمیتوانستند قسط های خود را ببردازنند فرو شنده شدند.. چون بهره ها دو برابر شده بود دیگر خریدارن زیادی نبودند و انها که بودند دالالان بز خر بودند. میلیونها تن در همین امریک سرمایه های جزیی خود را که یبش قسط داده بودند از دست دادند و غارت شدند. فردی که سرمایه بیست یا سی سال کار خود را که یس انداز کرده بود و برای بیش قسط برداخته بود انرا هم ز دست داد. ایا فکر میکنید که همه اینها اتفاقی است. ایا یک برنامه ریزی دقیق وجود ندارد؟ بلع سرمایه های کم و غارت مردم همه اتفاقی است. اواره کردن مردم از اشیانه های خود و کار تحصیکرده های دنیای سوم در امریک بعنوان کارگر ساده هم اتفاقی است؟ تورم های بی امان اتفاقی است؟ گرانی ها و ارزانی ها ی بیسابقه هم اتفاقی است؟ فکر نمیکنید دستهای بس برده اینها را برنامه ریزی میکنند و هر که مخالف باشد از میان برده میشود. روسای جمهور هم اگر مخالفت کنند یا ترور میشوند و یا لجن مال. خانوادها از هم یاشیده میشوند و دختران و یسران به دام صنعت اعتیاد گرفتار میایند. تحصیکردها ی دنیای سوم به دیار های دیگر کوچانده میشوند و به عنوان کارگران بدنی به خدمت گرفته میشوند. افراد کم شعور را سر کارمیگزارند تا غارت اسان شود. مگر اسکندر نگفت که کارهای بزرگ را به اشخاص یست واگذار نما که میتوانی انها را کنترل کنی و کاری ها بست را به اشخاص بزرگ بده که انها هم ناراضی باشند. تفرقه بیانداز و حکومت کن.
ایا نام ملت و دولت برای ما همان معنی را میدهد که مثلا برا ی امریکایی ها. در امریکا سیاه افریقایی و زرد چینی و مخلوطی از همه نژاد های ارویایی و اسیایی و سرخ ها یک ملت بزرگ هستند ولی ما ایرانیان و افغان ها و تاجیک ها و ترک ها که همه دارای فرهنگ مشترک و تاریخ مشترک و دین اکثریت مشترک و ظاهر های مشترکیم ملت های جورواجور هستیم. مثلا کرد ها در چندین کشور اسکان داده شده اند. این مرز های سیاسی ساختگی چه مفهمومی میتواند داشته باشد. تفرقه و جدایی. چرا ما نباید مانند امریکا ایالات متحده شرق یا خاور میانه نباشیم؟ امریکای متحدو ارویای متحد ولی کشورهای کوچک شرق. ما که در گذشه یک کشور بودیم امروز در تفرقه و جدایی بسر میبریم و کشور های کوچک دیروز امروز اوریای متحد را بوجود اورده اند. ما هم میتوانیم یک قدرت باشیم اگر با هم باشیم ولی سیستم ما را به تک روی و تتهایی عادت داده است. ما تنها فکر خودمان هستیم که تنها کلاه خود را مواظب باشیم و کاری به ترقی اجتماعی نداشته باشیم.
چرا ما بايد با اين همه تفرقه زتدگی کنيم؟ايا ما با افغان ها و تاجيک ها همزبان نيستيم چرا بايد با انها مثل بيگانه رفتار کرد. مگر ما با همه افرادی که در خاورميانه زندگی ميکنند در گذشته يک ملت نبوده ايم.
ایا نام ملت و دولت برای ما همان معنی را میدهد که مثلا برا ی امریکایی ها. در امریکا؟ چرا باید بین ما این همه تفرقه باشد ولی ارویاییها و امریکاییها یکی شوند؟ در حالیکه ما زبون میشویم و انها قدرتمند؟ چطور ارویا میرود تا بیک ابر قدرت تبدیل شور ولی ما باید روز بروز کوچکتر شویم ایا اینها همه اتفاقی است؟ عوض اینکه ما در راه یکرنگی قدم برداریم / روز به روز به اختلافات بیهوده و ساختگی سرگرم میشویم. رشتی و مازندرانی و تهرانی و گرگانی.. مرتب ملت بزرگ خود را داریم کوچکتر و کوچکتر میکنیم تا بیگانگان بما بیشتر بتوانند ظلم کنند.
در همین امریکا. بمن اجازه دادند که یک مدرسه باز کنم. من هم مدرسه ای شبانه روزی ینام مدرسه شبانه روزی و زیانهای ایر ان و امریکای جنوبی . کانیی اورانژ و اجازه مکان و کار را بمن دادند. بعد از سه سال که همه سرمایه و توان و کار خود را صرف مدرسه کردم. یک بار گفتند که ما اشتباه کرده ایم باید مدرسه بسته شود. گفتم شما اشتباه کرده اید چرا من باید خسارت بدهم. با اینهمه میز و ضندلی ها چه کنم. گفنتد که ان مشگل شما است. گفتم شما زندگی مرا تباه کرده اید. گفتم که نمیشود حتی به کانتی و حکو مت هم اعتماد کرد همه دروغ میگونید و همه بی تفاوت هستند اگر شما از اول بمن اجازه مدرسه نمیدادید که بهتر بود و من اینهمه زیان نمیکردم. خلاصه هر کس که دستش به دم گاوی بند است کاری به دیگران ندارد اینهم از امریکا و مهد تمدن و ازای. ادم را غارت میکنند و به من چه خواله میدهند.