همه ما اینروزها دیدیم یا شنیدیم که یکی از شعارهای جنبش اعتراضی “اتحاد” بود. در عین حال میدانیم که همه، یا یحتمل بیشتر کسانی که در این جنبش شرکت کردندن و به خیابانها ریختند تا صدای اعتراضشان را به گوش سایرین و مردم دنیا برسانند طرفدار موسوی نبودند و نیستند. یک نمونهٔ قابل تاملش چهرهای هست که در تمام جهان نمایشگر قساوت ج.ا. و سمبل این جنش شد، یعنی ندا آقا سلطان. ندا به گفتهٔ نامزدش “نه طرفدار موسوی بود نه احمدی نژاد، ندا طرفدار آزادی (و زندگی بهتر) بود ” و به این خاطر در تظاهرات شرکت کرد و به این خاطر به دست جانیان نظام ج.ا. جان باخت.
پس این ادعا که همهٔ کسانی که در تظاهرات شرکت کردند و میکنند طرفدار موسوی هستند یک دروغ بزرگ است. حالا اگر این دروغ از طرف جناح احمدی نژاد گفته میشد میگفتیم خوب بر آنها حرجی نیست چون آنها دستشان پیش مردم مدتهاست رو شده. اصلا یکی از شعارهای جنبش مگر “دروغگویی ممنوع” نبود؟ مگر مردم نگفتند که زدو بندهای پنهان و دو روئی احمدی نژاد را دیگر نمیخواهند تحمل کنند؟ پس چطور است که موسوی و طرفداران حفظ ج.ا. (که همانطور که دیدیم چیزی جز ولایت جانیان وقیح نیست) که خودشان را طرفدار جنبش اعتراضی مردم مینمایانند به مردم در مورد جنبش خودشان دروغ میگویند؟ چرا میگویند این جنبش طرفداران موسوی هست (که تماماً خواهان حفظ ج.ا. میباشد؟)
نمونهٔ مشخص این دروغ گوئی تبلیغات جبههٔ آقای موسوی در مورد تظاهرات ۱۸ تیر هست که امسال از طرف نیروهای مردمی، و در تقابل با “اعتکاف” و بست نشینی در مساجد برای ۳ روز که از طرف موسوی و هوادارانش تبلیغ شد، و برای ادامهٔ جنبش اعتراضی و در جنب تلاش برای گسترش دامنهٔ جنبش به مراکز تولیدی، صنایع و ادارات و پس از جواب سردی که اکثر بازاریان در برابر فراخوان به تعطیل بازار داده بودند مطرح شد. در حالی که موسوی و برادران اصلاح طلب آدمکشان حاکم از یک طرف همه را به اتحاد دعوت میکنند، افیش تبلیغی که در فیس بوک برای تظاهرات ۱۸ تیر از جانب طرفدران موسوی آمده این تظاهرات را “تظاهرات طرفداران موسوی” خوانده.
آدم میماند دم خروس را باور کند یا قسم حضرت عباس را. از یک طرف آقایان صحبت از وحدت میکنند، از طرف دیگر با انکار وجود کسانی مثل ندا که مشخصا به طرفداری از موسوی تظاهرات نکرده و نمیکنند (ولی کماکان هدف حملهٔ جانین حاکم، همانها که برادران آقایانند، قرار میگیرند، جان میبازند، در گورهای نامعلوم دفن میشوند، علیل میشوند، به شکنجه کشیده میشوند، و یا اعدام میشوند) در زیر پا گذاشتن و بی حرمتی به حقیقت، وجود و حقوق انسانها، عقایدشان و صیانت نفسشان نشان میدهند که چیزی از برادران جنایتکارشان در جناح حاکم کم ندارند. خوب آیا هیچ آدم معقولی از آن شعار و این عمل میتواند نتیجهیی غیر از این بگیرد که وحدت خوب است اگر همهٔ شما ملت دنبال ما راه بیفتید و شعار یا خواسته یی از خودتان و بدون اجازهٔ ما سر ندهید که آنوقت دو دسته گی ایجاد میشود و آنوقت کسی که اینکار را بکند لابد میشوید منافق و ضد انقلاب.ای بابا ما داریم میمریم واسهٔ کسب آزادی و یه زندگی بهتر، انوقت کسانی که امر بارشان مشتبه شده که ما دور از جان خریم، از حالا و قبل از نشستن به تخت حکومت داران به زبان بی زبانی به مردم میگن فقط وقتی میتوانید جیک تان در بیاد که فکر و ابتکار مستقل نداشته باشید. تازد اینجاست که منظور از “هر کس یک ستاد” روشن میشود: منظور اینه که هر کس چراغ بالا خانه آشااعا را خاموش کند و بشود بلندگوی ولی جدید ملت. خوب این که از چاله در آمدن توی چاه افتادن هست. مثل اینکه حضرات هنوز دستگیرشان نشده که این جنبش، فریاد اعتراضی هست به ۳ دهه تو سر مردم زدن، آنها را به خفت و خواری کشیدن و نفهم و صغیر به حساب آوردن که لازم دارند همیشه یکی برای آنها تصمیم بگیرد. از ۳۰ سال پیش این را ولی فقیه میخواندند، پیشتر از خمینی لقب مربوطه “پدر تاجدار” بود، و هرچند اینها هنوز جناح مقلوب هستند، به قدرت نرسیده، و اعلام کرده اند دست به ترکیب نظام ولی وقیح نمیبرند ولی مطمعنا اگر لازم شد همین پست را با تعویض اسم به خوردمان میدهند.
از آنطرف دیگر این برخورد حضرات نشان میدهد که انگاری جنبش مردمی وجود ندارد و خواستهای متفاوت با موسوی و برادرانش ندارد. انگار ندا کشته شد فقط برای عشق به وجود آقای موسوی و برای خاطر به تخت نشاندن ایشان، همین و بس. اینجوری هست که با ندیده گرفتن خواستهای ریشه دار مردم (که از تقلب انتخاباتی برادران موسوی در حکومت شروع نشد و به آن نیز خاتمه نخواهد یافت) خواستهایی که نه تنها آزادی، بلکه به طور مثال کار، حداقلی از رفاه اجتماعی و بالا رفتن سطح زندگی همهٔ مزد بگیران تأ جایی که مثل امروز اکثریت آنها (طبق آمار رسمی حکومتیها) زیر خط فقر زندگی نکنند، و ارتقا سطح زندگی مزدبگیران که اکثریت اجتماع را شامل میشود تا به سطحی که از یک طرف مجبور به رشوه، تنا فروشی، کلیه فروشی، خرید و فروش کودکان، اجبار به کار کودکان، دزدی و غیره شده …. و از طرف دیگر مبتلا به اعتیاد، افسردگی روحی، و سایر بلایای اجتماعی شوند… و همهٔ اینها در حالی که آقایان هر دو جناح حکومت در تنعم و بی نیازی غلت بزنند.
به قول معروف “حرف باد هواست”، و فقط زمان وارد گود شدن و کشتی هست که میتوان پهلوان پنبهها و رجز خوانها را از پهلوانها و مبارزین واقعی تمیز داد. در بیش از ۴ هفتهای که از شروع تظاهراتها و علی الخصوص بعد از تهدیدهای ولی فقیه که تظاهرات و راهپیمایی خیابانی را ممنوع کرد، مگر غیر از این است که این مردم هستند که با مایه گذاشتن از جانشان و خون دادن برای پافشاری در اعتراض به کل ج.ا. جنبش را حفظ کرده و ادامه داده اند؟ مردمی که دقیقا با علم بر اینکه: `سرپیچی از دستور ولی وقیح و رهبر نظام مخالفت با نظام هست ` بود که به خیابانها آمدند. اگر آقای موسوی در این ادعا که مردم را سالار و محور میداند صادق بود، پس چرا در طول این هفتههایی که مردم قیمت زنده نگهداشتن اعتراضشان را با کشتار، دستگیری، و شکنجه توسط اوباش و عوامل ج.ا. میدادند حتا برای یک بار نشد که در جمع آنهایی که خود و سایر اصلاح طلبان معتقد به نظام آنها را طرفداران جنبش اصلاحات و موسوی مینامند ظاهر شود تأ حداقل یک بار هم که شده در عمل همراهیش را با درد مردم نشان دهد؟ مگر غیر از این است که کسی که در هفتهٔ اول بعد از “انتخابات” ادعای تأ آخرین قطرهٔ خون با مردم خواهم بود و آمادهٔ شهادت هستم میکرد، وقتی رهبر ج.ا. تظاهرات خیابانی را ممنوع کرد و خون متخلفین را پای خودشان نوشت، خانه نشین شد؟ آقایان سازشکار گیریم چندتا اعتراض نامه هم نوشته باشند، مگر کم از این نامهها در این ۳۰ سالی که یا خود و یا برادران آقایان رئیس دولت بودند نوشته شد؟ ولی هیچوقت حکومتیها علنا خنجر را از رو نبسته بودند و به جمع وسیع مردم حمله نکرده بودند.
پس دلیل اینکه در این برههٔ زمانی تصمیم به کنار زدن نقاب و رو کردن جوهر خود کردند چه بود؟
قیافهٔ واقعی حکومت سالهای دراز هست برای ازادیخواهان اصیل و کسانی که در تلاشند دزدی و جنایتهای اراذل حکومت و فشاری که بر حقوق بگیرهای جزا وارد میکنند را ریشه کهن کنند روشن هست، بسیاری از آنها توسط ج.ا. معدوم شدند یا همچنان در زندنها میپوسند. ولی (تا قبل از اتمام حجت ولی وقیح) ج.ا. چهرهٔ خونخوار و وهشیش را اینطور در ملا عام به مردم کوچه و بازار نشان نداده بود. تا انروز ج.ا. سعی میکرد با ادعای اینکه حکومتی مردمی و وارث هدفها و خواستههای انقلاب ۱۳۵۷هست برای خودش در فکر مردم مشروعیت ایجاد کند.
حملهٔ اوباش ج.ا. در سراسر کشور به زن و مرد و جوان و پیر حتا برای آنها که هنوز فکر میکردند این حکومت مردمی هست (چه طرفداران موسوی یا حتا در میان طرفداران بی جیره و مواجب احمدی نژاد و خامنه ای) دیگه شکی نگذاشت که ج.ا. حکومت مردم نیست و نه تنها خواسته مردم ارزش ظاهری نداره بلکه حکومت با مردم رفتاری رو میکنه که با دشمن هم نمیکنه (ماجرای تجاوز ملوانان نیروی دریایی انگلیس، و رفتار با آنها را مقایسه کنید با رفتار ج.ا. با مردمی که فقط قصد اعتراض مسالمت آمیز داشتند.) خوب هر دو جناح حکومت میدانند که “دعوای بین برادرها”ای که همگی حیاتشان و سهمشان از خوان گستردهٔ ثروت مردم به حفظ نظام بستگی داره را به خیابانها و بین مردم نکشه. چرا که ممکن هست “عواقب زیانبار” داشته باشه. شما اینرا اینطور بخوانید: اگر مردم به خیابانها بریزند و اعتراضشان را ادامه دهند و به شهرها و مراکز مهم اقتصادی بکشانند، امکان این هست که برادران جناح معترض نتوانند مردم را کنترل کنند، و خواستهاشان را در محدودهٔ سازش و گرفتن امتیازهایی از جناح قالب حکومت نگاه دارند. برادران جناح موسوی تأ زمانی که بتوان مردم را کنترل کنند و به آنها بقبولانند که هدف جنبششان به تخت نشاندن جناح مغلوب هست، حرف “محوریت و سالاری” مردم را میزنند. چون که میتوانند با جناح حاکم سر سهمشان از قدرت چانه بزنند و اگر “برادران” حاکم حاضر به امتیاز دادن نباشند اینها که حالا افسار جنبش مردم را به دست دارند، اعلام تظاهرات کنند و به قیمت جان مردم (عاصی از عذابی که اسمش را در ج.ا. گذاشتند زندگی) از برادران حاکمشان سهم بیشتری از قدرت سیاسی و اقتصادی بگیرند. این استفاده را آدم از سگ میکند نه از جنبش مردم.
این سؤ استفاده از جنبش مردم شیوهٔ همیشگی فرصت طلبان، سازشکارها، رفرمیستها (اصلاح طلبان) و لیبرالهاست. اگر فکر میکنید این تصویری غلو آمیز و منفی بافانه از حسن نظر جناح معترض برادران حکومتی است، چرا راه دور برویم؟ فقط کافیه نگاه به برخوردی که بخش مثلا “رادیکال تر” این جناح به اعتراضات دانشجویان در سال ۱۳۷۸ بکنید تا دستگیرتان بشود که آقایان امتحانشان را مدتهاست پس داده اند: ۱۰ سال پیش سید خندان (خاتمی) رئیس دولت بود. در چند روز اول دانشجویان عمدتا خواستهای اصلاح طلبانه و صنفی داشتند. بعد اراذل ج.ا. شبانه به خوابگاه دانشجویان حمله کرده چند نفر را کشته و از طبقات بالا به پایین پرت کردند، عده یی را شدیدا زخمی، و بسیاری را دستگیر کردند. واکنش رئیس دولت (خاتمی) هم مثل موسوی نامه نگاری، و دعوت از دانشجویان به صبر بود. پس از آن، شعارها ردیکالتر شده و گاه به گاه شعار “مرگ بر جمهوری اسلامی” در میان شعارها به گوش میرسید. فکر میکنید واکنش خاتمی، آن گل یاس، سید خندان، مبلغ گفتگوی تمدنها، و قبلهٔ آمال همینها که امروز جناح ضعیف حکومت هستند، (ولی آنروز در قدرت بودند) در برابر ادامهٔ تظاهرات و رادیکالیزه شدن دانشجویان سرکوب شده چه بود؟ خاتمی با رهبرش ولی وقیح همصدا شد و جلوی دانشجویان ایستاد و به حملهٔ مواجب بگیران وزارت کشورش مهر تایید گذاشت. چرا که هر چه نظام را به خطر بیندازد هر دو جناح، جدا از ادعاهای دمکراسی طلبی و مردم سالاری..الخ، آن را به هر صورت ممکن از میان برمیدارند و اصلا در این مورد شوخی ندارند هرچقدر شما عریضه و تومار بنویسید و امضا جمع کنید.
خوب شما فقط به این فکر کنید که جناح موسوی و خاتمی ۱۰ سال پیش که دولت را در دست داشتند و دعواشون با برادران جناح دیگه این اندازه حاد نبود (که مثلاً فکر کنیم این بار اگر به قدرت برسند ممکن است چوب لا چرخشان بذارند و نگذارند به راحتی حکومت کنند) چه تحول اساسی و ماندگاری برای ما انجام دادند و چه گلی به سر ما زدند که فکر کنیم این بار دنبالشان افتادن و به قدرت رساندن آنها در چار چوب همین نظام برای ما نتیجه یی غیر از نتایج پیش خواهد داشت. زیدی میگفت “تعریف سفاهت اینه که آدم یه کار رو مرتب انجام بده و انتظار نتیجه یی غیر از آنچه که قبلا حاصلش شده داشته باشه.”
میدانم که هنوز به اساس این سوال که پس چرا حکومت این شرنگ رو سرکشید که با حمله و کشتار مردم به آنها اعلام جنگ بده و اعتبارش را حتا نزد طرفداران بی جیره مواجب ش از دست بدهد، ولی امیدوارم این مطلب را در نوشتهٔ آیندهام موشکافی کنیم.
خواستیه ما چیه؟ آزادی، کار، رفاه اجتماعیه