نو بهاری در خزانم می رسد
بانگ و بوی دلستانم می رسد
هر بهاری رو به پاییز است لیک
یار جاوید نهانم می رسد
درک مهرانگیز کیهان حالیا
از گمانی تا زبانم می رسد
طور من از لرزه هایت خوانده ام
یک اشارت میهمانم می رسد
تا که او شد میزبان بزم من
بخت پیروز جوانم می رسد
آتش یک جذبه در کنه تنم
از دهان تا استخوانم می رسد
یار زیرک؛ آرزوی وصل تو
از کران تا بیکرانم می رسد
سیزدهم شهریورماه 1388
اتاوا