نامه سرگشادۀ اخیر حاج فرج دبّاغ که بیشتر با شهرت پر طمطراق خود خواندۀ عبدالکریم سروش شناخته میشود بجز موارد بجا و بیجایی را که مطرح کرده گویای مرض مزمن و بد خیمی است که بر پیکر ایران و ایرانی لنگر انداخته و در بزنگاه های تاریخی عود میکند.
عقل و تجربه حکم میکنند که انسان جائزالخطاست و فقط مشق نانوشته بدون غلط است و کیست آنکه چه در جوانی و زمان چنانکه افتد و دانی معروف و چه در میانسالی و حتی کهنسالی خطا نکرده و نخواهد کرد؟ پرسش اینجاست که آیا مسئولیت پذیری یکی از شرایط واجب پیشرفت نیست؟
در ایران رسم شده که عقلا آن کنند که خرد سلیم منع آن کند و آنگاه که از در و دیوار شاهد بر غیر عقلانی بودن رفتارشان آویزان میشود با نوشتن و گفتن عبارات دوپهلو و پوزش از یزدان پاک و ماوراالطبیعه سر و ته قضیه را هم می آورند و روز از نو و روزی از نو.
تقی زاده آن انسان به تمام معنی وارسته، دانشمند و ایراندوست بعد از عمری مجاهدت آن کرد که نمی باید میکرد و با گفتن ” آلت فعل ” بوده و معذور شانه از مسئولیت پذیری خالی کرد. علی دشتی که به گردن روشنگری و ادبیات فارسی حق مسلم دارد مجیزه گوی پادشاهی بود که فقط در زمان عزلش به نقدش پرداخت و تازه بعد از آن مجیزه گوی پسر او شد. زیادند ایندست نمونه ها و یادآوری حتی شمه از آنها میشود مثنوی هفتاد من کاغذ.
پرسش کلیدی من از هواداران دکتر سروش که خداوند تبارک و تعالی را شکر در طیف تحصیلات عالیه کرده کم شمار هم نمیباشند اینست که آیا حکم به هیس و فعلاً جای این حرفها نیست و دیگر از این قبیل بهانه ها به نفع ایران و ایرانیست؟ آیا نباید هرکه و هرچه را به نقد کشید تا سره از ناسره جدا گردد؟
پس از سی سال که ” درد دین ” داشتگان با ایران و ایرانی و دین و آئین و باور آن کردند که هیچ دشمن خونی نکرده است و تعفن دستپخت باد دین در شکم انباشته شدگان به حدی رسیده که مشام خودشان را هم آزرده، اکنون خیز برداشته اند که بنیادش برانداحته و طرحی نو براندازند. چه بهتر از این ولیکن آیا این حق مسلم و از آن گذشته کار صحیحی نیست که پیش از زیر بار تجربۀ جدید معماری اجتماعی حضرات نه چندان خوش سابقه رفتن که چیزی جز علی شریعتی بازی کردن با سرنوشت ایران و ایرانی نیست دوستان عنایت فرموده و قبول مسئولیت کنند برای کارهایی که کرده اند؟
حضرت سروش منکر نقش اساسی خودش در ماجرای فاجعه بار انقلاب فرهنگی است، چه امری او و امثال او را واخواهد داشت که با علم به مسئول نبودن دگر بار هردمبیل وار دست به بنایی اجتماعی نزنند؟ اگر فردایی آید که آقای خامنه ای از پنهان گاهی در گوشه ای از جهان نامه سرگشاده نویسد و بگوید همینکه سروش میگوید که ” اگر روزی به سهو و خطا….” و از بیخ و بن منکر مسئولیت پذیری برای قتل و غارت و تجاوز جنسی شود چه جای گله باقی خواهد بود؟