آشفتگی های مام میهن و پریشانی مردم. در روزگاری که کشور عزیز ما دست خوش تاخت و تاز میباشد و همه چیز درهم و برهم است. از یک طرف اعراب میخواهند نام خلیج پارس را به نامی دیگر تبدیل کنند و همانطوریکه دریای ایران را دریای عمان نامیدند؟ و همانطوریکه از شمال میخواهند دریای مازندران را از دست دولت ضعیف شده ایران به در آورند. همچنان که قبلا هم در زمان پادشاه نالایقی مثل فتح علی شاه ایران را قطعه قطعه کردند. پادشاهی که به روایتی بیش از یکصد و هشتاد زن داشت.
و یک حرمسرای بزرگ از بودجه ملت ایران این همه زنان زندانی را اداره میکرد. برای ادراه این شهرک کوچک هم وی جوانان محروم ایرانی را انتخاب کرده بود و بیضه های ایشان را در آورده بود و بی شک هزاران جوان ایرانی را بیضه بریده کرده بود تا از شهوت و آلات شهوت او حفاظت کنند. و زنان برای او تنها یک آلت جنسی بودند که تنها برای ارضای خود از آنان سو استفاده میکرد. در دوره ای که مردان معمولی حتی از عهده داشتن یک زن بر نمیامدند این شخص نا لایق صد ها زن ایران را در بند کرده بود تا هر وقت خواست از آنان تمتع بگیرد. برای او شاید مهم هم نبود که تمام ایران از دست برود مادام که او شهرک کوچک خود را داشت و غلامان بیضه بریده و اخته شده از زنان زندان او حفاظت میکردند و خورد و خوراک او مهیا بود او هیچ غمی نداشت. این شخص نالایق باعث ویرانی ایران عزیز ما شد. وی با همدستی روحانیون تبه کار و شهوت پرست و مال پرست همه مردم ایران را غارت کرده و رفاه دانش و بینش را از همه آنان دزدیده بود. بعد از او هم پادشاهان نالایق دیگری ایران را به باد دادند. آقای سلطان صاحبقران ناصرالدین شاه. هشتاد زن داشت. باحتمال او هم تعداد بسیاری از جوانان ایران را اخته کرده بود تا از آلات شهوانی او محافظت کنند.
زنان محرومیت کشیده در بند عقد های غیر انسانی او توسط مردان بیضه بریده و باحتمال عقده ای محافظت میشدند. بجای تاسیس مدرسه و دانش مردان ایران را اخته میکرد تا از زنان او محافظت نمایند. خودتان قضاوت کنید یک مرد با داشتن صد و پنجاه زن و یا هشتاد زن آیا میتواند وقتی برای کارهای دیگری هم داشته باشد؟ در دوره ای که اروپا بسوی تمدن صنعتی میتاخت ما در پیچ وخم یک کوچه بودیم که با پای راست وارد آبریزگاه شویم و یا با پای چپ. ثروتمندان دزد و روحانیون ظاهرا روحانی و باطنا دیو هفت سر همه به سر ملت ناآگاه ایران مسلط شده بود و همه نوع فساد و دزدی و غارتگریها رواج داشت و ایران را و منابع آنرا به خارجیان واگذار میکردند و با پول گرفته شده از آنها در خارج ایران هم به عیش و عشرت میپرداختند و جوانان ایران و زنان ایران در فقر و محرومیت زندگی میکردند تا آنان به چپاول بیشتر خود ادامه دهند. هر کسی هم غیر از خواسته آنان سخنی میگفت حتی اگر از روحانیون طراز اول بود کشته میشد. آنان آنقدر روحانی جیره خوار داشتند که بتوانند روحانیون واقعی و مردم دوست را لت و پار کنند. نهضت انقلابی باب را که همه سران آن از روحانیون طراز اول بودند با قدرت اسلحه های اروپایی بخاک و خون کشیدند.
و تنها برای یک ایده جدید بیست هزار نفر آنان را کشتند و عده ای را هم تبعید نمودند. همانطوریکه هزاران نفر از مشروطه خواهان را از بین بردند. سلاطین و روحانیون جیره خوار نالایق آنان ایران را ویران کردند. متاسفانه این خوی دیکتاتوری پروری ایرانیان حتی ممکن است که یک انسان والا را هم بسوی دیکتاتوری سوق دهد. دست بوسی ها پا بوسی ها و خفت و خواری کردنها و کرنش های بی نهایت ممکن است هر انسانی را بسوی دیکتاتوری بکشاند. حتما یادتان هست که استادان ممتاز ایران خودشان را غلام جان نثار میدانستند و براحتی تا کمر در مقابل سلطان خم میشدند. در صورتیکه دانشجویان زشت ترین سخن ها را در مورد سلطان میگفتند. وقتی یک شخص عادی که حالا در اثر شرایطی پادشاه و یا رهبر شده است ببیند که عده ای فدایی دارد که مرتب حاضر حتی جانشان را هم کورکورانه در راه او از دست بدهند و حاضرند برای رضای خاطر او هر کاری و هر جنایتی را انجام دهند حالا دل شیر میخواهد که آن شخص محصور در میان زیبا رویان فدایی دانشمندان دست بوس و غلام صفت و مردان مسن پا بوس خود و همراه با نعره جوانانی که برای هر مزخرفی که او بگوید برای تایید آن نعره ها غول آسا میکشند. تبدیل به یک دیکتاتور تمام عیار نشود. او که فرمانش نظیر فرمان الهی کار بردی دارد و با دستور اوهزاران نفر دگر اندیش گردن زده میشوند. و میلیونها انسان فریاد و نعره تایید برای اومیکشند. چرا او از این همه نادانی و بلاهت استفاده نکند؟
در زمان قدیم یک نوزاد در گهواره را درجه سرتیپی میدادند ونوزاد دیگری را به فرماندهی و فرمانروایی یک شهرستان و یا بچه نوجوانی را به استانداری یک استان مفتخر میکردند. خوب معلوم است که کار ها خراب و کشور آماده از هم پاشیدگی است. بله قربان گویان ها و تصدقت شوم گویان ها و تعظیم ها و تکریم ها ی بیش از حد و دست بوسی ها و پابوسی ها و شاید باسن بوسی ها باعث شد که ما یک مشت دیکتاتور ابله داشته باشیم. که همانطوریکه دیدید ایران را ویران کردند. حتی اگر یک گدا مفلوک را هم که آرزوی یک شکم سیر دارد به آن رتبه و مقام برسانید بآسانی وی هم یک دیکتاتور سفاک و آدمکش خواهدشد. وقتی شخصی بدون داشتن هیچ تخصص و هیچ تجربه فرمانده کل قوا میشود. مثل آنکه در پیشتر یک نوزاد را درجه سرتیپی میدادند معلوم است که کل قوا نابود خواهد شد. در کشوریکه اکنون پانزده میلیون معتاد زندگی میکنند. میلیونها نفر کار ندارند. میلیونها جوان ایرانی در آرزوی تحصیل و پیشرفت هستند. میلیونها نفر جوان ایرانی بر اثر ندانم کاریها و بی لیاقتی ها کشته و یا شهید شده اند. میلیونها جوان ایران آواره کشورهای دیگر شده اند و حتی ژنرالهای لایق و نه دزد ایران به ظرفشویی مشغول هستند و دزدان میلیاردها دلار ثروت مردم ایران را با کامیون ماشین و تریلی از ایران خارج میکنند و هیچ قانونی هم جلوی اینان را نمیگیرد. هزاران جوان و زن و مرد ایرانی به بهانه های پوچ کشته و یا اعدام شدند.
و حکومت با نشان دادن جوانان شست و شوی مغزی شده جوانان دیگر ایران را همچون دشمن خونی به شهادت رسانیدند. آیا این یک رهبری خردمندانه است؟ آیا این همان آزادی است که امام راحل مرحوم وعده آنرا در پاریس میفرمودند. دستگاهها کوبنده تبلیغ و ارتباط جمعی غرب از یک مو یک کوه عظیم آتش فشان ساختند. هر کلام ولو اشتباه اورا به نام قانون ثبت کردند. کسی که به نام آزادی با تبلیغات عظیم به مردم دیکته شد. همه حرفهای خوب خود را حاشا کرد. و آنها را خدعه و تقیه نامید. دخترکان وکودکان ایران و جوانان را به طناب دار سپرد تا حس خود خواهی ها و تمامیت طلبی های خود را سیراب کند. همچون دیوانه ای که سر گنجی برسد و یا مردک ابلهی که سوار یک تانک باشد همه مردم را درو کرد. آیا یک آدم خوب حتی میتواند بدون داشتن هیچ تخصصی فرزندان شما را از نظر پزشکی جراحی کند. آیا کسی که چاقوی جراحی بدست گرفته ولی تخصص جراحی را ندارد جز یک قاتل حرفه ای کس دیگری میتواند باشد. خدا هم حرمت بندگان و یا بقولی فرزندان خود را به همه گوشزد کرده است. تا همه از هم مواظبت کنند. که این فقیران امانت های من هستند در دست اغنیا به آنها رسیدگی کنید. متاسفانه انسانهای مجذوب قدرت و شهوت و بنده حرص و آز همه این انسانیت ها را از یاد میبرند. به امید روزی که ماشین های دیکتاتور سازی کنار گذارده شود و همه باهم در صلح و دوستی زندگی کنیم. و تمامیت خواهی هایی نظیر آنچه هست یکسره بکنار گذارده شود. به امید روزی که دیگر ندا ها سهرابها مونا ها ایران بی جهت کشته و شهید نشوند. بامید روزی که کسی را بعنوان دگر اندیشی سر به نیست نکنند و به جوانان و زنان ما آزادی و آزادگی بدهند.