صحنه اول:
خواب دیدم که در یک منطقه توریستی ساحلی هستم. در میان شنها و ماسهها یک هتل بزرگ و سیاه رنگ به سبک معماری باروک وجود داره که دور و برش هیچ چیزی نیست جز شن و ماسه و یک دریای خاکستری کم عمق محاصرهاش کرده. در مقابل هتل یک زمین فوتبال شنی وجود داره که به دلیلی من فقط یک نیمه زمین و یک دروازه رو میدیدم. محیط، یک محیط اسرارامیز هست و احساس غربت در فضا موج میزنه. دریا آرام هست، ولی انگار جزر و مدّ شدیدی وجود داره، جوری که آب دریا گاهی بی مقدمه وارد زمین فوتبال میشه. دو تیم مشغول مسابقه هستند، یکی از تیمها مطمئناً تیم اسرائیل هست. تیم دوم یک تیم از جنوب ایران هست مثلا از آبادان. بازیکنان سیه چرده و تیره پوست هستند…آب به تدریج از سمت دروازه تیم آبادان وارد زمین میشه. فضا کمی گنگ و مبهم هست. دروازه بان تیره پوست اعلام میکنه که دیگه قادر به ادامه مسابقه نیست، به خاطر حجم زیاد آب. تیم اسرائیل چون چند گل عقب هست اعتراض میکنه…در حین جر و بحث آب اونقدر زیاد میشه که همه بازیکنان رو در بر میگیره…
صحنه دوم:
داخل هتل قرون وسطایی، در طبقه مخصوصی اوباما در کنار یک پنجره مقرنس در مقابل یک دستگاه بالا برنده اشیا قرار دارد. روی دستگاه یک سینی منبت کاری شده از طلا، تمام ملزومات حمامهای سنتی قدیم ایران، شامل لیف، سفیداب، سنگ پا و غیره خیلی مرتب چیده شده به اضافه چند حوله کوچک تا شده. فضا، یک فضای اشرافی و ویکتوریا یی است. سینی طلا در مقابل دیدگان اوباما بالا میاید و اوباما انها را مورد بازدید قرار میدهد. اوباما حوله سفیدی دوره پایین تنه خود میپیچد و با وسایل حمام، وارد حمام داخل اتاق اشرافی هتل میشود. وی سپس با صدای گرم و سخنان تاثیر گذار همیشگی، چیزهای مثبتی راجع به ایران و فواید حمام ایرانی به زبان میاورد که درست خاطرم نیست….میشل اوباما درب حمام را میزند تا از اوباما که مدت زیادی است با وسایل حمام ایرانی در حمام به سر میبرد، خبری بگیرد. چونکه حمام اوباما بیشتر از حد معمول طول کشیده است. اوباما جواب نمیدهد و میشل نگران در حمام را باز میکند. با کمال تعجب صحنه حمام چیزی نیست جز منظره دریای خاکستری اطراف هتل و از اوباما نیز خبری نیست….
صحنه سوم:
اوباما لباس رومیان قدیم (دامن سفید به تن دارد) و با خدمه و نوکران در دریای خیلی کم عمق خاکستری (به عمق یک وجب) به دنبال بازیکنان فوتبال مفقود اسراییلی و ایرانی (جنوبی) هست که گویا در اثر جزر و مدّ دریا گم و یا غرق شدهاند؟…اوباما در بین راه همچنان چیزهای کسل کننده ای راجع به فرهنگ و تمدن میگوید. دریای کم عمق و خاکستری مبهم بنظر میرسد، انگار افق دریا و آسمان با هم ترکیب شده اند و یک فضای خاکستری را به وجود آوردهاند. ولی محیط، دیگر محیط کمی آرامش بخشی است، بخصوص کف دریا، که با ماسههای هاشور خورده پوشیده شده و با عمق یک وجبی دریا قابل رویت است حالت زیبا و آرامش بخشی دارد. همچنان که اوباما و دارو دسته اش در دریا به پیش میروند،کف دریا بتدریج تیره و تیره تر میشود.با نگاه بهتر میشود دریافت که کف دریا دیگر از ماسه پوشیده نیست بلکه تماماً از جنس سنگ پاست. اوباما و اطرافیان بنظر آنچنان سرگرم بررسی سنگ پا هستند که پیدا کردن فوتبالیستهای اسراییلی و ایرانی منتفی است…دیگه چیزی یادم نمیاد…
پس نوشت ۱: این دومین خواب مولتی کالچرال من هست.
پس نوشت ۲: این خواب برای تعبیر و تفسیر شدن بازگو نشده است.
پس نوشت ۳: پیشاپیش از بابت خواندن بلاگ تشکر میکنم.