خصیصه عمده فرهنگ و زبان سیاسی طبقه حاکم بر ایران دروغ و بلوف است. معمولا دروغ در مورد گذشتهها و بلوف در مورد آیندهها. این خصیصه فرهنگی تقریبا در تمامی اظهارات و ادعاهای مقامات حاکم متجلی است و مردم ایران به آن خو گرفتهاند. ناباوری به اظهارات رسمی حاکمیت در فرهنگ عامه مردم به قدرت جا افتاده است. مردم عموما هرچه را از تریبونهای رسمی و رسانههای دولتی میشنوند ناخودآگاه به آن شک میکنند، و وعدههای مقامات را تبلیغات فرض میکنند. گویی این «تفاهم» فرهنگی بین مردم و حکومت برقرار شده است: حکومت دروغ بگوید و مردم آن را باور نکنند؛ حکومت بلوف بزند و مردم آن را تبلیغات بدانند.
این خصیصه البته در ایران تازه نیست و بلکه سابقه طولانی دارد و خاص جمهوری اسلامی نیست. ولی آن چه که در مورد حکومت فعلی ایران تازگی دارد، کاربرد دروغ و بلوف به صورت ناشیانه و کودکانه است. یعنی دروغ گفتن در روز روشن و علی رغم وجود مدارک و اسناد قطعی و مشهود، و بلوفزنیهای خندهدار بی پایه. رییس جمهور در حضور چند روحانی از «هاله نور»ی که در مجمع عمومی سازمان ملل دور سر او را گرفته بود با حرکات دست سخن میگوید و ویدئوی آن همه جا پخش میشود، ولی او به رغم این سند زنده مدعی است که چنین سخنی نگفته است. تصویر ویدئویی ورود احمدینژاد به کاراکاس که از تلویزیون دولتی ایران پخش شده نشان میدهد که سرود شاهنشاهی به جای سرود جمهوری اسلامی نواخته شده، ولی ساسان واليزاده مدیر كل امور رسانههای ریاست جمهوری مدعی است که ونزوئلا در مراسم استقبال رسمی از احمدی نژاد در سفر به این کشور «دقیقاً» سرود جمهوری اسلامی ایران را اجرا كرده است.
در مورد بلوفهای کودکانه و ناشیانه مقامات جمهوری اسلامی نیز نمونهها کم نیست. از آغاز جمهوری اسلامی قرار شد که آب و برق برای مردم مجانی باشد، در فاصله کوتاهی همه مردم صاحب خانه شوند، راه بیت المقدس از طریق کربلا باز شود، دزدی و قتل و جنایت با اعمال قوانین اسلامی از بین برود، حکومت عدل و داد در ایران برقرار شود، فقر و بیعدالتی و فاصلههای طبقاتی نابود گردد، و ایران زمین بهشت برین شود. ولی در سالهای اخیر این گونه بلوفها فضاحتبارتر شده است. وعدههای احمدینژاد در بردن نفت به سفرههای مردم، کاهش سریع نرخ تورم (گذشته از این که نرخ واقعی موجود را مرتبا نفی کرده است)، وامهای ازدواج، یا از بین بردن بیکاری جوانان و مانند آنها بیش از هر چیز موضوع لطیفههای مردم و کاریکاتورها و داستانهای طنز نویسان شده است. ظهور قریب الوقوع امام زمان را نیز باید در ردیف بلوفهای درخشان آقای احمدینژاد بشمار آورد.
همان طور که گفته شد، دروغ و بلوفزنی خصیصه برجسته فرهنگ و زبان حاکمیت در ایران بوده است. در جمهوری اسلامی این خصیصه برجستگی بیشتری یافت، و حاکمان به پشتوانه پایگاه مذهبی خود، کاربرد دروغ و بلوف را تا آن جا که «حفظ نظام» ایجاب کند مجاز شمردند. آقای خمینی حتا یک بار گفت که اگر در پاریس برای مخالفان عقیدتی جمهوری اسلامی (از جمله کمونیستها) وعده آزادی داده «خدعه» کرده است. از دید او خدعه (به شمول دروغ و بلوف) در راه حفظ نظام جمهوری اسلامی مجاز بوده است، و سران دیگر جمهوری اسلامی نیز عموما از همین رویه پیروی کردهاند. صداقت و حقیقتگویی در این فرهنگ ارزشی نسبی دارد: اگر کاربرد آن به حفظ قدرت حاکمان کمک میکند چیز خوبی است، و الا قلب واقعیت چیز خوبی میشود. اکنون این فرهنگ به فاحشترین شکل خود بر حاکمیت ایران غالب شده و حاکمان ایران ابا از این ندارند که راست راست راه بروند و چشم در چشم مردم دروغ بگویند و خود را مضحکه خاص و عام کنند.
مقامات ایران میتوانند در مورد هر حادثهای داستانی مضحک، مسخره و بچگانه ببافند و بدون احساس کمترین شرمساری آن را به عنوان واقعیت برای مردم بازگو کنند. در تظاهرات ماههای اخیر مدعی میشوند که بیست بسیجی کشته شده است و لزومی نمیبینند که نام و مشخصات این قربانیان را برای مردم بازگو کنند. برای قتل ندا آقا سلطان فرضیههای نابی پیش میکشند، و نه در ایران و بلکه در اروپا و آمریکا دنبال قاتل او میگردند. آنان میپندارند که کافی است بگویند رامین پوراندرجانی پزشک وظیفه کهریزک بدون هیچ دلیلی خودکشی کرده است و امت اسلامی آن را خواهد پذیرفت. و یا از همه مهمتر و خندهدارتر، این ادعا که محمود احمدینژاد در انتخابات 22 خرداد امسال 25 میلیون رأی آورده است دروغ فاحشی که بزرگترین واکنش مردمی را به صورت میلیونی در طول حیات جمهوری اسلامی به دنبال آورد.
در هر صورت به دلیل این که خصیصه دروغ گویی و بلوف زنی حاکمان برای مردم ایران عادی بوده، فضاحت این امر تا حدی که هم اکنون رواج دارد برای ایرانیان چندان شوک آور نبوده است. حاکمان ایران با دروغپردازیهای بیپروای خود از یک سو خود را به مضحکه بیشتری نزد اکثریت مردم تبدیل کردهاند و از سوی دیگر در بین هواداران خویش به سرعت اعتبار خود را از دست میدهند. برای مثال، رژیم حاکم در مورد موقعیت خود در بین مردم روستاها و شهرهای کوچک فرضیههای زیادی پراکنده است و چنین وانمود میکند که در این قشر از جامعه هواداران زیادی دارد. ولی یک تحقیق علمی[۱] که با چند نظرخواهی از ۱۱۵۰۰ نفر در ۱۱ آبادی با جمعیت بین ۸۰۰۰ تا ۳۴۰۰۰ نفر در استانهای فارس و اصفهان در پیش و پس از انتخابات ۲۲ خرداد صورت گرفته نشان میدهد که 39 درسد از جوانان (بین ۲۰ تا ۳۲ سال) و ۲۳ درسد از افراد مسنتر که به احمدینژاد رأی داده بودند بعدا پشیمان شدهاند. بسیاری از اینان دلایل پشیمانی خود را دروغپردازیهای رژیم در انتخابات و حوادث پس از آن برشمردهاند.
بی اعتباری رژیم و دروغها و بلوفهای ناشیانه آن البته به صحنه سیاسی داخلی کشور محدود نمیشود و طبیعتاً در صحنه بینالمللیی نیز بازتاب یافته است. جامعه جهانی از آغاز تشکیل جمهوری اسلامی با پدیده جدیدی در دیپلماسی بینالمللی روبرو شده بود رژیمی که از طریق گروگانگیری دیپلماتها در پایتخت خود یا گروگانگیری روزنامهنگاران و غیر نظامیان دیگر به وسیله مزدوران خود در کشورهای دیگر (لبنان) سیاست خارجی خود را تنظیم و اجرا میکرد. تروریزم با کنترل از دور نیز جزو دست آوردهای جدیدی بود که حکومت اسلامی ایران به جهان عرضه کرده بود. در عین حال، دروغ و بلوف که در فرهنگ رژیم اسلامی از آن تحت عنوان مکر و خدعه یاد میشد نیز جای خود را داشت. جهان با این پدیده روبرو شده بود و در طول نزدیک به سه دهه یاد گرفته بود که چگونه با این رژیم (و نمونههای تا حدی مشابه که بعدا در جاهای دیگر سبز شدند) تعامل کند.
با روی کار آمدن احمدینژاد این پدیده رنگ و روی تازهای به خود گرفت. احمدینژاد چند ماه پس از روی کار آمدنش در اولین سخنرانی خود در سازمان ملل (جایی که او آن را با مسجد لرزاده عوضی گرفته بود) فرج امام زمان را به جامعه جهانی نوید داد. پس از آن نیز، این موضوع ترجیعبند همه سخنرانیهای سالانه او در سازمان ملل بود. جامعه جهانی دریافته بود که اکنون نه با یک رییس جمهور معمولی و بلکه با فردی وابسته به عوالم غیب سر و کار دارد. البته اتیکت دیپلماتیک اجازه نمیداد که نمایندگان کشورهای خارجی در برابر سخنان احمدینژاد بخندند و یا او را مسخره کنند. آنان سعی میکردند که کنترل خود را حفظ کنند، و این به نظر احمدینژاد چنین آمده بود که دستی غیبی همه آنها را در جای خود میخکوب کرده باشد – از معجزاتی که او بعد از سفر برای دوستان خود تعریف کند.
علاوه بر مسئله امام زمان، دروغها و بلوفهای احمدینژاد نیز برای مقامات کشورهای خارجی تازه بود. او مدعی میشد که کشورهای غربی جرأت نخواهند کرد که تحریمی علیه ایران وضع کنند. سپس وقتی شورای امنیت ایران را تحریم میکرد او ابتدا آن را ورقپاره میخواند، و بعد خواهان آن میشد که تحریم را لغو کنند. ادعاهای غلّو آمیز او در زمینه پیشرفت فعالیتهای هستهای ایران برای کشورهای غربی عادی شده بود. در عین حال، همین ادعاها حربهای به آنان میداد که فشار خود را بر ایران بیشتر کنند. برای بسیاری از کشورهای غربی این رفتار احمقانه رژیم ایران قابل فهم نبود، و گاه این سؤال پیش میآمد که آیا ممکن است او راست گفته باشد و پیشرفتهای ایران در زمینه هستهای واقعاً بیش از آن باشد که شواهد اطلاعاتی از آن حکایت میکند؟ ولی به تدریج واقعیت ادعاهای توخالی احمدینژاد برای غرب روشن شد و ارزیابیها از توان فنی ایران برای تولید سلاح اتمی سال به سال عقب افتاد.
آخرین و در عین حال مضحکترین بلوف احمدینژاد در مورد فعالیتهای هسته ایران در این هفته و پس از قطعنامه اخیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی رخ داد. این قطعنامه که با اکثریت بسیار بالا و از جمله با حمایت روسیه و چین به تصویب رسید از انزوای بیسابقه رژیم حاکم بر ایران در سطح جهانی حکایت میکند. واکنش احمدینژاد در برابر این قطعنامه کاملا از نوع خاص خود او (تیپیکال) بود: یک بلوف بزرگ که مقامات غربی رسما آن را کودکانه و خنده دار بنامند یعنی تأسیس و به راهاندازی ده مرکز غنیسازی دیگر و هر کدام به اندازه نطنز! کمتر ناظر و تحلیلگر سیاسی و آشنا با مسایل فنی هستهای بود که به این حرف نخندد و آن را مسخره نکند. احمدینژاد که در سیاست داخلی خود دروغ و بلوف را به حد مسخرهای به وفور به کار گرفته است اکنون میخواهد همان سیاست را در سطح جهانی نیز به کار گیرد. نتیجهای هم که او خواهد گرفت تفاوت چندانی نخواهد داشت: تبدیل خود او و رژیم او به یک عنصر مزاح در سطح جهانی. این البته کمترین هزینه این کار است. این گونه برخوردها هزینههای بیشتر و سنگینتری نیز به دنبال خود میآورند - هزینههایی که از طریق تشدید سیاست کشورهای غربی علیه ایران بر مردم ایران تحمیل خواهد شد.
———–
From: Iran Emrooz