For more images:
http://www.cyzmedia.com/cyzmedia.com/Events/Events…
خلاصه يی در معرفی شاعـر نام دار ايران اسماعيل خويی
هرگاه سخن ازدکتراسماعيل خويی و معرفی ی او به ميان می آيد من بی اختيار به ياد اين بخش از شعر ِ « با آسمان » او می افتم که شاعر را « يک پنجره » می بيند:
” يك پنجره ست شاعر / شاعر كسیست كه میپرسد / و سخت میترسد: / و از همين روست/ كه رو بهآفتاب / مینشيند؛ / و هرچههست، / حتّـا، / آن مخملِ سياه را نيز / بازيچهئی بهدستِ رنگرزِ آفتاب میبيند؛ / و، مثلِ آفتابپرستی هشيار، / درمخملِ سياهیی شب حل میشود: / يعنیكه، درسپيدهی فرجام، / بهآفتاب بدل میشود ”
نام اسماعيل خويی در شعر امروز پارسی و به ويژه در شعر مهاجرت پارسی جایگاه ارجمند دارد. بررسی شعر پارسی ی امروز بی مرور آثار خويی بررسی يی همه جانبه و کامل نخواهد بود.
اسماعيل خويی، در نهـم تيرماه ۱۳۱۷ در مشهـد زاده شد. او نسل ِسوم مهاجرانیاست كه از آذربايجان به خراسان كوچيده بودند. خويی دورههای ابتـدائـی و متوسطه را در مشهـد گذراند و درسال ۱۳۳۶ برای ادامـهی تحصيل به تهران رفت. پس از فارغ التحصيل شدن از دانشسرایعالی به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشتهی فلسفـه دكترا گرفت. خويی پساز بازگشت از انگليس در تهراناقامت گزيدو تا قبل از اين كه از سوی ساواك ممنوعالتدريس شود، در دانشگاه تربيت معلم به آموزش پرداخت. در همين سال ها، خويی با يكی از هم كلاسی های خود در دانشگاه لندن كه بانويی ايتاليایی به نام “ فـرانكا گالّیّ یو” بود ازدواج كرد. برآیند اين ازدواج كه بعدها به جدایی انجاميد دو فرزند بود. نتيجه ی ازدواج دوم خويی ( با خانم رکسانا صبا ) که هم چون ازدواج نخست او نا موفق بود دو فرزند می باشد .
خويی در سال ۱۳۳۵ اولين مجموعهی اشعارش را در مشهد چاپ كرد از چاپ كردن اين مجموعه كه از قضا مورد بحث و بررسی هم قرار گرفته بود، بزودی پشيمان شد و دفتر دوم اشعارش را نيز با شكی كه نتيجهی همان پشيمانی بود به چاپ نسپرد. كارنامهی نزديك به پنجاه سالهی خويی در سر و كار داشتن با شعر، در تاريخ ادبيات امروز پارسی به او جايگاهی ارجمند داده است.
شعرهای اسماعيل خويی تا كنون به زبانهای مختلف ازجمله انگليسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی، اوكراينی و . . . ترجمه شده اند .
اسماعيل خويی به زبان انگليسی تسلط دارد و به اين زبان نيز فراوان شعر سروده است . نخستين مجموعهی شعر های انگليسی او با نام Voice of Exile امروز در دسترس ماست.
دکتر اسماعيل خويی نمونه ی برجسته ی شاعرانی است كه آثارشان به صراحت و در كمال شيوائی بر زندگی و انديشه ، و همچنين بر جايگاه آنان در سنت شعری يی كه در آن ساخته شده و شكل گرفته اند، شهادت می دهد. شعر اين شاعرِ برجسته ی پارسی گو ـ و حالا اضافه کنم فارسی و انگليسی سرا ـ را نه تنها در تعهد به فلسفه يا در علاقه ديرپايش به مسائلِ سياسی و اجتماعی، بلكه در زندگی فعال، ولی غالباً تنهای شخصی نيز كه تجربه ی تبعيد غنای بيشتری به آن بخشيده، همراهی كرده است.
دكتر اسماعيل خويی فيلسوف است، اما فلسفهدانیی او نيست كه اورا شاعر كرده است . میشود گفت كه فلسفه به غنای شعر اوكمك كرده است اما بر او ستم كردهايم اگر او را فيلسوفِ شاعر بخوانيم. زيبنده ی نام او پيش از هر چيز عنوان ِ شاعر است. او نخست شاعر است آن گاه فيلسوف، او نخست شاعر است پيش از آن که صاحب نظر در مسايل اجتماعی باشد. بعد، به همين ترتيب شاعر است پيش از آن که سياست دان يا تاريخ دان باشد. از همه ی اين ها فراتر، او نخست شاعر است و بعد سخن دان.
شعرِ خويی آنجا كه اعماقِ جهانِ درون و انسانِ خويش را می كاود نو، زنده و امروزين است. شعر او در اين جايگاه، هم نيمائی و هم مابعد نيمائی است؛ همان گونه كه هم كلاسيك و هم مدرن است. شعر خويی قالب و سبک و نفوذ ويژه ی خود را دارد.
شعر او در پرداخت اکر که لازم باشد حتـّا از مكتب نيمايی نيز درمی گذرد. برای او در اين مرحله، شعر نيما ديگر حرف آخر در شكل و كالبد و ساختار ِ شعر نيست، همانطور كه شكلها و كاربردهای كلاسيك شعر فارسی برای او تا آنجا كارآئی و کاربرد دارند كه بتوانند بازگو کننده ی جان و جهان توفنده او باشند. احاطهی كامل خويی بر زبان فارسی از او شاعری ساخته است چند سبكی و اين نكتهی طريفی است که كسی به آن نپرداخته است. انصاف اين است که به اين ويژه گی ی او به طور جدی و با چشمی آگاهانه نگريسته شود.
خويی شاعری است که چهار پنج سبك شعری را با هم ، در حد بسيار استادانه يی ، پيش برده است. اما تقريبا هيچ يک از سخنشناسان و شعرشناسان ما نگاهی کارشناسانه به اين وجه شعری خويی نيانداخته اند . اگر خيلی خوش بين باشيم بايد نگاه نگردن همه جانبه به شعر خويی را از سرِ کمی ی دانش ِ سخن شناسی ِ داعيان سخن شناسی ی هم زمان خويش بدانيم و گرنه بی شک تعمد داشته ايم تا نگذاريم يکی از شاعران بزرگ زمان در جايگاه واقعی خويش معرفی شود.
خوئی، از معدود شاعران ماست که از شعر تعريف مشخصی به دست داده است، او در تعريف شعر میگويد: “شعر همانا گرهخوردگیی عاطفیی انديشه و خيال است در زبانی فشرده و آهنگين.”. پرداختن به تعريف ِ خويی از شعر در اين مختصر نمی گنجد. من اجزای اين اين تعريف را در مقاله يی جداگانه بررسی کرده ام.
خويی می گويد که شاعر ها را می توان در سه گروه دسته بندی کرد:
گروه نخست ـ آن هايی که شاعر به دنيا میآيند، سپس با خون ِدل خوردن و آموختن و تلاش کردن شاعرتر می شوند.
گروه دوم ـ شاعر هايی که شاعر به دنيا آمده اند اما با درجا زدن ِ خود شاعر نشده اند.
گروه آخر ـ آن هايی که با دانستن قواعد شعری ، شعر می سرايند و به خاطر نداشتن بينش شاعرانه شعرشان مثل انار سرمازده می ماند. شعر ِ بی خون. مثل بعضی از استادان دانشگاه.
بی گزافه می توان گفت که خويی ، خود در گروه اول قرار دارد. او شاعر ِ” شدن های مداوم” ست . زبان شعر خويی چشم گير است و شگفتآور. او بسيار سروده و می سرايد. پس شاعر پْر کاری است. شاعر پْر کار البته که همه ی شعرهايش مثل هم نيستند؛ اما او شاعری است که بيشتر ِ شعرهايش را می توان از شعرهای خوب به شمار آورد. خوئی شعرهايی دارد كه شنونده را گرم میكنند، سرد میكنند، به شگفت میآورند، تكان میدهند، میخندانند، مضطرب میكنند، به خشم میآورند. ودر يك كلام بر شنونده و خواننده تأثير میگذارند. خوئی شاعری است كه به هرجا رود، شعر آنجاست. او ، يكی از انگشت شمار نمادها و نمودهايی است كه “ادبيات ايرانی در خارج از كشور” را در سال های سردِ غربت ايرانيان پناهنده و مهاجر، بر قامت خود فراز كرده است.
خويی شاعری ست که با آن که در سال های پس از انقلاب ِ آخوندزده ی ايران در ميهن خويش نبوده است اما چراغش هميشه در خانه سوخته و داغ ِ دوری از خانه ی شعريش، ايران ، دلش را دردمند کرده است.
دکتر اسماعيل خويی در شمار ِ پايه گذاران ِ کانون نويسنده گان ايران است و دو دوره نيز عضو هيأت دبيران کانون بوده است . او که از همان آغازِ تلاش های کانون نويسنده گان سازمان های هم مانند، در کنار ديگر آزادانديشان هم رزم خويش در مرکز ِجنبش روشنفکری ايران قرار داشت پس از اعدام دوست و هم سنگرش، زنده ياد سعيد سلطان پور در سال ۱۳۶۰، ناچار زندگی مخفی را برگزيد و پس از مدتی راهی ی تبعيد شد. او از سال ۱۳۶۳ در لندن زنده گی می کند .
در خارج از ايران نيز ، اسماعيل خويی، يکی از تلاش گران ِ راهِ آزادی ی بی حد و حصر بيان و عقيده بوده است . هم او يکی از نخستين کسانی بود که در راستای باور راستين خويش به ، فـتوای خمينی در به قتل رساندن سلمان رشدی را آشکارا محکوم کرد و از همين رو آخوند های فـرمـان فـرما که از او هيچ دل ِ خوشی نداشتند آثار او را از کتاب حانه ها برچيدند و رسما وزارت سانسور آخوندی به همه ی ناشرها ی ايرانی دستور داد تا از نشر کارهای او بپرهيزند. غاقل از اين که صدای رسای خويی به هر طريق به گوش ايرانيان خواهد رسيد.
من ديگر چه می توانم درباره ی او بگويم جز اين که : تکرار کنم اسماعيل خويی يک شاعـر ارج مند است. شاعری كه گفتم تا پای بدل شدن به آفتاب رفته است. و رها شده است از همه چيز:
” ناگاه / سنگی شدم رها شده بر سطح صيقلينهای از يخ، / با دانشی، چو دانستن، رام ، / كه ـ مثل عشق طعم گوارايی از پذيرفتن داشت ، / آميخته / به حس بیكرانهيی از رفتن”
و همين اورا شاعرِ برجستهيی میكند كه چشم مركب دارد و ابعاد مختلف زنده گی را میبينند و در نتيجه واژهگان را هدر نمیدهد وشعر میسرايد.
” نه ، نشد ! فکر نمی کنم ! نشد، نه !”
آيا نبايد برای معرفی يک پنجره، ديوار بود ؟
پس همان بهتر که سخن کوتاه کنم و بگويم : يک پنجره است خويی ، پنجره يی به دشت پر آفتاب يا باغ بسيار درخت و يا نمی دانم . . . شما بگوييد .
صمصام کشفی