خاطرات شیرین آن لاین دیتینگ

تحصیلاتم از سال ٢٠٠٢ شروع شد و تا  اخر ٢٠٠٦  ادامه داشت، بعدش فارغ التحصیل شدم.
یکی از خاطراتم که هنوز وقتیکه یادم میاد از خنده غش میرم در رابطه با آقایی از نیویورک بود. اسمش رو بزاریم آریا. بعداز ظهر یکشنبه  بود، رفتم آنلاین و به محض اینکه آن شدم‌ یه آی ام(Instant Massage) اومد. به بالای ویندو در جایی که محل اقامت بود نگاه کردم ، دیدم از نیویورک  بود. از انجاییکه ایرانیان وست کوُست اسمشون بد در رفته بود، و منی که حاضر نبودم بیشتر از ١٥ مایل کسی رو ملاقات کنم، به اقای نیویورکی جواب دادم.

پس ازسلام و احوالپرسی و چند دقیقه در مورد مسائل مختلف چت کردن، از من خواستند که تلفنی صحبت کنیم، من هم قبول کردم و تلفن رد و بدل کردیم و ایشون بمن زنگ زدن.
صدای گرم و قشنگی داشت. بعد از کمی از این در و اون در ، من یواش یواش و نرمک نرمک سوال هام رو برای شناخت بهتری از او شروع کردم . او نیز جواب میداد و جوابهایش برایم سوال آفرین میشد.

کمی از شکست در ازدواجش، کمی از کارش و کلی از خاطرات دوران کودکی و نوجوانیش گفت که کمی برایم غیرعادی بود، ولی به خاطر کنجکاوی و اینکه کلاً گوش کردن به داستان زندگی مردم علاقه دارم،  با وسواس خاصی به او گوش میکردم. از طرفی ٢×٢ تای او بیش از ٤ بود و نوع بیان و درک مطلب و بازگو کردن احساساتش برایم کمی بو دار بود.

تقریباً ٢ ساعت پای تلفن بودم و بعد با قرار اینکه دوباره صحبت خواهیم کرد، با او خدا حافظی کردم.
روز دوشنبه بسیار کار داشتم و آریا چندین پیغام کوتاه برایم گذاشته بود. غروب همان روز جواب تلفنش را برگرداندم، انروز سوالهای او در رابطه با نقل مکان کردن من به نیویورک بود. که بیش از هر چیزی دور از انتظارم بود. برایش از کارم گفتم، که براحتی نمیتوانم انرا رها کنم. و آریا پرسید که یک رقم بمن بده که چقدر در ماه پول در میاری؟ گفتم چرا به این زودی میخوای اینو بدونی؟ گفت من تا ماهی ١٥ هزار دلار میتونم بهت پرداخت کنم که مطمئن باشی از نظر مالی راحتی! گفتم خوب حالا خیلی زوده که در رابطه با این مسائل حرف بزنیم، و موضوع را عوض کردم و چند دقیقه بعد با او خداحافظی کردم.

روز سه شنبه ایشان را (background check)کردم، و کلی مطالب جالبی بدست آوردم. غروب سه شنبه باهاش تماس گرفتم و در مورد تحقیقاتم کمی برایش گفتم. شاک شده بود و چنان دستپاچه شده بود که سعی داشت واقعیت را از نوع دیگر برایم باز گو کند، که بهش گفتم؛ من وقت این بازیها رو ندارم و نیازی به ادامه صحبت با هم نیست. او که بسیار ناراحت شده بود، گفت یک (Chance) دیگه بمن بده. و در جوابش پاسخ دادم که چیزی بین ما نیست و با او خداحافظی کردم. یک ساعت بعد بهم زنگ زد که جوابش رو ندادم. فردای انروز یعنی چهارشنبه دو پیغام برایم گذاشت، اولی این بود که لطفاً بمن زنگ بزن، میخوام همه چیز رو راجع به خودم برات فکس کنم. و دومین پیغام این بود که:( This relationship is over). به دومین پیغامش هنوزم که هنوزه میخندم.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!