لطیفه ایست که وقتی میرداماد (از اشهر فلاسفه اسلامی) از دنیا رفت در شب اول قبر نکیر و منکر بنا بر وظیفه خود به بالین او آمدند که: “ربّت کیست؟” او جوابداد که: “اسقصٌ فوق استقصّات.” ملائک نزد خدا رفتند که این بنده ات چه میگوید؟ خداوند فرمود که: “نگران نباشید. این مرد وقتی زنده بود هم حرفهائی میزد که من نمی فهمیدم!”
شبیه این داستان در شأن مفسران تورات (که در تبدیل یهودیت باستان از دینی که بر محور معبد اورشلیم و مراسم قربانی دور میزد به دین کتاب و اخلاق نقش اساسی داشتند) نیز آمده است. میگویند که شهرت درسهای تفسیر تورات (میدرش) خاخام معروف “ربای آکیوا” در زمین و آسمان طنین افکنده بود. از اینرو حضرت موسی تصمیم گرفت در یکی از این درسها حاضر شود. اما کلیم الله که از آسمان نازل شده و درصف آخر حلقه تلامیذ آکیوا مدتی نشسته بود نتوانست چیزی از تفاسیر فاخر این خاخام مشهور بفهمد. در راه بازگشت به آسمان حضرتش با خرسندی فرمود: “فرزندانم از من فراتر رفته اند.”
این دو نکته لطیف را از آن آوردم که برخی منتقدین دین تصور میکنند دینداری یا باصطلاح یکی از آنها “دینخوئی” مستلزم تقلید و تکرار و تعطیل عقل است. علت چنین تصور باطلی جهل مرکب اینگونه منتقدان دین است که تئولوژی و تاریخ عقاید دینی را در خور مطالعه جدی نمیدانند و نقد بیرونی و ابزار عقل روشنگرانه قرن هجدهم با چاشنی کمی لودگی را برای تخطئه دین کافی میشمرند.
نمونه این روش مشی کمدین موفق و مشهور به دین ستیزی آمریکائی “بیل مار” است که فیلمی بنام “ریلی جیلیس” دراثبات ابلهانه بودن دین و ساده لوحی دینداران ساخته است. در سراسر این فیلم اثری از یک محقق دین نیست ولی تا بخواهید او با پوزخند معروفش به کلیساها و مساجد و معابد میرود و به ریش افراد کوچه وخیابان و تصورات دینی آنها میخندد. این روش مانند اینستکه منتقد بنیادگرائی که منکر تکامل است به کوچه و خیابان برود و با مردم عادی در مورد مفاهیم علمی مصاحبه کند و بعد به شهادت حرفهای ضد ونقیض و ناکافی آنها تئوری تکامل را به سخره بگیرد.
آته ایستهای جدید لزومی نمیبینند که خود را از زمینه شش هزار ساله که حیطه مطالعات ادیا ن است بهره مند سازند و در نتیجه از موضوع نقد خود جز صور قالبی و تصاویر مبهمی در ذهن ندارند. از آنجا که این گروه توان علمی و زبان گفتمان با دین شناسان را ندارند تنها به نقد متشرعین قشری و “عوام” یا افراطیونی که بنام دین خشونت را تقدیس میکنند، میپردازند. هر جامعه شناس و دینشناسی (صرفنظر از اینکه شخصاً دیندار یا دین ورز باشد یا نباشد) میداند که تاریخ دین تاریخ پذیرش تعبدی گزاره های دینی نبوده است. بر عکس. تاریخ تعقّل در دین تاریخ تحوّل اساسی و تصرّف بنیادین در دین است. آیا افرادی مانند میر داماد و آکیوا چشمها را بسته و “دینخویانه” به تأیید و تکرار میپرداختند یا اینکه افرادی ازایندست با تفاسیر خود دین را در هر قدم ازآن ِعصر و تفکر خود میکردند؟ آیا اسلام ملا صدرا و مسیحیت کیر گارد و یهودیت جاشوا هِشِل و هندوئیت گاندی کورکورانه و “دینخویانه” بود؟ علاوه بر تطور عقلی درونی دین (بقول وبر”عقلانی شدن نظری حیطه مذهب”) هر دینی با فرهنگهای قومی وعلائق سیاسی و طبقاتی اقشار مختلف در طول تاریخ خود گره میخورد و دگرگون میشود. واقعاً اگر اصل دینخوئی تقلید بود اینهمه تنوع در انحاء و اشکال دین بوجود میآمد؟
البته تفسیر مجدد و مدام دین همیشه لطافت و معنویت ببار نمیآورد. جنگهای مذهبی، تفتیش عقاید و اخیراً تروریسم و استبداد فاشیستی بنام دین (مثلاً در ایران فعلی و اسپانیای فرانکو) نیز ناشی از التقاط پویای دین با ایدئولوژهای نیهیلیست و ناسیونالیسم مدرن است. اما بررسی این دیالکتیک پیچیده را نباید از نقد سطحی آته ایستهای جدید (مثلاً کریستوفر هیچینز روزنامه نگار، ریچارد داکینز استاد بیولوژی و تکامل در آکسفورد و سام هریس متخصص اعصاب و روزنامه نگار) و همالان ایرانی آنها انتظار داشت.
در میان این گروه ریچارد داکنیز را در نظر بگیرید که از بقیه در رشته خود متبحرتر است و با ظرافت ادبی و قدرت علمی قابل توجهی به طرفداران علم ستیز بنیادگرا میتازد. اما وقتی از جنبه سلبی یعنی نفی عقاید دیگران (خدا و کتب مقدس) به بقعه اثبات یعنی بیان رویکرد فلسفی و جهانبینی خود میرود میبینیم که به یکی از نخ نماترین ایده های قرن هجدهم یعنی عقل انگاری (“راسیونالیسم”) پناه برده است. با اینحال اگر داکینز و همفکرانش به جدال قشریونی که عمر جهان را شش هزار سال میدانند و تکامل را منکراند برود بر آنها حرجی نیست. بیله دیگ بیله چغندر. ولی این گروه با ذات انگاری تاریخ گریزشان طبعی ابدی، عقل ستیز و مخرب برای دین فرض میکنند که هیچگونه مصداقی خارج از محدوده بنیاد گرائی ندارد. معلوم نیست نقد تفصیلی امثال داکینز از تدین ومعنویت میر داماد، آکیوا و یا ویلیام جیمز و سورن کیرکگارد و یا حتی رهبران دینی فعلی کشورش یعنی اسقف کانتربوری و خاخام کنیسه رفورمیست انگلستان چیست.
نقد دین امری خطیر و مستلزم حوصله و تخصص در پدیده دین و بسیاری از علوم انسانی و اجتماعی است. زدن به این خال کار تیراندازی زبر دست، ماهر، پر حوصله و مصمم است. البته راه دیگری هم برای زدن تیر به هدف وجود دارد. میتوان بجای افزایش مهارتها هدف را چنان بزرگ رسم کرد که هر کسی با چشمان بسته هم بتواند آنرا بزند. متاسفانه اینروزها تیراندازان مدعی دین شناسی بیشتر از راه دوم بخال میزنند.