در کسر، کاین شعاب تجمل، بر همه چیز، و بر همه جا
روانی بر دل شاد، ز این جامعه معرفت، بس بر دل پا کرده
او گوید، من تو ام، والفسل، من ز این جمال، بس اشفته مهر او
در مرز غریب، رفاقت در دست، پنهان مکن، سیرتت را
در امر، این مرکب دوستی، گر پیش اید، در بر گیر
گر دوزخت بود دوستی، صد به از فردوس دشمنی، قدم بردار، ای برادر، ز ان راه
ای خواهر من، ز این خون سرنوشت، ما را، در بر گرفته
خدایت بر ایمان، مقصودت منظور من، نه محمد، و نه عیسی، ز این عشق، ما را در بر گرفته
سخن ناتمام، عمر بس گذشته، لیکن این بحر عشق، سوزت بر وجود ما
خواب و خیال نیست، ای برادر، روح قدس پروردگارست، کاین چنان، ما را در بر گرفته