خواستۀ اصلی جنبش سبز چیست؟

بحثی که امروز اکثر هموطنانمان را مشغول کرده، آنستکه خواستۀ اصلی جنبش سبز چیست؟

1- اجرای کامل قانون اساسی موجود؛ 2 – اصلاحات در چارچوب نظام ولایت فقیه؛ 3 – جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه؛ 4 – تغییر رژیم و برقراری یک سیستم قانونمند مردمسالار بر اساس حقوق انسانی – نه قوانین الهی؛ و یا خواست های دیگری است. شاید میبایستی با دیدِ متفاوتی اینموضوع را بر رسی کرد. بجای رسیدگی به خواسته ی جنبش سبز، ببینیم کجا بوده ایم؛ چه مسیری را طی کرده ایم؛ در کجا قرار داریم تا بدانیم بکجا میتوانیم یا می خواهیم برسیم. زیرا اینبار می بایست امکان ناکامی و شکست را خنثی و حذف کرد. مروری کوتاه به مبارزات مردممان طی صد سال گذشته میتواند راهنمای ارزشمندی برای جنبش سبز و دگر اندیشان باشد.

یک قرن از انقلاب مشروطه، بیش از نیم قرن از جنبش ملی شدن صنعت نفت و سی سال از انقلاب 1357 میگذرد ولی ما هنوز دستمان از دامن مقصود کوتاه و به وصال محبوب نرسیده ایم. این سه جنبش، طی صد سالِ گذشته، نمایانگر عمق اندیشۀ آزادیخواهی ملتمان و ایثارگری برای برقراری عدالت در کشورمان بوده است. چرا پس از یک قرن مبارزه ما هنوز گرفتار حکومت خودکامۀ استبدادی هستیم؟

مردمسالاری در ایران ً پدیده ای نسبتاً جدید است، احزاب، اتحادیه های کارگری، نهاد های حرفه ای، جراید مستقل و آزاد و دولت های مسئول هنوز بطور کامل و یا مستمر در کشورمان پا نگرفته اند. آگاهی و نقش مردم در تعیین سرنوشت خود یعنی مسئولست شهروندی نیز هنوز همگانی نشده است. سدّ عظیم دیگر، انحطاط اندیشه در کشورمان می باشد که زائیدۀ نفوذ و قدرت جامعۀ روحانیت در بین توده های مذهبی و نقش تخریبی و بازدارنده شان در مقابل هر نوع آزادی، انتخاب و مردمسالاری است.

اوضاع و احوال ایران و ایرانیان قبل از انقلاب مشروطیت – سلطنت و مذهب

بازپرس: “شاه شهید چه تقصیر داشت … شما بایستی تلافی و انتقام را از آنها (وکیل الدوله و نایب السلطنه) بکنید که سبب ابتلاء شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمی کردید؟”

میرزا رضا کرمانی: “پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و ثمر آن درخت حاکم های خائنی چون وکیل الدوله، عزیزالسلطان، امین خاقان و این اراذل و اوباش بی پدر و مادرهائیکه ثمرۀ این شجره شده اند و بلای جان عموم گشته باشند، چنین شجر را باید قطع کرد، که دیگر این نوع ثمر ندهد. (ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم) اگر ظلمی می شد از بالا می شد.” (1)

ایران دارای نیروی ارتش و پلیس نبود ولی ده میلیون جمعیت بی چون و چرا از حکومت اطاعت می کردند زیرا توده های مردم اقتدار شاه را ناشی از خدا دانسته و برای او منزلت “ظل الهی” قائل بودند و سر بر آستان قدر قدرشان می نهادند. نا آگاهی عمومی، اعتقادات مذهبی و روحانیت ارتجاعی قطب دیگر رکود و عقب ماندگی مزمن در کشور بودند. ” زوال اندیشه و تصلّب سنت با گذشت زمان وضعیتی را ایجاد کرده بود که ایران زمین از بن بستی به بن بست دیگر رانده می شد.” (2)

ویلمورن جهانگرد فرانسوی در 1985 می نویسد: “مردم ایران در خمودی مطلق بسر می برند. کسی را با سیاست کاری نیست. فقط در بعضی شهرهای بزرگ چند نفر ناراضی از اوضاع می توان پیدا کرد که اینان نیز در طغیانهائی که فلان شاهزاده بر علیه حکومت مرکزی برپا می کند اشتراک دارند، در عین حال عدۀ این ماجراجویان باندازه ای ناچیز است که بهیچوجه قابل توجه نمی باشد.” (3)

قرن نوزدهم، قرن شکوفائی رنسانس (تولدی دیگر) عصر روشنائی و بسط دانش و تجسس علمی، دورانی که اروپا در راه تغییر و تحول فرهنگی و انقلابات سیاسی بپا خواسته بود؛ ایران گرفتار استبداد سلطنت و مذهب در خواب غفلت، رکود اندیشه و بیخبری؛ از این دگرگونی ها به کلی بر کنار بود. طی پنجاه سال سلطنت ننگین ناصرالدین شاه “رعیت کشی، مُلک فروشی”، رشوه و فساد باعث مهاجرت هزاران ایرانی برای رهائی از ظلم و ستم شده بود. ناصرالدین شاه بعلت خود خواهی، عیّاشی و بی کفایتی، افغانستان، نیمی از خراسان، سیستان، قائنات، مرو، سرخس، مسقط و ترکمنستان، صد و هفتاد و دو قطعه از جزایر و سواحل خلیج فارس و دو سوم بلوچستان و … از دست داد.

آزادیخواخان و روشنفکران –

اندیشۀ آزادیخواهی و عدالت که در دوران وزارت ابوالقاسم قائممقام با ترویج فنون و صنایع جدید به کندی شروع شده بود؛ با تأسیس دارالفنون به ابتکار میرزا تقی خان امیر کبیر گسترش بیشتری یافته و پا گرفت. امیر کبیر نقشی کلیدی در بیداری و آگاهی ایرانیان داشت. فریدون آدمیت می نویسد: “اهمیت مقام تاریخی امیر به سه چیز است – نو آوری در راه نشر فرهنگ و دانش و صنعت جدید؛ پاسداری هویّت ملی و استقلال سیاسی ایران در مقابله با تعرض غربی؛ و اصلاحات سیاسی مملکتی و مبارزه با فساد اخلاق مدنی.” (4)

ساختارهای استبداد پرور با ریشه های هزار ساله مانع هر اقدامی برای تغییر و تحول بودند. امیر کبیر با جدیّت و پشتکار بتدریج جلوی خود سری دربار و اعیان را گرفته بود. به علمای دینی اجازۀ دخالت در امور سیاست را نمیداد و با استعمار خارجی نه تنها در تضاد بود بلکه مبارزه می کرد. اتحاد استبداد دربار و ارتجاع روحانیان باعث ناکام شدن برنامه های اصلاحاتی کشور و قتل این بزرگ مرد ایران شدند.

“در آستانۀ انقلاب – ناصرالدین شاه کشوری را که تا مغز استخوان فساد گرفته و هر پاره اش به عنوان امتیاز در اختیار یکی از اجانب بود، با یک مشت رجال بی اطلاع و خائن به جانشین خود مظفرالدین شاه، آن طفل مسن و بچه مدرسۀ دوازده سالۀ بهانه گیر …، باز گذاشت. مظفرالدین شاه، که در میان فساد دربار پدرش بزرگ شده بود، … ساده لوح و ضعیف النفس و متلون و از اطلاعات سیاسی و تاریخی که لازمۀ کشورداری است به کلی بیبهره بود. خلوتیان و اطرافیان وی پست فطرت و فاسد بودند و صدرالعظم، امین السلطان، علناً از نظر بیگانگان تبعیّت می کرد. ظلم و جور و سرکشی در همه جا ادامه داشت و در دوران کوتاه پادشاهی او نیز بقیۀ منابع حیاتی کشور در مقابل وام به بیگانگان واگذار شد.” (5)

تا انقلاب مشروطیت جراید آزاد انتقادی در ایران امکان فعالیت نداشتند و برای جبران این کمبود روشنفکران و آزادیخوان ایران، در خارج از کشور از طریق نشریات و کتاب در روشنگری و توسعۀ افکار آزادیخواهی بسیار کوشا بودند. در داخل کشور روشنفکران و آزادیخواهان با تشکیل جلسه و انجمن های مخفیِ شبانه که هر بار در نقاطی متفاوت برپا می شد، گرد هم جمع شده مسائل را بررسی می کردند و در گسترش و توسعۀ حرکتشان برای بیداری و آگاهی مردم می کوشیدند. از این انجمن ها شبنامه هائی نیز بیرون داده می شد که مخفیانه توزیع می گردید.

جلسۀ اول انجمن مخفی در سال 1322 هجری (1905) در منزل میرزا محمد کرمانی تشکیل شد. میهماندار گفت: “ای وطن دوستان و ای اصلاح طلبان و ای غیرتمندان، آیا خوابید یا بیدار؟ آیا غیرت وطنی و شرف نوعی و حس ملی و دولت دوستی و ملت پرستی و معارف خواهی در شما هست یا نه؟ آیا شما خود را در عداد انسان می شمارید یا نه؟ اگر حس انسانیت دارید چرا فکری به حال زار خود و هموطنان نمی فرمائید؟” (6)

میرزا محمد کرمانی با اشاره به پیشرفت های ژاپن، انقلاب روسیه و مبارزات مردم هندوستان می گوید: ” ما اهالی ایران چه تقصیر کرده و چه گناهی مرتکب شده ایم که باید در نهایت ذلت و خواری و مسکنت و خاکساری بوده در جزء وحشیها و بی تربیتها محسوب باشیم. نه روزنامۀ آزادی، نه اخبار یومیه و نه آثار عیشیه، دو سه روزنامه در داخله داریم آن هم جز تملق و دروغ و چاپلوسی و مهملات دیگر چیزی نمی نویسند. … حکام به رشوه و تعارف خو کرده اند، وزرای خائن وطن عزیز را به بهائی کم می فروشند، نه آسایش نه آرامش …” (7)

انقلاب مشروطیت – پیروزی و شکست

ایران از یکطرف در چنگال حکومت خودکامۀ بی کفایت، فاسد و خودسر با ملتی تهیدست، نا آگاه و عقب مانده؛ و از طرف دیگر زیر چکمه های دو ابر قدرت امپریالیستِ استثمارگر در شرایط بی نهایت سنگین و طاقت فرسا رو بزوال بود. سیاست روسیه و انگلستان برای حفظ منافعشان در ایران – ایجاد هرج و مرج و نا امنی، ترویج فساد و رشوه، نفوذ در دربار و گماردن اشخاص پست، نالایق و بی شخصیت بر سر کارهای مهم جهت کنترلِ آسانتر و تسجیل معاهدات یکطرفه بود. استثمارگران منابع طبیعی ایران از جمله معادن آهن، سرب، قلع، زغال و نفت را نیز مطلقاً به خود اختصاص داده بودند. فقر و تنگ دستی گارگران و هقانان بجائی رسیده بود که بسختی قادر به امرار معاش بودند؛ عدم ثبات اقتصادی و امنیت، بازرگانان و کارخانه داران را بتنگ آورده؛ و دست درازی حکومت بسوی املاک موقوفه منافع روحانیون را نیز بمخاطره انداخته بود.

نارضایتی های عمومی، خشکسالی و قحطی و مالیتهای کمرشکن؛ استبداد و ظلم شاه؛ و خودسری های عوامل روس و انگلیس از یکطرف و از طرف دیگر طنین شور و هیجان نهضت های انقلابی در روسیه و دیگر ایالات هم مرز، باعث تشدید احساسات حق طلبی و عدالت خواهی در میهن مان شده و روزنۀ امید و الگوئی برای حرکت بوجود آورده بودند. روشنفکران و آزادیخواهان از طریق نشریات خارج از کشور در گسترش و تحریک این افکار سهم بسزائی داشتند. جرقۀ آتش افروز مورد نیاز، گران شدن قند در تهران و به چوب بستن تعدادی از بازرگانان بوسیلۀ دولت بود.

مردم که منتظر بهانه ای برای حرکت بودند، دست به تظاهرات زدند؛ بازار تعطیل شد و مساجد صدای معترضان را منعکس کردند. اعتراضات به شهرهای دیگر گسترش یافت و بالاخره ملت بپا خواستند. روشنفکران، آزادیخواهان، جوانان، بازاریان، جامعۀ روحانیت، زنان و بتدریج عشایر از نقاط مختلف کشور به جنبش پیوستند. مردم در اقصاء نقاط کشور از حربۀ بست نشستن استفاده کردند. انقلاب مشروطه در پرتوی بیداری و اتحاد، پیروز شد.

مورچگان را چو بود اتحاد شیر ژیان را بدرانند پوست

انقلاب مشروطیت نقطۀ عطفی در حیات ملت ایران و آغاز رهائی از تاریکی و خودکامگیِ سیستم ارباب – رعیتیِ قرون وسطائی است. زیرا مشروطیت تحولی است در نظام سلطنت مطلقه که در پرتو تقسیم قدرت سه گانۀ قانونمند بوجود می آمد. در انقلاب مشروطیت، مردممان در سخت ترین شرایط با از خود گذشتگی و پایداری بر علیه استبداد سلطنت و استثمار دو ابر قدرت مبارزه ای پیروزمندانه کردند. ولی جنبش آزادیخواهی انقلاب مشروطیت بار دیگر با اتحاد استبداد و ارتجاع با شکست روبرو شده، بکجراهۀ مذهبی کشیده شد.

روحانیان که برای حفظ منافع خود یعنی کوتاه کردن دست دربار از املاک موقوفه از بپا خواستگان انقلاب مشروطیت حمایت کرده بودند؛ زمانیکه دربار با آنان کنار آمد و دریافتند که جنبش مشروطه، حاکمیت ملاکان را تضعیف می کند از آن روی برگرداندند. دلیل دیگر دشمنی آشکار روحانیان با مشروطیت و پیوستنشان به دیگر مرتجعین؛ قانون اساسی بود که ضامن آزادی، تساوی حقوق زن و مرد و بر قراری عدالت می باشد. جامعۀ روحانیت بوحشت افتاده و در تکاپو بود که بهر نحوی جلوی این جنبش بایستد و مسیرش را منحرف کند.

مجتهدان بزرگ شیعه در این راستا، فتوائی صادر کردند که هر نوع بحث و مذاکره در بارۀ امور سیاسی بدون اجازۀ ویژۀ آنان ممنوع می باشد؛ روزنامه ها از درج مطالب مخالف و مغایر با دین ممنوعند و متخلفین مجازات خواهند شد؛ مجلس باید پنج نفر از نمایندگان مجتهدین را بعنوان ناظر شریعت انتخاب کنند و تمام قوانین مصوبۀ مجلس را که با شریعت تعارض داشتند، کان لم یکن تلقی کنند. و البته نظریۀ مجلس تابعی از نظریۀ آقایان خواهد بود. این ماده از قانون اساسی تا ظهور امام دوازدهم قابل تغییر نخواهد بود.

انقلاب مشروطیت بعلت نداشتن تشکیلات منظم رهبری، عدم آگاهی توده های مذهبی مردم که در انتظار امدادهای غیبی نشسته بودند، دربار خود کامۀ بی کفایت و خائن و کوته نظری و خیانت مجتهدین؛ از جادۀ انقلاب مشروطیت منحرف شده و به سیاه چال مشروعیت سقوط کرد. با از دست دادنِ این فرصت طلائی، مردممان پنجاه سال دیگر اسیر استبداد دربار و روحانیون گردید و منابع ملی کشورمان برای چپاول در دستِ استثمار باقی ماند.

جنبش ملی شدن صنعت نفت

نیم قرن بعد کشورمان در موقعیتی استثنائی قرار گرفته بود: طی دوران جنگ جهانی دوم در حالی که ایران در اشغال قوای متفقین بود، رضا شاه تبعید شده و محمد رضا در سن بیست و یکسالگی به سلطنت رسید. ایرانیان در قحطی و گرسنگی بسر می بردند زیرا قسمت اعظم محصولات کشاورزی کشور به شوروی فرستاده می شد. انگلیس ها برای تأمین مخارج نیروی های متفقین در ایران، اسکناس چاپ می کردند که باعث تورم سرسام آور و ورشکستگی اقتصادی در کشور شده بود.

انگلستان در جنگ تضعیف شده و آمریکا بعد از جنگ، بصورت ابر قدرت ظهور کرده بود؛ آمریکا زمانیکه ایران در اشغال متفقین بود، به ایران قول داده بود که بعد از جنگ، در درجۀ اول تمام قوای خارجی خاک ایران را ترک خواهند کرد و در درجۀ دوم ایران از کمک های مالی و تکنولوژی آمریکا برای سازندگی ایران برخوردار خواهد شد و روابطی حسنه با آنکشور خواهد داشت. پس از پایان جنگ، انگلستان و شوروی از تخلیۀ نظامی ایران خود داری کردند و با توطئه و دسیسه بازی سعی در ادامۀ نفوذ و کنترل داشتند؛ شوروی حتی با پشتیبانی از تجزیه طلبان دست به تشکیل جمهوری هائی در ایران زد؛ آمریکا با فشار انگلیس ها و تهدید روس ها را مجبور به تخلیه کرد.

انگلیس طی نیم قرن گذشته بزرگترین ثروت ملی ایران (نفت) را بتاراج می برد و رفتاری ارباب – رعیتی و تهاجمی با ایرانیان داشت. محمد مصدق که نمایندۀ مردم تهران در مجلس بود، برای کسب حقوق ملت با افشاگری در مورد چپاول ثروت ( کل درآمد ایران طی نزدیک به نیم قرن، کمتر بود از در آمد دولت انگلیس از نفت ایران در یک سال!) کشور بوسیلۀ انگلیس، سعی داشت که نظر ملت را برای ملی کردن صنعت نفت آماده کند. در این راستا و برای مقابله با اقدامات ضد ملی دولت، جبهۀ ملی را از گرد هم آوردن نمایندگان اقلیت مجلس، روزنامه نگاران و شخصیت های خوش نام در منزل خود تشکیل داد. بمرور احزاب و سازمانهای دیگری نیز به آن پیوستند.

مصدق بیش از نیم قرن برای دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و استقرار مردمسالاری مبارزه کرد. مصدق می گفت گرسنه می مانیم و آزادی و استقلال خود را از دست نمی دهیم؛ و هرگز بر سر منافع ایران سازش نمی کنیم. موفقیت جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران در گرو اتحاد روشنفکران، فعالین سیاسی، جبهۀ ملی، پشتیبانی مردم، رهبری و مقاومت خستگی ناپذیر محمد مصدق و نفرت عمومی از استثمار انگلیس بود. مبارزه ی پیروزمندانۀ ملت ایران و ملی شدن صنعت نفت، ضربۀ مهلک و جبران ناپذیری به قدرت مطلقۀ امپراتوریِ بریتانیا بود که بعد از آن دیگر نتوانست کمر راست کند و روبزوال شد.

عوامل مختلفی در سرنگونی دولت مصدق و شکست نهضت نفت نقش داشتند: توطئه های انگلستان که مانند یک روباه زخمیِ حیله گر همواره در تکاپو بود، نقش آمریکا بخصوص در ماه های آخر دولت مصدق، نقش دربار و تخریبی ترین گروه، روحانیان بودند، یعنی همان گروهی که انقلاب مشروطیت را نابود کرده بود. اتحاد درباریان، جامعۀ روحانیت و مزدوران ایرانی همراه با انتلجنت سرویس انگلیس در “عملیات چکمه” به سرکردگی مانتی وودهاس و اداره سیا آمریکا در “عملیات آژاکس” به سرکردگی کرمیت روزولت , پس از ماه ها توطئه، در روز 28 مرداد جنبش مردممان را برای کسب استقلال و آزادی ناکام کردند.

نقش تخریبی و خائنانۀ روحانیون طراز اول، مانند آیت اله کاشانی و آیت اله بهبهانی (رابط دربار)، شیخ بهاء الدین نوری و شیخ احمد کفائی خراسانی در سقوط دولت مصدق، تنها دولت مردمسالار کشور و کودتای 28 مرداد، نقشی کلیدی بود که بدون آن توطئه چیان هرگز موفق نمی شدند. “کاشانی در جهت مخالفت با دکتر مصدق و سرنگون ساختن دولت او اقدامات مؤثری بعمل آورده و راه را برای پیروزی کودتاچیان هموار ساخته است. … جبهه ملی که پیشقراولی پیکار برای ملی کردن نفت را بعهده گرفته بود، مخالف مداخله روحانیون در امور سیاسی و مملکت بود.” (7)

آیت اله بهبهانی که سالها با دربار شاه رابطه داشت نقش تعیین کننده ای در کودتا ایفا کرد. او از نفوذ خود در بازار بهره گیری کرده و با بسیج دستجات اهالی جنوب شهر به سرکردگی چاقوکشان و چماقداران به طرفداری از شاه و بر علیه مصدق دست به تظاهرات خیابانی زد. این حرکت از طرف دربار و افسران پاکسازی شده پشتیبانی می شد. شکست نهضت نفت و جبهه ملی، فصل دیگری از همان نا آگاهی، نفاق ها و جاه طلبی و خود خواهی ها بود که انقلاب مشروطیت را نا موفق ساخت. تفرقه اندازی و مخالفت ها پشت جبهۀ ملی را خالی کرد و اینبار مزدوران اجنبی و وطن فروشان رشته های ملت را پنبه کردند.

“کودتای 28 مرداد، … یکی از رویدادهای عبرت انگیز زمان است و همواره بصورت یک ننگ و شرمساری در تاریخ باقی خواهد ماند. شرمساری برای ملتی که در مبارزه بزرگ ضد استعماری خود، امپراطوری بریتانیا را به زانو در آورد و آوازۀ جنبش او، ملل ستم دیدۀ زیر یوغ استعمار را، در آسیا و آفریقا بیدار ساخت ولی در پیکار نهائی ایستادگی نکرد و به آسانی در صحنۀ نبرد عقب نشست. ننگ برای خائنینی که با هویت ایرانی، جاسوسی و مزدوری بیگانه را بعهده گرفتند و در گرماگرم نبرد، دروازه را به روی دشمن گشودند.” (8)

انقلاب 57

بیست و پنج سال سپری شد، بار دیگر توده های مردم برای کسب عدالت و آزادی بپا خواستند و انقلاب شکوهمند 57 در شُرُف پیروزی بود که دوباره دستهای ارتجاع از آستین مرقع بیرون آمد و دیو ارتجاع ظهور کرد. او با سخنان مردم پسند و عوام فریب سوار کار شد و پس از پا گرفتن حکومت ضحاکی شروع به بلعیدن بهترین و پاک ترین فرزندان ایران کرده، با شعارهای ابلهانه و رفتاری خودسرانه، کشور را منزوی و سالها گرفتار جنگی ویرانگر و خانمانسوز نمود.

انقلاب 1357 در اثر ندانم کاری های رهبران سیاسی و روشنفکران (من نیز مقصرم)، کمبودهای ساختاری و عدم وجود نهادهای مردمسالاری ناشی از حکومت های خودکامه؛ بوسیلۀ ملاها از دست مردم خارج و منحرف شد. به کجراهه کشیدن انقلاب، مردممان را سی سال دیگر زیر یوغ عقب افتاده ترین قشرِ ارتجاعیِ منحط کشید. این سومین بار در تاریج اخیر کشورمان بود که مردممان از دستیابی به خواسته ها و ارزش های انسانی خود محروم می شدند.

واررثان ضحاک که سالها مشغول چپاول ثروت های ملی بوده اند، بخاطر عدم کفایت مدیریت صالح و سالم، ندانم کاری، فساد گسترده ی درونی، حرص و طمع و ریا و تزویر، کشور زرخیز ایران را به مرز ورشکستگی رسانده و ملت را گرفتار فقر و در ماندگی کرده اند. از طرف دیگر سیاست خارجی و روابط بین المللی شان، ایران را در ردیف کشورعای یاغی قرار داده و منزوی کرده است. با ورود احمدی نژاد به صحنۀ سیاسی و شعارهای ابلهانه و تهدیدهای تو خالی اش؛ ایران را بار دیگر در معرض خطر جنگ و نابودی قرار داده و منطقه نیز دستخوش مسابقۀ تخریبی تسلیحاتی گردیده است.

جنبش سبز – تشنج، فرزند بی عدالتی

نارضایتی از نابسامانی ها و بی عدالتی ها بسیار گسترده و هموطنان آزادیخواه همواره برای احقاق حقوق خود و برقراری عدالت در تکاپو بوده اند. سالها همه منتظر یک فرصت مناسب، یک بهانه و یک جرقه برای شروع حرکت بودند که دشمن با تقلب در انتخابات ریاست جمهوری این نیاز را بر آورده کرد. خشونت و بربریت حکومتگران که نمایانگر حقانیت خواست های معترضین بود، نقش سازنده و مؤثری در تقویت جنبش و مقاومت و پایداری مردم نمود. ایران آبستن سی سال زور و بی عدالتی بود؛ تشنج، فرزند بی عدالتی با شروع جنبش سبز تولد یافت.

طی صد سال گذشته، جنبش سبز چهارمین قیام مردممان برای کسب عدالت و آزادی است. اینبار تکلیف روشن تر است زیرا روحانیان برای نابود کردن جنبش، دیگر از پشت خنجر نمیزنند، بلکه شمشیر را از روبسته و با کمال وقاحت بنام فقاهت از هیچ جنایتی برای خاموش کردن ندای حق طلبانۀ مردممان دریغ نمی کنند.

ملت ایران در یک سیر تکاملی در پیکارهای خود برای کسب عدالت، استقلال و آزادی از دوران انقلاب مشروطیت؛ جنبش ملی شدن نفت و انقلاب 57 درسهائی آموخته که برای پیروزی جنبش سبز حیاتی است. اگر از تجربیات صدسال پیکار (آگاهی، اتحاد و مقاومت) بر علیه استبداد خودکامگانِ غارتگر بهره گیری نکنیم، مجبور میشویم همه چیز را دوباره تجربه کنیم و این فرصت را نیز از دستمان خواهند ربود. مبارزه با رژیم ارتجاعی و ضد بشریِ جمهوری اسلامی وظیفۀ هر ایرانی بیدار و آگاه است.

“بی عدالتی در هر جا، خطر برای عدالت در همه جاست” *

امیر حسین لادن

ahladan@earthlink.net

(1) صورت استنطاق میرزا رضا کرمانی که ناصرالدینشاه را ترورکرد

(2) دیباچه بر نظریۀ انحطاط ایران سید جواد طباطبائی

(3) انقلاب مشروطیت پاولویچ، تریا و ایرانسکی

(4) امیر کبیر و ایران فریدون آدمیت

(5) از صبا تا نیما یحیی آرین پور امیر کبیر و ایران فریدون آدمیت

(6) تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی

(7) همان منبع

(8) جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران سرهنگ غلامرضا نجاتی

* مارتین لوتر کینگ

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!