یهروز هفتهٔ پیش دوست همکلاسی عزیز و خوشگلی را بعد از مدتها دیدم. جای شما خالی خیلی گل گفتیم و گل شنیدیم. از همهٔ درها و زمانها. تا اینکه، طبق معمول، صحبت رسید به زیبایی! یعنی اینجوری شد که من به دوستم گفتم چقدر خوشحالم که مثل من عینک لازم نداره.
دوستم پرسید: ماندا تا بحال به فکر عمل لیزیک افتادی؟
من جواب دادم: اره معلومه….، آرزومه نصفه شب بتونم ستاره هارو ببینم، صبح پاشم و به جایی نخورم، درختهای بیرون رو در هر فصلی ببینم… ولی دکتر چشمم میگه اولا، این تکنولوژی خیلی جدید است و امتحانش در طولانی مدت مشخص نیست و دوما، من هنوز کاندیدای لیزیک نیستم. بعدا اضافه کردم که از هر جراحی حوالی چشم زهرم میره. تحمل دردم خوب است، مگر نزدیک چشمهام…
**************
اخیرا هر مهمونی ایرانی که میرم، در یک مقطعی از شب، یکی بالاخره آزم میپرسه: دماغت رو بالاخره عمل نمیکنی؟ دور چشاتو چی؟… خانم فلانی یک دکتر خوب سراغ داره….
اگر بخوام تعداد دکترهایی رو که خواهرم، مادرم و بقیه آشنایان بهم معرفی کردن رو براتون بشمرم، حوصلمون سر میره. چند سالی کامنتها و نظریات مربوط به زیبایی مطرح نمیشد، تا این یکی دو سال اخیر…
فکر میکنین چرا اینقدر در فرهنگ ایرانی، زیبایی مصنوعی مد شده؟
اجازه بدین روشنتر سوالمو طرح کنم:
خانومها، و آقایون، دست به جراحی میزنن برای اینکه: ۱) تکنولوژی زیبایی پیشرفت کرده؟ یا ۲) روان انسانها اینقدر کوفته است که برای تغییر روحی، روی به چاقوی جراحی میارن؟ یا: ۳) قیافه از اخلاق، جذابیت، انسانیت و تمدن حرف میزانه؟ هر چی ظریفتر، بهتر؟
توضیح بدم، منظور من از پرسش این سوالها، انتقاد از استتیک (زیبا شناسی) انفرادی نیست، هر کسی هر کاری دلش بخواد میتونه با بدن خودش بکنه… به من و شما هم ربطی نداره، تا وقتی به کسی آسیبی نرسه.
بماند که گاهی گوش من میره از بس که باید اینجای دماغمو عمل کنم، یا اونجای چشمامو، یا که یه بتاکس اینجا و یکی اونجام… بماند!