سال تولد بنده همزمان با نصب دکتر مصدق به نخست وزیری، ثبت شده. بدین لحاظ، نه از ایشان خاطرهای دارم و نه از سیاست دوره آن بزرگوار یاد کردی. اینقدر هست که در این سایت ایرانیان، چند بار میشود که از طرف یکی از شاهپرستان انگلیسی، به لقب شریف “مصدقی کثیف” مفتخر شدهام – که میترسم مایه سر شکستگی برای خاطره آن مرحوم باشد.
دوم که، دیدم یکی از “خواهران زینب” پیرهن خون آلود آن شهید راه ایران را برداشته، علم و کتل کرده، و زیر آن برای خامنهای جنایتکار سینه میزند، و به امریکاییان نفرین میفرستد. بعدش هم چوس ناله میکند و افسوس میخورد که، “زمان مصدق، کیسه کیسه دلار میدادند تا چهار نفر در ایران آمریکا دوست شوند، اما حالا میلیون میلیون ایرانی آمریکا دوست پیدا شده، بی جیره و مواجب!”
در پاسخ آن دوست انگلیسی که میفرمایند، “مصدق سر دسته کثافت بازی و کثافت سازی در ایران بود، چون نمیدانست دارد چه گهی میخورد”، باید عرض کنم که، الاعمال به نیات! دکتر مصدق نمیخواست که ایران را بدهد دست کمونیست ها، ولی عملا داشت آنطور میشد. ایشان قصد نداشت که کشور دچار چند دستگی و حتی جنگ داخلی و تجزیه احتمالی شود، اما چیزی نمانده بود که بشود. اگر بخواهیم که خاطره آن بزرگوار را به گناهی آلوده کنیم، بیایید آنرا “ایران پرستی کور” بنامیم.
بنده شخصاً معتقد به این اصل رفتاری هستم که، “واسه یکی بمیر، که برات تب میکنه”! متأسفانه، دکتر مصدق از رجال تراز اول ایران بود، اما ایرانی جماعت را نمیشناخت! از ایشان صادق تر، درستکار تر، انسان دوست تر و نجیب تر، در تمام ایران نبود. صفاتی که هر کدام به تنهایی میتوانست و میتواند باعث “رّد صلاحیت” هر نمایندهای در دستگاه سیاسی ایران شود! مصدق برای ملتی مرد که هر کدام تب و تاب شهوت خودشان را داشتند.
یک میخواست ایران را بچپاند زیر عبای استالین، پس موقتاً شعار میداد، “زنده باد مصدق”. آن یکی میخواست پست و مقام بگیرد، دیگری میخواست که حزب و دستهاش در مجلس اکثریت پیدا کند، سومی دنبال مواجب سفارتی بود، و آخری پی آدمکشی و ترور تا ایران را اسلامی کند … زیاده سر درد میشود. شاگرد بقالی سر کوچه، روز ۲۷ و ۲۸ مرداد سر کار نبود. پرسیدند و جواب داد که، “آقا جان، یک روزش را ۵ تومن گرفتم گفتم زنده باد مصدق؛ روز دویم ۵ تومن دیگه گرفتم گفتم مرگ بر مصدق”!
در جواب آن نیلوفر باتلاق اسلامی که مصدق را سپر بلای خامنهای میکند؛ عرض میشود که، دکتر انسان واقعی بود. اگر چه انگلیسیها میخواستند که سر به تن ایشان نباشد، اما در ماجرای نفت کاری نکرد که یک مو از سر یک انگلیسی کم شود. با وجودی که میدانست آمریکا یار غار انگلیس است، اما تا آخر با آنها مذاکره و رفتار انسانی میکرد. دکتر مصدق میگفت، “نفت مایملک مردم ایران است. ما صنعت نفت را ملی کرده ایم، اما پول حقی انگلیس را که پایه گذار آن صنعت بوده، میدهیم”!
دکتر مصدق انسان دوست بود؛ نه فقط برای ایرانی، بلکه برای همه انسانهای جهان. ایشان مخالف ترور، آدمکشی، شکنجه و تجاوز بود؛ و اگر اکنون هم زنده بود (که در قلب میلیون ها مردم آگاه شده ایران هست) سگ آمریکا را به امام آدمکشان ترجیح میداد.