گریه میکنم ولی شادم
شرقیم در انتهای راهم
پر از کشامش و تضادم
خواب میبینم که بیدارم
شاعرم زندانی روزگارم
پر از انتظار و رویایم
میخندم بر قلب زارم
که زخمی دیگر ندارم
گریه میکنم ولی شادم
زمان کشته زهر زبانم
عاطفه آمده به فریادم
که دشمنان بگویند در گذارم
دروغ راهی ندارد بر مزارم
آخر از این دنیا آزادم
اورنگ
Dec 2010