با اجازه علی اکبر خان شیدا
این روزها بازار سریال جدید مهران مدیری یعنی “قهوه تلخ” حسابی داغ است و به تبع آن موسیقی تیتراژ این سریال که بازخوانی تصنیف مشهور و قدیمی “شب مهتاب” با صدای خود مدیری است. دوباره سر زبانها افتاده و حتی عدم ذکر سازنده اصلی تصنیف در تیتراژ قسمتهای ابتدایی باعث انتقاد زیادی شد٬ بگذریم که همه نام تصنیف سرا را میدانستند به اضافه اینکه تصنیفی که صد و خورده ای سال ساخته شده دیگر شامل قانون حق مولفان نمی شود. ما هم برای این سراغش رفتیم که نشان بدهیم این وضع ترانه فارسی که امروز دچارش هستیم همینطوری و قضا قورتکی نبوده و از فضا بر سر موسیقی فارسی نیامده و ریشه در جایی دارد . بگذریم که موسیقی دانهای ایران ٬ علی اکبر شیدا و عارف قزوینی را اولین تصنیف سازان جدی موسیقی ایرانی می دانند که آبروی برای آن کسب کردند. با این وجود با اجازه روح پرفتوح میرزا علی اکبرخان شیدا اصفهانی (البته اگر به روح اعتقاد دارید؟!) می رویم سراغ این آهنگ. ضمن اینکه که همین استاد علی اکبر خان هم آخر عمری و سر پیری عاشق یک دختر انجام دهنده حرکات موزون (همان رقاصه خودمان)به نام مرضیه شد و زد به سرش و کارش به دارالمجانین کشید.
تفسیر شعر
تصنیف در دستگاه بیات اصفهان است و در یک شب مهتابی و نقل قول یک عاشق بی قرار از حال اوضاع خودش است ٬ به اشعار توجه کنید:
امشب به بر من است و ان مايه ی ناز /يا رب تو کليد صبح در چاه انداز /ای روشنی صبح به مشرق برگرد/ ای ظلمت شب با من بيچاره بساز
خواننده در ابیات اول یک جمله خبری را بیان می کند و خبر می دهد که امشب آن مایه ناز در بغل ایشان می باشد . البته این که ناز هم مانند ماست و خمیر ترش مایه و مخمر دارد یا نه خودش جای بحث دارد و اصولا تعریف ناز چه می باشد تا مایه اش چه باشد . بعد در مصراع دوم لحن جملات به امری بر میگردد. شاعر از خدا می خواهد حالا که بعد عمری مایه ناز را گیر آورده خداوند شب را صبح نکند و اصولا بی خیال صبح شود تا ایشان دلی از عزا در بیاورند. در مصراع سوم به سبک فیلمهای ساینس فیکشن شاعر از زمین می خواهد که جرکت وضعی خود را عوض کند تا بار دیگر شب از نو شروع شود و سپیده دم که معمولا می اید و می شود وقت رفتن( سلام استاد یساری ) اصلا نیاید و دوباره به سمت شرق برگردد. در آخرین مصراع شاعر با التماس و زاری از تاریکی شب می خواهد ایندفعه را با او راه بیاید تا ایشان به کارش برسد!
امشب شب مهتابه حبيبم رو ميخوام/ حبيبم اگر خوابه طبيبم رو ميخوام
خوب ٬ این ابیات مجددا لحن امری دارد .قدما می گویند حال دیوانه ها در شب های مهتاب بدتر می شود . ایشان هم با دیدن مهتاب قاطی کرده اند و به اصطلاح “لوناتیک” شدند و دلشان هوس حبیب و یار را کرده . بگذریم که می شود در جواب ایشان گفت : می خواهی که می خواهی! مرد حسابی فکر کردی ما چه کاره ایم؟ ! همین یک کارمان مانده بود که برویم برای شما حبیبتان را بیاوریم !! ولی در مصراع بعدی شاعر ذکر می کند که اگر یار مربوطه خواب است ٬ پزشکش را خبر کنیم . در اینجا می فهمیم که طرف حالش بد است و دیگر سر به سرش نمی گذاریم!
خواب است و بيدارش کني/ مست است و هشيارش کنيد
باز هم یک سری خرده فرمایشات دیگر ٬ ایشان می خواهند که جبیبش (شاید طبیبش ) را نصفه شبی بیدار کنیم ٬ بعد اگر مست است و دچار خماری و یا هنگ اور شده با آبلیمو ٬ قهوه٬چای پررنگ٬ رد بول و یا احیانا قرص آسپرین و ادویل مستی اش را بپرانیم . لازم به ذکر نیست که اگر طرف خودش طبیب باشد نیاز نیست ما برایش نسخه بپیچیم!
گوييد فلانی آمده ٬ آن يار جانی آمده
حالا فرض کنید با بدبختی طرف را بیدار کردیم و مستی اش را هم پراندیم . باز فرمایشات ادامه دارد. باید به ایشان ابلاع کنیم که چه نشستی که فلانی آمده و ایشان لابد این فلانی را می شناسد. یار جانی هم اصطلاحی بوده که در قدیم به جای” رفیق فابریک” و ” دلبر ساسات ” به کار می رفته و منظور دونفر که خیلی با هم نزدیک بودندو دو روح در یک کالبد بودند و اینها…..
آمده حال تو احوال تو سيه خال تو سفيد روی تو٬ سیه موی تو ببيند برود
حالا منظور از اینهمه بگیر و ببند و بیدار کن و مستی بپران چی هست؟ ایشان آمده که با حبیبشان احوالپرسی کنند و تاتو سیاه ایشان و صورت سفیدشان (آنموقع ها هنوز صورت برنزه مد نشده بود ) و موی سیاه ( و همینطور رنگ موی بلوند و مش و مسی و یخی و … هم مد نشده بود ) را ببیند و برود ! یکی نیست بگه آدم حسابی! ما را گیر آوردی ؟ اینهمه بگیر ببند و ایستادن حرکت وضعی زمین و خبردار و کور شو و دور شو که چی؟ ببینی و بروی ! شما پیش همان طبیبت بروی خیلی بهتر است. لازم نکرده تا حبیبت را ببینی!
امشب شب مهتابه حبيبم رو ميخوام/ حبيبم اگر خوابه طبيبم رو ميخوام.
و دوباره ایشان اصرار دیدن یار و یا دکتر خانواده گی شان را دارند تا در این شب مهتاب که زده بالا! به دادش برسند . از همه اینها مگر خودش در مصراع اول نگفت مایه ناز پیشش است پس اینهمه منت کشی و امر و نهی با حبیب و طبیب و عره و عوره و شمسی کوره برای چی؟
برای همین است دیگر پدرجان! خشت اول ترانه سرایی فارسی را اینطوری بگذارند ثریا که پیشکش به طبقه سوم نرسیده نتیجه اش می شود همین درافشانی های که به نام ترانه فارسی به خورد من و شما می دهند!
پ .ن از همه اینها بگذریم ٬ شخصا این اجرای سیما مافیها با ارکستر ملی رادیو تلویزیون آنموقع را خیلی دوست دارم . اجرا متعلق به سال ۵۵ یا ۵۶ است.