آزادی : در زنجیری از سروده ها

 

کنون آفرین بر تو شد ناگزیر
ز ما هر که هستیم برنا و پیر 
هم آزادی تو به یزدان کنیم
دگر پیش_ آزادمردان کنیم … : فردوسی

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت : حافظ

آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش
سر خیل مجانین شو، سرحلقهٔ طفلان باش
گر با رخ و زلف او داری سر آمیزش
هم صبح جهان آرا، هم شام غریبان باش
خواهی نکند خطش از دایرهٔ بیرونت
هر حکم که فرماید سر بر خط فرمان باش … : فروغی بسطامی

کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا
همتی یاران! که بگذشته است آب از سر مرا
آتشی سوزاندهام وین گیتی آتش پرست
هر زمان پنهان کند در زیر خاکستر مرا
گر نکردی جامه و کفش و کله سنگین تنم
چون گیاه خشک برکندی ز جا صرصر مرا
کاشکی یک روز برکندی ز جا این تند باد
و اندر افکندی درون خانهٔ دلبر مرا
هر کجا گیرم قلم در دست و بگشایم زبان
چون سخن گیرند دانایان ز یکدیگر مرا
تا زبان پارسی زنده است، من هم زندهام
ور به خنجر حاسد دون بر درد حنجر مرا
بس که در میدان آزادی کمیتم تند راند
گیتی کجرو به زندان میدهد کیفر مرا … : ملک الشعرای بهار

قسم به عزت و قدر و مقام آزادی
که روحبخش جهان است، نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بود آنکس
که داشت از دل و جان، احترام آزادی
چگونه پای گذاری به صرف دعوت شیخ
به مسلکی که ندارد مرام آزادی
هزاربار بود به ز صبح استبداد
برای دسته پابسته، شام آزادی
به روزگار، قیامت بپا شود آن روز
کنند رنجبران چون قیام آزادی
اگر خدای به من فرصتی دهد یکروز
کِشم ز مرتجعین انتقام آزادی
ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد
چو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی : فرخی یزدی

نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند
خرم آن مردان که روزی خائنین در خون کشیدند
زان سپس آن روز را هر ساله عید خون گرفتند
با دمی پنهان چو اخگر عشق را کانون بیفروز
کوره افروزان غیرت کام از این کانون گرفتند
خوف کابوس سیاست جرم خواب غفلت ما
سخت ما را در خمار الکل و افیون گرفتند
کار با افسانه نبود ، رشته ی  تدبیر می تاب
آری ارباب غرائم ، مار با افسون گرفتند
خاک لیلای وطن را جان شیرین بر سر افشان
خسروان عشق ، درس عبرت از مجنون گرفتند … : شهریار

ای شادی ، آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غم هامان سنگین است
دل هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
 ما سر تا پا دردیم
 ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم … : هوشنگ ابتهاج

چنانکه ابر گره خورده با گریستناش
چنانکه گل، همه عمرش مًسخّر شادیست
چنانکه هستی آتش اسیر سوختن است
تمام پویهی انسان بهسوی آزادی است : دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی

همهمه ، غوغاست
خانه ، اجدادی ست

شعله ها بر پاست
رزم_  بیدادی ست

سوی یک جاده
مقصد ، آزادی ست

عشق و همراهی ست
کار و آبادی ست

ای بسا شادی ست
خانه ، اجدادی ست

جان به باید باخت
جاده باید ساخت

جاده باید رفت
خانه ، نو پرداخت

رزم_ بیدادی
سوی آزادی ست

جاده ، آزادی
باید آن را ساخت

جاده ی شادی
همهمه ، غوغاست

دکتر منوچهر سعا دت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!