رأیگیری ۱۲ اسفند برای مجلس شورای اسلامی دغدغه بزرگی برای حاکمان در ایران ایجاد کرده است. از یک سو، آن طور که آقای خامنهای گفته قرار است این رأیگیری «پرشور» برگزار شود و حضور «۶۵ %»ی مردم در آن «دشمن شکن» باشد، و از سوی دیگر مأموران گوش به فرمان او در شورای نگهبان دایره صلاحیت نامزدها را چنان تنگ گرفتهاند که تنها جیرهخواران حکومتی یا ذوبشدگان در ولایت فقیه را میتواند به شرکت در رأیگیری و انداختن رأی خود به صندوق تشویق کند. در این شرایط، حاکمان چگونه میتوانند نمایش «پرشوری» از انتخابات را سازمان دهند و مردم را به پای صندوقهای رأی بکشانند؟
انتخابات در جمهوری اسلامی همیشه به صورت کنترل شده اجرا میشده، و حاکمان سعی داشتهاند آن را به صورت رقابتی بین نیروهای «خودی» به کار بگیرند. نظارت استصوابی پدیده جدیدی در جمهوری اسلامی نیست، و میتوان گفت که از همان سالهای اول پس از انقلاب نیز این نظارت به صورتهای مختلف اعمال میشده است. انتخابات کنترل شده، اما، به معنای انتخابات بیروح و سرد نبوده است. به عکس، در مقاطع مختلف، مردمی که کلیت نظام را نفی کرده و با آن مخالف بودهاند نیز احیانا انتخابات را فرصت مناسبی برای ابلاغ پیام خود به حکومت یافتهاند و برای گفتن «نه» به نظام، به دعوت آن برای رفتن به پای صندوقهای رأی پاسخ مثبت دادهاند. این خصوصیت تقریبا در همه رأیگیریهای جمهوری اسلامی کم و بیش دیده شده، ولی در دو مورد انتخابات ریاست جمهوری در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۸۸ نمود بارزی داشته است.
در هر دو مورد، بخش بزرگی از مردم با احساس این که علی خامنهای میخواهد نامزد خاصی از صندوقهای رأی سر برآرد به پای صندوقهای رأی رفتند و رأی خود را به نامزد دیگری دادند. در هر دو مورد، روشن بود که رأی این افراد، نه رأی مثبت به نامزد مورد نظرشان و بلکه رأیی منفی به شخص علی خامنهای بوده است. البته این گفته به معنای آن نیست که همه آرایی که به نفع این نامزدها به صندوق ریخته میشد تاکتیکی بوده است. بدون تردید، کسانی از معتقدان و ملتزمان به نظام جمهوری اسلامی نیز با توجه به مواضع و وعدههای انتخاباتی این افراد، آنان را نامزد مطلوب خود میدانستند و رأی خود را مثبتا به نام آنان به صندوق میریختند. ولی کم نبودند کسانی که صرفا برای ابراز مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و تضعیف مقام ولی فقیه در انتخابات شرکت میکردند و به نامزدهایی جز نامزدهای مورد نظر خامنهای رأی میدادند.
این اقدام، درست یا غلط، یک نتیجه قطعی داشت: گرم شدن بازار انتخابات و شرکت معمولا بیش از ۵۰ درسدی مردم در رأیگیری. نتایج آرا اگر گاه موجب شگفتی یا ناراحتی علی خامنهای به عنوان نماد اصلی نظام جمهوری اسلامی میشد، ولی از یک نظر او همیشه برنده بود: شرکت مردم در رأیگیریها از دید او بهترین سند اعتقاد و التزام مردم به این نظام و مشروعیت سیاسی آن بشمار میرفت. او بارها بر این مسئله در گفتارها و پیامهای خود پیش و پس از انتخابات تأکید کرده است. او در مسئله انتخابات نقشی همانند صاحب یک قمارخانه را ایفا میکند. برای او مهم است که مردم در قمار انتخابات شرکت کنند و آینده خود را به دست این یا آن جناح حکومتی بسپارند. مردم در این قمار معمولا زیان میبینند، و ممکن است کسانی در حکومت پیروز شوند و کسان دیگری شکست بخورند. ولی صاحب قمارخانه از هر نوبت قماری که انجام میشود چیزی به جیب میزند، و برنده نهایی همیشه او خواهد بود. بیهوده نیست که پس از هر رأیگیری، صرف نظر از این که کدام طرف رأی بیشتر آورده باشد، خامنهای همیشه نظام را برنده انتخابات معرفی میکند.
اکنون نیز خامنهای در انتظار یک انتخابات «پرشور» نشسته و از هم اکنون ماشین تبلیغاتی خود را برای این منظور به راه انداخته است. مشکل کار او در این نوبت آن است که قمار انتخابات دیگر جاذبه چندانی برای مردم باقی نگذاشته است. جناح اصلاحطلب دهه ۷۰ (و چپ دهه ۶۰) که همیشه یک پای «رقابت درونی» حاکمیت بود کاملا بیرون رانده شده، و حکومت با قاطعیت تمام راه بازگشت آنان به میدان رقابت را بسته است. علاوه بر این، عاملان تصفیه نامزدهای انتخاباتی نشان دادهاند که حتا حضور افرادی مانند علی مطهری را در انتخابات اسفند ماه نمیتوانند تحمل کنند. آقای مطهری نه اصلاحطلب است و نه در «فتنه ۸۸» نقشی داشته یا از آن حمایت کرده است. گناه او ظاهرا مخالفت با شخص احمدینژاد و اظهاراتی در طعن به همکاران خود در مجلس شورای اسلامی در پناه گرفتن زیر سپر خامنهای بوده و از جمله، این گفته او که نمایندگان مجلس برای کوچکترین تصمیم نظر رهبری را جویا میشوند، و این امر مجلس را به شاخهای از بیت رهبری تبدیل کرده است.
بنا بر این، آیا رقابتی در داخل حکومت باقی مانده است که بتوان تنور انتخابات را با آن داغ کرد؟ پاسخ برخی به این سؤال مثبت است. آنان از رقابت شدید بین طرفداران احمدینژاد که در قوه مجریه لانه کردهاند و وابستگان به خامنهای و مافیای لاریجانی که دو قوه قضاییه و مقننه را به تیول خود درآوردهاند سخن میگویند. در ماههای اخیر برخورد بین این دو شاخه اصولگرا تشدید شده و به درگیریهای فیزیکی و بازداشت و زندان یا اتهامات متقابل به فساد مالی و اختلاسهای میلیارد دلاری منجر شده است. علاوه بر این، طرفداران احمدینژاد تعمدا سعی کردهاند با توسل به ملیگرایی یا باز کردن بحثهایی در مقولاتی مانند حجاب و ورزش زنان، چهره دیگری از خود به نمایش بگذارند. آنان به خصوص به دنبال بخشی از آرایی هستند که در سال 88 به نام موسوی و کروبی به صندوقهای رأی ریخته شده بود.
اختلاف بین احمدینژاد و خامنهای آن قدر جدی است که وابستگان به خامنهای از طرفداران احمدینژاد تحت عنوان «جریان انحرافی» یاد میکنند و آن را در ردیف «فتنه 88» قرار دادهاند. آنان به خصوص یادآور شدهاند که وابستگان به این جریان نیز در روند نظارت استصوابی تصفیه خواهند شد و به آنان اجازه شرکت در نمایش انتخاباتی اسفند داده نمیشود. از این رو افراد شناخته شده و شاخص این جریان نخواهند توانست در رقابت انتخاباتی شرکت کنند، ولی گفته شده که نامزدهای «سفید» این جریان ممکن است به نحوی از صافی شورای نگهبان بگذرند. به روشنی، حضور این نامزدهای ناشناخته در طول یک هفتهای که به آنان اجازه تبلیغات انتخاباتی داده خواهد شد به سختی میتواند هیجانی در مردم بینگیزد، و از این رو شرکت آنان در انتخابات ظاهرا تنها به این امید صورت میگیرد که برخی به مجلس راه پیدا کنند و پایگاهی در حمایت از احمدینژاد در مجلس شورای اسلامی ایجاد کنند.
به این ترتیب، به سختی میتوان انتظار داشت که حکومت بتواند به شیوههای همیشگی از طریق ایجاد یک رقابت درونی بین جناحهای حکومتی هیجانی برای مردم در انتخابات ایجاد کند. ولی این تنها راه کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی نیست. شیوه دیگری که حکومت در گذشته از آن برای گرم کردن تنور انتخابات بهره گرفته ایجاد حس ناامنی در جامعه از طریق حمله یا تهدید خارجی بوده است – و این حربه هنوز در اختیار رژیم قرار دارد. سیاست دشمنتراشی رژیم جمهوری اسلامی که از آغاز حیات این رژیم با آن همراه بوده و برای بیش از سه دهه ادامه یافته است در مقاطع مختلف حس ملیگرایی و وطندوستی ایرانیان را به خدمت گرفته و از آن به نفع خود بهره برداری کرده است (از جمله، در کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی در دوران جنگ با عراق). اکنون نیز ظاهرا رژیم امیدوار است بتواند از فشارهای بینالمللی که در چند ساله اخیر علیه ایران تشدید شده، و تهدیدات اقتصادی و نظامی که متوجه ایران است، برای جلب حمایت از خود بهره بگیرد و با تحریک احساسات وطنپرستانه و ملی مردم آنان را به پای صندوقهای رأی بکشاند.
در واقع، ممکن است انتخابات توضیح دهنده این امر باشد که چرا سطح تحریکات تبلیغاتی و نظامی رژیم در این روزها یک مرتبه بالا رفته است. البته تحریم نفت و نظام مالی کشور که این روزها در دستور کار آمریکا و متحدان اروپایی آن قرار گرفته نگران کننده است و واکنشهای اعتراضی رژیم میتوانست قابل درک باشد. ولی مانورهای دریایی در خلیج فارس و تهدید به بستن تنگه هرمز که کمترین تأثیری در ترساندن آمریکا و متحدانش ندارد چه دلیل دیگری جز ایجاد یک جو نظامی و جنگی در کشور میتوانست داشته باشد؟ واکنش آمریکا و بریتانیا به تقویت نیروی نظامی خود در خلیج فارس و اعلام خط قرمز بستن تنگه هرمز از سوی آنان که به سرعت عقبنشینی مقامات ایران را به دنبال داشت نشان داد که این مانورها و رجزخوانیها چگونه به جای کاهش خطر حمله خارجی، آن را افزایش داده است.
و این شاید دقیقا چیزی باشد که مقامات ایران در آستانه برگزاری انتخابات مجلس به دنبال آن بودهاند: ایجاد یک جو نظامی در ایران و کشاندن غرب به تهدید و احیانا درگیری نظامی به جای تحریمهای کمرشکن نفتی و مالی که در ماههای آینده از سوی آمریکا و متحدانش متوجه ایران خواهد شد. ارزیابی رژیم ظاهرا آن است که تهدید یا حمله نظامی به مراتب بیش از تحریمهای اقتصادی و مالی در تحریک احساسات ملی و وطنپرستانه مردم مؤثر است و میتواند برای گرم کردن تنور انتخابات نیز به کار گرفته شود. از این رو، در فاصله یکی دو ماه آینده ممکن است مردم ما شاهد تحریکات نظامی و تبلیغاتی بیشتر رژیم باشند، و همراه با ایجاد فضای جنگی و تهدیدات نظامی غرب حاصل از آن، آقای خامنهای مردم را به وحدت و همبستگی در برابر خطر خارجی بخواند و از شرکت در انتخابات به عنوان یک مظهر مشخص آن یاد کند. ولی آیا رژیم خواهد توانست از این طریق به انتخابات بیجان اسفندماه روحی بدمد؟ تنها زمان پاسخ این سؤال را خواهد داد.
Iran Emrooz