اندیشه های گسیخته افسارم
با فریاد های دل
آرام نمی گیرند.
دشت را کرانه ای نمی بینم
خدایی که بیگاه در خشم آید
پیغامبری نمی جویم.
دل
ای کاش
یاغی بود
سوارکاری میدانست
بی پروا بود.