روزی خواهد آمد
که فلق آفاق سحر را در پنبه زاران ِ ابر
با سرخابه ی گلبرگ سوری می خواهد آراست
و برمنقار نقره فام سپیده نُقـل یاس می شکفد
و در معرض نوازش خورشید
چمنزار، سفره ی سبز نشاط می خواهد گسترد.
روزی خواهد آمد
که از آغوش نسیم
شمیم عشق می تراود
که ناقوس
هم آواز گلبانگ خروس می شود
وگلدسته نایستان ِ اذان آشتی است.
و در آن مقدس ترین روز
نماز صبح کنیسه از التماس و تضرع تهی می خواهد بود
و من در آستان آن طلوع خجسته
به پیشباز مزامیر داود
غزلی به قافیه ی عشق می خواهم سرود.
جهانگیر صداقت فر
لوس آنجلس
15 مارچ 2009