چند کُشی پیر و جوان شیخِ شوم؟
کی روی از کشور و این مرز و بوم؟
مکرِ تورا پیر و جوان دیده است
بر تو و آیین تو خندیده است
آنکه نمرده ست به شمیشیر تو
مرده زبی مغزی تدبیر تو
مالِ وطن برده ای و خورده ای
کشور ما سوی خطر برده ای
رو که دگر دست تو رو گشته است
ملتِ ایران ز شما خسته است
جایگزینی تو مَکن جُفت و جور
وَسمه چه سود ست به چشمان کور
شیخ برو کلِ نظامت ببَر
جهل و جنایت که نداده ثمر
زود برو شیخ و تانی مکن
صبرِ مرا عجز تو معنی مکن
زود برو، زود، نصیحت پذیر
راه نجف یا که فلسطین بگیر
ترس که بسیار جفا کرده ای
دزدی و کشتار بپا کرده ای
ترس اگر آتشِ بیداد تو
شعله زند خانه و بنیادِ تو
ترس ازآن روز که بر ریشِ تو
اَنگ نجاست بزند خویشِ تو
ترس اگر بَندی مظلوم تو
شیشه بشکسته کند ( توی) تو
ترس که کهریزکیت می کنند
آنچه بکردی، به تو آن می کنند
ترس اگر صاحبِ خون ندا
تیر زَند بر سَرِ قلبِ شما
ترس که برچوبه ی دارت کنند
آنچه نخواهی تو، نِثارت کنند
ترس از این ملتِ با عزمِ ما
ترس ز جنگیدنِ ما، رزمِ ما
زود برو شیخ و تانی مکن
صبر مرا عجز تو معنی مکن