اگر در اینترنت تحت عنوان ” امام زاده های دروغین” بگردید، حدود نیم میلیون مطلب خواهید یافت. آخرین نمونه از این اخبار که در یک سایت مذهبی با کلی عکس و تفصیلات نقل شده مربوط به یکی از شهرهای اصفهان است. کارگران شرکت گاز ضمن حفاری برای مسیر لوله به سنگ قبری متروکه بر میخورند. بلافاصله در شهر شایع می شود که اینجا آرامگاه دختر یکی از امامان است و فوراً توسط سود جویان، مقبره و علم و کتل و علامت و تاریخچه و سنگ قبر با تاریخ ابجد. …. برایش فراهم میشود. نکته مهم در اینجا، آماده بودن افکار عمومی محل برای استقبال از چنین رویدادی است. به نوشته این سایت، تعدادی زیادی از مردم شهر در تایید امام زاده بودن قبر، خوابها دیده اند و برخی نیز درد خود را به امام زاده برده و شفا یافته اند. این در حالی است که هیچ سندی که حتی اینجا روزگاری قبرستان بوده و احتمالاً مرده ای زیر این سنگ دفن بوده به دست نیامده است.
برای اینکه مسدع اوقات گرانبهای خوانندگان محترم نشوم، آنها می توانند در صورتی که به این موضوع علاقه دارند ٰ به همان پانصد هزار موردی که در اینترنت قابل دسترسی است مراجعه کنند. در یک تحقیق میدانی که چند سال پیش در اصفهان انجام گرفت (پر امام زاده ترین استان ایران) معلوم شد که تعداد زیادی از این امام زاده ها گورهایی خالی هستند و نه تنها منسوبین امامان و قدیسین بلکه مرده ریگ افراد معمولی هم در آنها نیست. نقل است که در سفر یکی از مقامات بلند پایه به روستائی در حاشیه کویر مرکزی، وی از روستائیان پرسیده بود که مهمترین کمبودشان در روستا چیست؟ انتظار داشت که دهقانان آب آشامیدنی بهداشتی، برق، گاز و یا حمام و غسالخانه، جاده و پست و نظایر اینها را به عنوان مشکل اصلی خود بگویند ولی با کمال تعجب و نا باوری ریش سفید روستا به عرض رسانده بود که عمده ترین مشکل , نبود امام زاده است و اهالی مجبورند شب های جمعه، پای پیاده، 12 کیلومتر تا روستای همسایه بپیمایند و امام زاده اش را زیارت کنند. بگذریم. غرض یادآوری علاقه ما ایرانیها به امام زاده سازی و امام زاده پروری است.
حالا قصه کودتای 28 مرداد است. رویدادهای 25 تا 28 مرداد سال 1332 آنقدر پیچیده است که موضوع شاید هزاران کتاب و مقاله باشد. بنابراین در اینجا مطلب خیلی ساده مطرح میشود. دکتر مصدق نخست وزیر وقت به دلیل مخالفتهای مجلس با وی (به هر دلیل) عوض اینکه طبق روشهای دموکراتیک از مجلس تقاضای رای اعتماد کند و در صورت رای نیاوردن استعفاء دهد، با انجام رفراندومی در 16 مرداد 32 مجلس را به بهانه اینکه نمایندگانش نوکر آمریکا و انگلیس و کمپانی های نفتی هستند، منحل میکند تا از شر مخالفتهایش برای همیشه راحت باشد. این کار عملاً ابتکار عمل را در اختیار شاه قرار میدهد. چون طبق اصل 46 متمم قانون اساسی دوران مشروطیت شاه مخیر بود در دوران فترت (نبود مجلس) نخست وزیر را با فرمانی عزل و هر کسی را که مایل بود به صدر اعظمی بر گزیند. احمد شاه قاجار در فاصله تعطیلی مجلس سوم و تشکیل مجلس چهارم 14 بار از این اختیار استفاده کرد و هیچکس از جمله دکتر محمد مصدق که در آن دوران هم از صحنه گردانان سیاسی بود هیچ اعتراضی به عزل و نصب ها نداشت. بنابراین با وجود تعطیلی مجلس، شاه قانوناً حق داشت با دستخطی دکتر مصدق را عزل و هر کسی را که صلاح میداند (در این مورد سرلشگر فضل ا.. زاهدی) را به نخست وزیری بگمارد. البته در صورت تشکیل مجلس جدید طبیعتاً دولت باید استعفاء داده و راه را برای تشکیل دولت جدیدی هموار و یا از مجلس تقاضای رای اعتماد میکرد. بنابراین اطلاق واژه کودتا به حادثه روز 25 مرداد اصلاً درست نیست. خود مصدق 9 روز قبل از آن با انحلال مجلس عملاً و قانوناً ابتکار عمل را به شاه داده بود.
خود دکتر مصدق چون حقوق دان بود، وقتی فرمان عزلش را از سرهنگ نصیری میگیرد رسید میدهد. حتی به این نکته توجه میکند که یک ساعت و نیم از نیمه شب شنبه 24 مرداد گذشته و حالا روز یکشنبه 25 مرداد است و بنابراین در رسیدی که به سرهنگ میدهد تاریخ 25 مرداد را قید میکند.
طبق گفته های علی اصغر بشیر فرهمند (مدیر کل رادیو ایران در آن زمان) مصدق در اولین ساعات بامداد روز یکشنبه 25 مرداد وی را به حضور میخواند و اطلاع میدهد که از سوی شاه از کار بر کنار شده و میخواهد این موضوع را از طریق رادیو به اطلاع مردم برساند تا آنها تصمیم مقتضی بگیرند. در این میان دکتر فاطمی و یارانش از راه میرسند و مصدق را از این کار باز میدارند و اعلامیه ای از رادیو قرائت می شود که دولت دیشب کودتای 25 مرداد را خنثی کرده و جای هیچ نگرانی نیست و اوضاع تحت کنترل است!!
بلافاصله پخش سرود سلام شاهنشاهی از رادیو متوقف می شود. رادیو ایران میتینگ های میدان بهارستان را که در آنها به شاه توهین می شود با آب و تاب پخش میکند و باقی قضایا که در اینجا مجال تکرار آنها نیست. سرانجام روز 28 مرداد زاهدی نخست وزیر قانونی کشور بر اوضاع مسلط می شود. البته دخالت ارتش و امکانات مالی و اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در قدرت گرفتن زاهدی خیلی موثر بود ولی منشاء همه این رویدادها همان نا فرمانی مصدق در روز 25 مرداد بود که وقعی به فرمان عزلش نگذاشت و قانون شکنی کرد.
حالا بر گردیم به همان موضوع امام زاده. در 59 سال گذشته، کودتای 28 مرداد امام زاده ای شده که خیلی ها در کنارش مغازه و سوپرمارکت و جیگرکی و سیراب شیردون فروشی و حتی ساندویچی و زبانم لال KFC و McDonald و مراکز تفریحی ورزشی! و حتی هتل های چند ستاره، زده اند و به فروختن انواع طلسم ها مشغولند ومدعی هستند که جای دوست و دشمن را میدانند ولی این گور خالی است. هر از چند گاهی برخی خواهان تعطیلی امام زاده 28 مرداد میشوند و ثابت می کنند که مرده ای داخلش نیست ولی آنهایی که از قبل این معجزه سود های کلان به جیب زده اند، مانع تراشی کرده و مخالفان خود را کافر و ملحد می خوانند. هنوز عده ای هر شب، خواب نما شده و از امام زاده 28 مرداد شفا می یابند. در تحقیقات خود نسبت این امام زاده را به لوط نبی و یوسف جمیل و یعقوب اعمی می رسانند. ولی نظیر داستان آن امام زاده کذائی، تا وقتی افکار عمومی آماده پذیرش چنین امام زاده هایی است، افسانه کودتای 28 مرداد هم به حیاتش ادامه خواهد داد. اخیراً بخش فارسی شبکه تلویزیونی بی بی سی، مصدق را در کنار کوروش، حافظ و ابن سینا , زرتشت جزو شخصیت های محبوب و تاریخی ایران قرار داد. این نشان دهنده آن است که هنوز این امام زاده رونق دارد و سرقفلی مغازه های اطرافش بالاست. تابلوی کودتای 28 مرداد به دلیل ازدحام زائران، محلی خوبی است برای گدائی. البته عده ای هم هستند که هیچ نوع نفع مادی ندارند ولی ایمان به این امام زاده دیگر جزوی از فرهنگشان شده است و عین خوردن چائی در ساعت 5 عصر انگلیسی ها، دیگر نمی توانند ترکش کنند. معمولاً کسی در اصل و نسب امام زاده شکی ندارد و دنبال مدرکی برای اثباتش نیست. حادثه 28 مرداد هم از این بلیه برکنار نمانده است. اکثر ایرانیها داستانهایی را که در باره قداست این حادثه تاکنون گفته شده دربست قبول کرده و دنبال مدرک و دلیل و برهان نیستند.
برای تکمیل داستان هر امام زاده باید شرح جانسوزی از نحوه شهادت ایشان داده شود تا در روضه ها خوانده شده و جیگر زوار بارگاه کباب شود. در اینجا هم داستان و تراژدی کاملاً تکمیل است. MI6,CIA و کرمیت روزولت و ریپورتر و نادر باتمانقلیچ , برادران رشیدی و رقیه آژدان قیزی و ملکه اعتضادی و رمضان یخی و شعبان بی مخ، اکبر سگ دست, جواد نعره , صادق عمو اوغلو, صمد سگ سبیل، اشرف چهار چشم. …. درست عین اعضای سپاه یزید هستند و در مرگ جانسوز این امام زاده مشارکت دارند. سناریو واقعاً تکمیل تکمیل است و مطابق فرمت های ایرانی تنظیم شده است.
مصدق با همه اینهایی که گفتم به دلیل اینکه آدم فاسدی نبود شخصیت محترمی است. در 59 سال گذشته هیچ گونه مدرکی دال بر رشوه که بین سیاستمداران ایرانی شیوه ای رایج بود، از ایشان انتشار نیافته است. فکر میکرد که میتواند منافع ملی کشورمان را تامین کند ولی مردی نبود که شرایط سال 1953 را درک کند. مصدق حتی در دادگاه مدعی شد که اگر حکم عزلش در روز روشن و با استفاده از روشهای عادی به وی ابلاغ میشد بدون شک آن را می پذیرفت!! در اینجا فرصت آن نیست که به تحلیل رفتار مصدق پرداخته شود ولی ایشان مردی بود با افکار قرن نوزدهمی که می خواست یکی از بزرگترین مشکلات قرن بیستم را در اولین سالهای جنگ سرد حل کند. مصدق اساساً قدرت آمریکای نو ظهور و اهمیتش را در صحنه بین المللی درک نمیکرد. اوریل هریمن فرستاده ویژه هاری ترومن را اصلاً تحویل نگرفت. مثل اغلب روشنفکران تحصیل کرده اروپا، اصلاً تصور نمیکرد که بین سیاست دولتهای حاکم در واشنگتن چقدر تفاوت است. به نظر وی هیچ فرقی بین هاری ترومن و ژنرال آیزنهاور نبود. دیدی کلیشه ای و اغلب اوقات به قول قدیمی ها بالشویکی در مورد آمریکا داشت. نگاهی نظیر حاجی واشنگتن نسبت به آمریکا پیدا کرده بود. تنها تفاوتشان این بود که مصدق کت و شلوار می پوشید و کراوات میزد ولی حاجی واشنگتن کلاه پوستی به سر میگذاشت و سرداری به تن میکرد. همین. حتی بعد از مسافرتش به نیویورک نتوانست تصویر روشن و دقیقی از آمریکا را به ذهنش منتقل کند. مردی بود که انگلیسی را خوب نمیدانست(شاید هم اصلاً نمیدانست). از اینها گذشته با مظاهر ارتباطی قرن بیستم که عمده ترینش در آن زمان رادیو بود نا آشنا بود. مصدق همه مردان به درد بخور و سیاستمداران استخواندار را در طول 27 ماه زمامداری از خود رانده بود. نه خود مصدق و نه هیچکدام از اطرافیانش به ارزش رادیو واقف نبودند. همه ثانیه های بین 25 مردا و 28 مرداد برای حکومت مصدق حیاتی بود ولی رادیو همچنان برنامه های عادی و برخی روزها جریان میتینگ های سیاسی را پخش میکرد. حدود ساعت 14 روز چهارشنبه 28 مرداد رادیو ایران یک برنامه کشاورزی کسل کننده را پخش و در باره آفات نباتی بحث میکرد!!! جانشین مصدق بیشتر از وی قدر رادیو را میدانست و بعد از اشغال بیسیم پهلوی در ساعت 14:30 28 مرداد, ساعت 17 همان روز اولین پیام خود را فرستاد تا خیال همه را تخت کند که به حکمی که از سوی شاه برایش صادر شده عمل کرده است. مصدق در زمان مناسب تاریخی در موقعیت تعیین کننده ای قرار داشت. مصدق سیاستمدار عملگرا نبود. می توانست یک پارلمانتاریست موفق باقی بماند ولی نشد. میتوانست نقش سرنوشت سازی در تاریخ کشور بازی کند ولی به جای به دست آوردن نوعی پیروزی عملی با کسب حداکثر امتیازات (نه همه خواسته ها) اراده کرد تا درست مثل قصه های شاهنامه داستان طوری تمام شود که همه تماشاگران و بازیگران حتی یزید و شمر و ابن سعد هم بر حالش گریه کنند. مصدق سابقه فعالیت در پست های اجرائی را نداشت و یا برای مدتی های کوتاهی در چنین مناصبی مشغول بود. بیشتر آرمانگرا بود تا مصلحت جو. دکتر مصدق با اعمالش ناخواسته مسئول مستقیم همه اعدام هایی سیاسی است که بعد از حادثه 28 مرداد در ایران صورت گرفت. مصدق مرد لحظات بحرانی نبود. یک آدم معمولی بود. به قولی ژنرال دوران صلح بود نه جنگ. در هر بحرانی لحظات اولیه برای کنترل و اداره بحران مهم است. مصدق حدود84 ساعت طلائی (از نیمه شب یکشنبه 25 مرداد تا ساعت 12 ظهر چهارشنبه 28 مرداد) از مشاهده فرمان عزلش تا از کف دادن قدرت در چهارشنبه 28 مرداد , عملاً هیچ کاری نکرد. تکلیفش با خودش روشن نبود. اگر آنطوریکه ادعا میکرد قانوندان بود باید همان 25 مرداد و قبل از آن 30 تیر31 به اراده مجلس گردن مینهاد و از قدرت کنار میرفت. اگر فردی بود که نقشه هایی برای ایران بعد از سقوط رژیم سلطنتی داشت باید از فرصت طلائی 84 ساعته برای اعلام جمهوری استفاده کرده و تاریخی برای تشکیل مجلس موسسان را تعیین و مشخص میکرد. خروج شاه از کشور در 25 مرداد بدون اطلاع موضوع به هیئت دولت در حقیقت فرار و نوعی استعفاء محسوب شده و مصدق به عنوان نخست وزیر در موقعیتی قرار میگرفت که می توانست خیلی کارها کرده و محمد رضا و همه حامیانش را در مقابل عملی انجام شده قرار دهد. وضعیت دکتر مصدق در آن 84 ساعت , مثل پیرمردی بود که مقابل صفحه کلید کنترل هواپیمای ایرباسA300 گیرافتاده , نه خودش دست به کلیدها میزد و نه اجازه میداد هر کدام از مسافران بلدند دست به کار شوند. نتیجه سقوط وحشتناک هواپیما و برخوردش به زمین و خسارات جانی و مالی زیادی بود که کشور متحمل شد. هنوز از محل اصابت A300 دود بلند است و مردمی هم که تماشاگر این صحنه بودند (و هنوز هستند) الان 59 سال است که در مصیبت از دست دادن آن خلبان (که از پرواز چیزی نمی دانست) هر سال اشگ میریزند و محل سقوط هواپیما را گلباران میکنند. دوستداران مصدق دقیقاً عین امام زاده ها روزهای ولادت و رحلتش را گرامی میدارند. برگزاری چنین مراسمی باعث یاد آوری مصیبت عظمی و رونق مجدد همه مغازه ها و فروشگاه های اطراف امام زاده می شود. حتی برخی کاسه داغ تر از آش شده و به دلیل اینکه تاریخ دقیق ولادت مشخص نیست، دهه ولادت برگزار و هر روزی را با عنوان خاصی مزین میکنند تا مریدان آن حضرت در فرصت پیش آمده بهتر بتوانند با معجزاتش آشنا شده و از مکارمش بهره ها گیرند و رسالاتش را تطبیق دهند و قطره اشگی بریزند و دل را صفا دهند.
دکتر محمد مصدق ٰ بیشتر از آنکه به فکر حل مسئله نفت باشد ٰ بیشتر در پی این بود که تبدیل به شهید شود. تنها پیروز حادثه 28 مرداد سال 1332 دکتر مصدق بود. وی می خواست تبدیل به امام زاده ای شود که نیازمندان در سالهای آینده برای برآوردن حاجاتشان بر نرده هایش دخیل ببندند و شفای دست و پای شکسته و کچلی و خناق و جیز جیگر، آبله و اجاق کوری بگیرند. همانگونه شد که می خواست. بدون اینکه مسئله نفت ایران حل شود.
مرحوم سرهنگ جلیل بزرگمهر که از وکلای مدافع مصدق در دادگاه بود و بعدها متن کامل دفاعیات خود را منتشر ساخت, نقل میکند که خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز جریان دادگاه را به آمریکا مخابره میکرد. مصدق در بخشی از دفاعیات خود گفته بود که ظلمی را که شما به من کردید شمر و یزید در حق امام حسین نکردند. وقتی متن کامل و ترجمه شده جریان گفتگوها به نیویورک رسید، سردبیر شرحی به تهران فرستاده و گفته بود در باره امام حسین , یزید و شمر و سوابق آنها تحقیق و نتیجه به روزنامه ارسال گردد!!! آنالوژی کامل است. امام زاده سازی ما ایرانی ها هنوز در داخل و خارج ادامه دارد. به راحتی اطلاعات زیادی در این خصوص در اینترنت موجود است. چند سال پیش با کشیشی ملاقات کردم. وی از اقبال ایرانیها به ویژه بعد از انقلاب به دین مسیحیت خبر میداد. البته من در این مورد اطلاعات و آماری ندارم و نمیدانم تا چه حدی این ادعا درست است ولی آن پدر روحانی محترم میگفت، با توجه به اینکه مسیح زندگی ساده و معصومانه ای داشت و علاوه بر آن خیلی جان گدازانه و تراژیک کشته شد، راست مغز و تفکر ایرانی است و تعجب میکنم که چرا ایرانیها همگی چکی و فله ای و قطره ای مسیحی نمی شوند. وی استدلال میکرد که این روحیه شهید پروری ایرانیها حتی به قبل از اسلام میرسد و داستان سیاوش نسخه اول و بی بدیل امام زاده های فعلی است.
با روحیه ای که ما داریم و با سرمایه گذاری هایی که در اطراف امام زاده 28 مرداد صورت گرفته بعید به نظر میرسد که این امام زاده و مغازه های اطرافش به این زودی تعطیل شوند. دوستی دارم که با گرفتن دکتری علوم سیاسی از یک دانشگاه معتبر آمریکا دکه نوشابه فروشی کوچکی در اطراف این امام زاده زده. تز دکترایش ” نقش حزب ایران در جریان ملی شدن صنعت نفت است” همیشه وقتی همدیگر را می بینیم کلی میخندیم. همه اعضای این حزب در اوج اقتدار در پیاله فروشی گاسپار شاه آباد جمع میشدند حداکثر 12 نفر بودند البته قبل از انشعاب. حالا شما فکرش را بکنید به قول مرحوم کسروی این باهماد (حزب) چه نقشی میتوانست در حوادث آن دوران داشته باشد. وقتی از این رفیق شفیق می پرسم که چرا مصدق مجلس هفدهم را منحل کرد با ارائه ارقام و آمار ثابت میکند که اعضای این مجلس همگی نوکر انگلیس و آمریکا و کمپانی های نفتی بودند و مصدق حق داشت آن را منحل کند. با وجود اینکه در کله اش فرو نمیرود می گویم که مجلس شانزدهم در ماه های اولیه سال 1330 مصدق را به نخست وزیری بر گزید. مجلس هفدهم وقتی تشکیل گردید که مصدق بر سر کار بود، بنابراین نمیتوان در سلامت انتخاب نمایندگان آن شک کرد. چطور وزارت کشور حکومت مصدق اجاز داده بود که مشتی به قول خودش نوکر اجنبی به عنوان نماینده وارد مجلس بشوند. اگر چنین بود باید همان اوایل تشکیل منحل میگردید. همین مجلس وقتی تحت فشار افکار عمومی و نه طی روند پارلمانی در 31 تیر سال 1331 مجدداً به نخست وزیری مصدق رای داد، خوب بود بعد یک دفعه بد شد و باید منحل میشد. تنها گناه نمایندگان مجلس هفدهم مخالفت با سیاستهای محکوم به شکست و شهید بازی های مصدق بود. مصدق تاب نیاورد و آن را منحل کرد. ایشان فکر میکردند که تنها خودشان درست فکرند و بقیه اشتباه میکنند و توده نفتی هستند. پس چی شد آن احترام به قانون و قواعد بازی دموکراسی که همه JMها هوار میزدند و هنوز میزنند. مثل اغلب JMها پاسخ روشنی ندارد. دوستم فقط منتظر است که سمیناری و یا کنفرانسی در خصوص حادثه 28 مرداد در نقاط مختلف جهان تشکیل شود و ایشان مقالات تکراری و ملال آورش را ارائه کند. به طنز و جد می گوید : حادثه 28 مرداد امام زاده پربرکتی برای خیلی هاست. هنوز که هنوزه خیلی ها از این امام زاده انتظار معجزه دارند دوستم از الان خودش را برای ارائه مقالاتی که سال آینده قرار است به مناصبت شصتمین سال حادثه 28 مرداد در کشورهای مختلف تشکیل شود، آماده میکند. حرفهایی بی محتوا که همه JM.ها عین تقلب در امتحانات از روی دست هم رونویسی میکنند تازگی هم یاد گرفته اند که هی از نوشته هایشان به همدیگر لینک قرض بدهند.. همه اینها بعد از 59 سال، عکس مصدق را درست مثل شمایل های مقدس داخل امام زاده ها بر دیوار منازلشان نصب کرده اند و در لحظات دشوار زندگی عین سرخپوستان نوادا از این روح بزرگ، چشم یاری دارند. شاید هنوز زود است که ایرانیها باور کنند که داخل این گور هیچ مرده ای نیست و آنها الکی 59 سال است گریه میکنند و بر سر و پیشانی خود میزنند. بعد از صحبتهای چند سال قبل مادلین اولبرایت وزیر خارجه آمریکا و اظهار تاسف ضمنی از نقش واشنگتن در حادثه 28 مرداد , ارزش مغازه های اطراف این امام زاده در بورس تاریخ، ناگهان بالا رفت وکاسبی ها رونقی تازه گرفت. به قول حاج میرزا آقاسی مرحوم , قنات 28 مرداد خیلی ها را به خاک سیاه نشانید ولی برای خیلی ها هم نون و آب داشت. نوش جانشان! مفت چنگشان!
میراثی که دکتر مصدق از خود باقی گذاشت و در حوادث شصت سال گذشته خود را به خوبی نشان داده است، قهر با واقعیت های موجود و ساختن مدلی ذهنی از دنیائی است که بر پایه واقعیت های متفاوتی بنا شده. دولت انگلیس در سال 1332، با وجود آنکه تازه از جنگ جهانی دوم خلاص شده و بسیاری از مستعمراتش را از دست داده بود با اینحال جزو ابر قدرتهای جهان آن روز محسوب میشد.آمریکا در 1953 ابرقدرت شناخته شده ای برای همه بود (البته نه برای سیاستمداران ایرانی). دکتر مصدق عین دون کیشوت به مبارزه با آسیاب بادی بزرگ که سمبل شیطان بود رفت و شکست خورد. مصدق عین گیم های کامپیوتری امروزی به تنهائی در میدانی ظاهر شد که پر از دشمنانش بودند و شهید شد. همه تماشاگران که اصلاً به نتیجه اقدامات دکتر مصدق توجهی نداشتند و فقط به شهادتش فکر میکردند، برایش هورا کشیدند.
همین طرز تفکر تا امروز در زندگی سیاسی ایرانیها نهادینه شده است. اصلاً توجهی به نتیجه نا مطلوب رویاروئی با ابر قدرت های جهان را نداریم. شاید تنها به این فکر میکنیم که مثل مصدق شکست بخوریم و حماسه تازه ای را خلق کرده و امام زاده جدیدی را افتتاح کنیم. میراث شهادت طلبی دکتر مصدق تا سالهای سال با ما خواهد بود. سنسورهای مغز ما هیچگاه واقعیت ها و عینیت های پیش رو را درک نخواهند کرد و حتی در صورت اداراک از تحلیلشان عاجز هستند. یاد رهبران ویتنام در دوران جنگ با آمریکا افتادم که این واقعیت را که با یک ابر قدرت می جنگند پذیرفته بودند. آنها در طول جنگ به همکاری های بعد از اتمام آن فکر میکردند. در این راستا هیچگاه در طول ادامه جنگ به اعراب نزدیک نشدند چون این موضوع باعث رنجش لابی قدرتمند یهودیان در آمریکا شده و پیروزی ویت کنگ ها را به تعویف می انداخت. چون طراحی مبارزه بر پایه درک واقعیت ها بود هم اکنون روابط خوبی بین ویتنام و آمریکا برقرار است. دو دشمن دیروزی اکنون همکاری های خوبی با هم دارند چون هر دو واقعیت های جهان امروز را پذیرفته اند. ما چی؟ هنوز هم بر پایه حق و باطل و ساختارهای صرفاً ذهنی و پیروزی همه جانبه Total Victory برنامه ریزی می کنیم نه بر مبنای مصالحه های جزئی Partial Compromise که نهایتاً در بلند مدت معادل پیروزی بزرگی خواهد بود. هیچ حقی را برای طرف مقابل قائل نیستیم. همه را باطل و تنها خود را حق میدانیم. این است ارثیه مبارزاتی مصدق. تا جائیکه خاطرم است هیچ جلسه دو جانبه و رو در رو بین نمایندگان ایران و انگلیس برای حل اختلافات فی ما بین تشکیل نشد. علت اصلی این بود که دکتر مصدق اساسا دولت انگلیس را غاصب و اصلاً لندن را لایق مذاکره نمیدانست. مذاکراتی هم که صورت گرفت از طرق میانجی ها بود که به هیچ نتیجه ای نرسید. با وجود آنکه شورای امنیت قدرت اجرای قطعنامه های خود را نداشت و دکتر مصدق این موضوع را به خوبی میدانست باز جنبه تبلیغاتی موضوع در دستور کار قرار گرفت که هنوز هم پیرمردهای JM وقتی دورهم جمع می شوند از روی صندلی شورای امنیت نشستنهای پیشوا یاد ها کرده و دل سیر گریه میکنند. سنت مبارزات خیالی و شهیدپروانه ای که دکتر مصدق پایه گذاری کرده همه طیف سیاسی فعالان سیاسی ایران را تا سال های سال اسیر خود کرده است. این فرمول در یک جمله قابل تبیین است. وقتی احساس میکنی حق با توست دیگر مذاکره و توسل به شیوه های سیاسی معنائی ندارد. کافیست دلایل و شواهد خود را تبیین کنید. پیروزی و موفقیت خود به خود به سراغتان خواهد آمد. خاطرم است (نقل به مضمون) در مسافرت رسمی هیئتی از کشوری در آسیای جنوب شرقی که قبلاً مستعمره انگلیس بوده به تهران، رئیس هیئت ایرانی در سر میز شام از مبارزات و جانفشانی ها و شهدایی که مردم کشور میهمان برای کسب استقلال از انگلیس جنایتکار متحمل شده صحبت کرده بود. رئیس هیئت میهمان توضیح داده بود که آنها استقلال خود از انگلیس را تنها با مذاکره به دست آورده اند و در این راه کسی کشته نشده است و هم اکنون هم کشور متبوعه اش روابط خیلی نزدکی و دوستانه ای در همه زمینه ها با انگلیس دارد. رئیس هیئت ایرانی از این موضوع تعجب کرده بود و آن را غیر ممکن میدانست. سنت های سیاسی در هر کشوری خیلی دیر تغییر می کنند و به نظر میرسد شیوه های آشتی ناپذیری مصدق با غرب تا مدتها ما را رها نخواهد کرد. ما به سبک قرون وسطی جنگ تمام عیاری Total Warرا با همه کسانی که اختلاف منافع داریم اعلام میکنیم و جز به نابودی طرف مقابل رضایت نمیدهیم ولی سرانجام این ما هستیم که به دلیل جهل بر قوانین بازی های سیاسی شکست سختی می خوریم و شروع می کنیم در سوگ همه شهدائی که در این نبرد نا برابر و به نظر ما مشروع از دست دادیم شب و روز گریه کرده و سر بر در و دیوار بکوبیم. 28 مرداد را شاید روزی نامید که عوامفریبی Demagogy برای ابد در ایران نهادینه شد. به جای اینکه مثل همه مردم عاقل فلوچارتی برای رسیدن به اهداف با این داشته ها که دقیقاً در چه نقطه ای هستیم؟ به کجا می خواهیم برسیم؟ و امکاناتی که داریم چیست؟ ترسیم کنیم، قاعده ساده ای را برگزیده ایم. اگر فکر میکنی حق با توست تنها کافی است نعره بکشی و شعار بدهی. بقیه ماجرا زیاد مهم نیست.شکست هر کسی تقصر خودش نیست. نتیجه همدستی نیروهای شیطانی است که نهایتاً در درازنای تاریخ مقهور اراده همه کسانی خواهند شد که طالب عدالتند. شبکه تلویزیونی ITV درسال 2008، سریالی چهار قسمتی تحت عنوان Lost in Austen(که در فارسی به” گمشده در دنیای جین آستین” ترجمه شده) پخش کرد که دقیق ترین قالب برای توضیح حادثه 28 مرداد است. حتی اسم کتاب هم برای ما معنی دار است. غرور و تعصب. چیزی که ما بهره کافی داریم. ما ایرانیها مثل Amanda Price هستیم که کل کتاب را خوانده و وارد دنیای جین آستین شده و از اینکه در طول اقامت وی حوادث داستان آنطوریکه وی پیشبینی کرده، اتفاق نمی افته حیران است. پرایس سعی داست تا جائی که می تواند خود را با واقعیت های محیط تطبیق دهد ولی ما ایرانیها درست بر عکس : انتظار داریم محیط خود را با ما هماهنگ کند!! و حوادث مطابق با سناریوئی که در دست داریم روی بدهند.