صحبت از جنگ و حمله نظامی به ایران گرچه طی تمام سالهای گذشته در دستور بوده است و به قول سیاستمداران آمریکایی به عنوان یکی از انتخاب ها در روی میز سیاست قرار داشته، اما در دوره های گوناگون از شدت و حدت متفاوتی بر خوردار بوده است, در صحبت زیر به طور مشروح به این موضوع پرداخته ام
در دوران آقای بوش و پس از حمله به افغانستان و عراق و پیروزی نسبتا سهل در آغاز حمله به این دو کشور ، سیاست حمله نظامی بار دیگر در دستور روز قرار گرفت و ایالات متحده تحت عنوان مبارزه با کشور های عضو محور شرارت به دنبال جنگ با جمهوری اسلامی ایران بود. این سیاست خوشبختانه با توجه به درایت آقای خاتمی و تیم سیاسی ایشان و همکاری همه جانبه ایشان در سیاست مبارزه با تروریسم از یک طرف و در گیر شدن ایالات متحده در جنگ فرسایشی بعدی در هر دو کشور افغانستان و عراق کم کم فرو کش کرده و از شدت ان کاسته شد تا آنجا که در آغاز روی کار آمدن آقای اوباما به سوی بهبود مناسبات تغییر جهت داد. آقای اوباما با پیام دوستی خود در نوروز به مردم و رهبران کشور به دنبال بازسازی مناسبات سیاسی با جمهوری اسلامی ایران بر آمده و هدف خود را در منطقه به بهبود مناسبات با دنیای اسلام معطوف کرده بود. متاسفانه رهبری نظام اسلامی نه تنها از این موقیعت سیاسی مناسب برای باز سازی مناسبات و عادی سازی روابط با ایالات متحده غفلت ورزید که دست دوستی آقای اوباما را به بیان آقای خامنه ای به پنجه چدنی پنهان در دستکش مخملین تشبیه کرده و پس زد. این غفلت بزرگ موجب ان شد که بازسازی روابط تخریب شده طی سی سال گذشته نه تنها بهبود پیدا نکند که به شکل دیگری و در ابعاد جدیدی به تنش در این مناسبات بیفزاید. مطمئنا اگر دست دوستی آقای اوباما با مهر و دوستی متقابل از طرف رهبری نظام در جمهوری اسلامی ایران فشرده می شد امروز شاید بسیاری از بحران های منطقه اصلا وجود نداشتند و ایران نه متهم به ساختن سلاح اتمی بود و نه مورد ظن و اتهام دخالت در همه اشکال ترور و خرابکاری در منطقه و نه اسرائیل جرات و یا نیاز به تهدید به حمله نظامی به ایران را داشت. و مهمتر از همه اینکه اقتصاد کشور با ادامه جریان صدورنفت و ورود سرمایه گذاری خارجی همچون دوران آقای خاتمی به رشد خود ادامه داده و امروز شاهد این همه خرابی های اقتصادی که در نتیجه تحریم های همه جانبه اقتصادی بوجود آمده است، نبودیم. حوادث بسیاری شاید در داخل کشور اصلا اتفاق نمی افتاد و دلیلی برای زندانی کردن و شکنجه کردن بسیاری از آنها که امروز در زندانها هستند باقی نمی ماند. متاسفانه آنچه می توانست به بازسازی مناسبت مابین دو کشور بینجامد پس از شکل گیری جنبش سبز و تغییر در روش و سیاست آقای اوباما و تغییرات در منطقه و ظهور جنبش های اسلامی –عربی موسوم به بهار عربی مانع از پیشرفت مسیر عادی سازی مناسبات شده و در فاصله ای کوتاه به سیاست تقابل جدی جدیدی در مناسبات دو کشور مبدل گردید.امروز باز برای بار دیگر ما شاهد اوج گیری دوره جدیدی در تقابل میان دو کشور هستیم ، تقابلی که عنصر اصلی و آتشبیار آن این بار عمدتا رهبران دست راستی و جنگ طلب اسرائیلی بوده و عزم خود را جزم کرده و به هر قیمتی مایلند که با حمله نظامی به ایران مقدمات تقلیل قدرت منطقه ای این کشور را فراهم آورند و در صورت امکان با فروپاشی نظام حکومتی در ایران ، تاریخ و جغرافیای تازه ای را در این منطقه برای آینده مردم ما رقم بزنند.این وضیت جدید محصول چند عامل دیگری است که در زیر به آنها اشاره خواهم کرد.۱-انزوای مطلق سیاسی جمهوری اسلامی ایران ، وضعیتی که تا به حال در تمام دوران حیات نظام اسلامی کمتر شاهد ان بوده ایم.۲-شکاف در صفوف رهبری نظام و از هم گسیختگی نسبی مدیریت سیاسی کشور و افزایش میزان آسیب پذیری آن:۳-سازماندهی نسبی و نمایشی در صفوف اپوزیسیون فرمانبر و مقدمات ایجاد و شکل گیری یک به اصطلاح آلترناتیو برای انتقال قدرت سیاسی پس از فروپاشی و یا در دوران دخالت نظامی و جنگ ، مشبابه آنچه در لیبی و در حال حاضر در سوریه در جریان است.۴-آمادگی بعضی از احزاب و سازمان های سیاسی قدرتمند ایرانی برای ایفاء نقش ، تغییر در موضع سیاسی و برنامه های آنها و طرح توافق نامه هایی که بیشتر کاربرد ابزاری برای پیشبرد سیاست های معینی دارند و پاسخی به نیاز مدل های شبیه لیبی و سوریه کنونی و یا تجربه گذشته در دیگر کشور ها می باشند . آنچه امروز در میان دو حزب عمده سیاسی ایرانی در کردستان در جریان است در حقیقت مقدمات همان سیاستی است که در دو دهه پیش در عراق به اجرا در آمد و طی دو سال گذشته در لیبی و سوریه شاهد شکل گرفتن آن بوده ایم ، با این تفاوت که دو حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان کومله در مقایسه با مخالفین در لیبی و سوریه هر دو از احزاب با نفوذ سنتی در منطقه کردستان ایران بوده و از حمایت مردمی قابل توجهی نیز بر خوردارند و از توانایی قابل ملاحظه ای در فراهم کردن مقدمات این دخالت نظامی بهره می برند. ۵-اوضاع در سوریه و نقش جمهوری اسلامی در مقابله با مخالفین در این کشور، و روند تحولات در سوریه حاکی از آن است که با وجود حکومت پشتیبان و قدرتمندی چون ایران که در حقیقت از سوریه به عنوان حیات خلوت خود برای اعمال سیاست های مداخله جویانه و منطقه ای خویش سود می برد ، چشم انداز آینده تغییر در این کشور به نفع نیروهای طرفدار اسرائیل و یا غرب بسیار کمتر از آنچه در ابتدا قابل رویت بود ، می باشد. پس باید به منشاء قدرت موجود منطقه ای و پشتیبان آن هجوم آورد.۶-اما فرا رسیدن زمان انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده به نظر از همه مهمتر می آید. رهبران راستگرا و جنگ طلب اسرائیلی با حمایت بخشی از جریانات راست در ایالات متحده این فرصت را مغتنم شمرده و در همراهی با جمهوریخواهان مایلند پیش از انتخابات با یک عملیات جنگ جویانه و یک اقدام نظامی آقای اوباما را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دهند، در صورت بروز جنگ ، جدای از اینکه آقای اوباما با اقدام رهبری اسراییل در جنگ با ایران موافقت کند و یا به مخالفت با آن برخیزد که این دومی تقریبا خود کشی سیاسی برای ایشان محسوب می شود، به هر حال بازنده خواهد بود، و این همان چیزی است که هم جریان راست حاکم بر اسرائیل و هم جمهوریخواهان به دنبال آن هستند.به هر حال آنچه این روزها می گذرد از توافق احزاب کرد ایرانی گرفته تا صحبت آقای هجری دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران که در مصاحبه با گری کنت خواستار منطقه پرواز ممنوع برای کردستان ایران می شوند و یا تلاش گروهی از مخالفین ایرانی که برای آلترناتیو سازی در خارج از کشور به وجد و شوق آمده اند و درجلسات مختلف و پی در پی به ااترناتیو سازی سفارشی مشغولند و یا پیدا شدن سازمان دهندگان کودتاچی نوژه و پرویز ثابتی ها و فرست طلبان و پس مانده های حکومت اسلامی در خارج کشور، همه حکایت از وضعیت جدیدی است که بیشتر یادآور روزهای پیش از حمله به عراق و یا هفته های اول حمله ناتو به لیبی و آغاز در گیری های سوریه بوده و حکایت از آغاز دورانی است که عواقب آن بسیار خونین و خشن خواهند بود.در ویدئو زیر به شرح بیشتر این موارد پرداخته ام.
با احترام رضا فانی یزدی هفدهم شهریور ۱۳۹۱